مفهومفیلسوفان اگزیستانسیالیست هستی انسان را به عنوان گونهای متمایز از هستی دیگر هستندگان مورد دقت قرار میدهند و با دقت به این تمایز هستی انسان را وجود یا
EXISTENSE می خوانند. آنها میکوشند تا نشان بدهند که چه تفاوتی میان وجود یا بودن انسان در این دنیا با سایر شکلهای هستی یافتنی است.
در اینجا به این کوششها میپردازیم:[۵] ((هر ماهیت تازه به خودی خود ارزشمند است.))این گزارهای است که مکتب اصالت وجود در باز تعریف مفهوم ارزش ارائه میدهد. به گونهای که بر همین اساس در ادامهٔ عبارت فلسفی ((من میاندیشم پس هستم.))[۶] دکارت آلبر کامو میگوید ((من طغیان میکنم پس هستم.))[۷] این عبارت علاوه بر پزیرش نخستین گزارهٔ این مقاله معنایی هم در خود دارد وآن اینکه همانند گذشتگان زیستن برابر با غیر اصیل زیستن است.[۸] که در ادامه به تبیین مفهوم اصالت میپردازیم. حال سراغ اصالت وجودی انسان میرویم و آن تازه بودن است. هر انسانی که پا به عرصهٔ جهان میگزارد دارای ویژگیهای ژنتیکی خاص و پیرامون منحصر به فرد و... است که در نتیجه این عوامل دارای شخصیت (آگاهی) منحصر به فرد میباشد. پس به خودی خود ارزشمند است. در این جا اشاره به تقدم وجود انسان بر ماهیتش و در حوزه اخلاق ارزش انسان را از عملکردش جدا کردهایم. در اینجاست که ژان پل سارتر مینویسد ((تمامی یک انسان از تمامی انسانها ساخته شده و برابر همهٔ آنها ارزش دارد و ارزش هر یک از آن همه با او برابر است.))[۹] و اکنون باید پاسخ این پرسش هم داده شود که یک گربه هم وقتی به دنیا میآید منحصر به فرد است پس چرا اصالت وجود گربه را مورد اهمیت قرار نمیدهیم؟
در پاسخ این پرسش یک بار باید به پروژهٔ دکارتی وبار دیگر به روانکاوی وجودی برنتانورجوع کنیم. دکارت بر این باور بود که توانایی انسان در گزینش بدلیلهای مختلف به معنای آفرینندگی انسان است. این آفرینش یعنی پدید آوردن ویا پی بردن به چیزی تازه که دارای ارزش والایی است. [۱۰] از سوی دیگر برنتانو در روانکاوی وجودی به این نتیجه میرسد که آگاهی گربه همیشه از ابژههای بیرونی است ولی آگاهی ]]انسان [[علاوه بر ابژههای بیرونی بر خود نیز آگاه است که این آگاهی باعث تمایز آن از سایر موجودات میشود.[۱۱]
اصولمیتوانیم چهار مفهوم بنیادین را در اگزیستانسیالیسم برجسته کنیم: امکان ناضرور یا تصادفی بودن هستی، آزادی، مسوؤلیت و اصالت. انسان دارای ماهیت پیشینی نیست که به فرض خدا یا طبیعت آن را ساخته باشند انسان هم چون هر هستندهای امری ممکن است و نه ضروری. خودش را میسازد و آزادانه میان گزینههای ممکن برمی گزیند. مسوؤل گزینشهای خویش است و باید بتواند آن چه را که خود درست میداند بسازد.(ونه این که بنا به سرمشق همگان رفتار کند.) و در این صورت کاری اصیل انجام دادهاست. طرح ای نکتهها توسط سارتر از نگرشی هستی شناسانه آغاز شد که خودش آن راهستیشناسی پدیدار شناسانه نامید. ودر اصل استوار بود بر دستاورد فلسفی هایدگر.[۱۲]
سورن کییرکیگارد
ژان پل سارتر1905-1980 )
منابع:5. سارتر که مینوشت، بابک احمدی، صفحه ی۱۵۹
6. رسالهٔ تعمق ها-رنه دکارت
7. مقدمه رمان بیگانه، آلبر کامو
8. سارتر که مینوشت، بابک احمدی، صفحه ی۲۵۰
9. واژه ها-ژان پل سارتر
10. سارتر که مینوشت، بابک احمدی
11. سارتر که مینوشت، بابک احمدی، صفحهٔ ۹۶
12. سارتر که مینوشت، بابک احمدی، صفحه ۱۵۹
ادامه دارد...