جلسه اول
________________________________________
بسم الله الرحمن الرحيم
وضو، طهارت از آلودگي قهري در محيط
در مجلس قبل روايتي از جناب پيغمبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل گرديد که اگر اجازه فرمائيد لطيفة در آن روايت را دنبال کنيم. حضرت فرمودند: چون امت من به واسطه رو کردن به دنيا آلوده ميشوند و خداوند نيز شايسته نميداند که ايشان با آلودگي به زيارت نماز مشرّف شوند، لذا دستور فرمود که ابتدا دست و روي خود را بشويند و سپس به طرف نماز بروند. از اين لطيفه معلوم ميشود که وضو راهي براي طهارت از آلودگي است. انسان در اجتماع با بسياري از افراد در ارتباط است در نتيجه قهراً همانند حضرت آدم رو به طرف آنان خواهد کرد و به محض رويارويي مطمئناً آلوده خواهد شد. چه بسا انسان با يک دعا خواندن حال خوشي پيدا ميکند اما همين که از منزلش بيرون آمد و در اجتماع قرار گرفت، به محض نگاه کردن به چهرة مردم آن حال خوش از او گرفته ميشود که اين آلودگي را خودِ جانِ انسان به انسان گزارش ميدهد و اعلام سقوط ميکند، اما فرمودهاند وضو از بهترين راههاي بر طرف نمودن آلودگيِ قهريِ در محيط است.
وضو، محو کننده اثرات تکويني آلودگي
از آنجا که انسان در اجتماع آدمي مسلک بوده و هميشه با ديگران در ارتباط است، لذا هميشه آلودگي هاي اجتماع دامنگيرش خواهد بود. به عنوان مثال زماني که فردي يک مال دزدي شده را به شما ميفروشد اگر چه شما هم ندانيد آن شخص اين متاع را از چه راهي تهيه کرده است، با اين حال باز اثرات تکويني آن مال را نميتوان برطرف نمود. حال اگر چه از جنبه فقهي به ما بگويند: چون پولي را که در مقابل آن متاع پرداخت نمودهايد، مالک بوده ايد پس در برابر آنچه به دست آورده ايد نيز مالک هستيد، اما تا زمانيکه از اين متاع استفاده ميکنيد همچنان اثرات تکويني آن ادامه خواهد داشت. مثلاً ميبينيد تا زمانيکه آن لباس خريده شده را بر تن داريد روحية حاکم قبلي خود را نداشته و حال نماز خواندن و خلوت کردن را نداريد. چه بسا گاهي با يک خوردن و نوشيدن در خانة ديگران يا با يک قدم زدن و رفت و آمد در اجتماع و با يک نگاه کردن به چهرة مردم، آن اثر مطلوب معنوي از بين برود و باز برگرداندن حالي که از دست رفته خيلي مشکل است. وضو و طهارت تمام اثرات اين آلودگي را بر طرف ميکند و انسان را نوراني مينمايد.
وضو، حافظ حالات روحاني انسان
«حال» همانند پرنده اي است که وقتي از آسمان دل فرار کرد، آدمي ديگر به اين راحتي نميتواند آن را به قفس تن برگرداند. آن قدر بايد منتظرش بماند تا شايد روزي برگردد. ممکن است دهها جاي ديگر نيز سير کند، اما به اين زودي باز نگردد. و اکنون هم که بعد از مدتي آمده است، صاحبخانه چگونه بايد از اين ميهمان پذيرائي کند تا بار ديگر برنخيزد؟! اين است که به ما فرموده اند: از صبح تا غروب دائماً وضو داشته باشيد و براي رفتن به پيشگاه نماز ابتدا خود را با وضو طاهر کنيد. تا آنجا که فرموده اند مستحب است با وضو به رختخواب برويد و بخوابيد. بزرگان متعبّد ما، به محض اينکه چشمشان به نامحرمي بيفتد و يا کمترين دگرگوني در حالات روحانيشان پديد آيد، فوراً وضو ميگيرند که البته اين وضو بسيار کارساز است. لذا در دين تأکيد فراواني براي وضو گرفتن شده است. لذا اگرچه اهل فکر شدن به آساني حاصل ميشود اما اهل دل شدن خون دل خوردن خواهد.
به بايد خون دل خوردن چه خوني که هر يک قطره اش زهر هُلاهل
آنچنان بايد مراقب باشد که مبادا با ورود غير حق، حق را از دل براند. حالا بايد آنقدر زمينه سازي کند و جان به لب شود، آنقدر خدا خدا کند و نازش را بکشد، تا بار ديگر او را به آشيانهاش برگرداند. چه بسا اتفاق ميافتد که به کرّات نعمت ورود حق در دل را به خاطر ورود غيرحق از دست ميدهد و باز هم خداي متعال به او ميفرمايد: «صد بار اگر توبه شکستي باز آي» اين است که وضو گرفتن، منطقة دل را صاف ميکند تا ان شاء الله حرم براي صاحبدلي چون خدا گردد.
وضو دل را حرم خدا ميكند
«دل» بر خلاف «فکر» بسيار رقيق است. به عنوان مثال اگر دوستي دهها بار به انسان بد کند باز انسان در مقام تفکر با خود ميگويد: «چون او دوستم بود و من هم رفيق اويم، اين بار هم عيبي ندارد... من که نميتوانم با او قهر کنم» و بدين ترتيب خود را قانع ميکند تا اينکه مبادا به خاطر حرکت او کينهاي در دلش پديدآيد. ولي دل را نميتوان قانع کرد. زيرا آنچنان رقيق است که روي آوردن دوباره اش بعد از برگشتنش از کسي، کار مشکلي است لذا راه دل گرچه نزديکترين راه است اما بسيار باريک و تاريک و پر زحمت است. راه فکر مسيرش طولاني و پر پيچ وخم است اما در عين حال طريقش بسيار آسان تر است در مقابل، راه دل نزديک است چون به محض اينکه «دل» به حق توجه کند او نيز ميآيد و جاي ميگيرد، اما آن قدر رقيق و باريک است که به کوچکترين آلودگي، «حق» ميرود. زيرا حق ميخواهد در دل آشيانه کند و از آنجا که او «واحد» است لذا براي خود در دل شريک نميپذيرد. چنان که امام صادق عَلَيهِ السَلام فرموده است: «القلب حرم الله فلا تسکن في حرم الله غير الله»[1] و نفرمود: «العقل حرم الله» فکر حرم خدا نيست زيرا چه بسا انسان در مرحلة فکر هم با خدا باشد و هم با غيرخدا. بر خلاف دل که يا بايد با خدا باشد و يا با غير خدا.
حضرت استاد علامه روحي فداه در باب هفتم دفتر دل حديث مذکور را چنين به نظم در آورده اند:
بيــا بشنـو حـديــث عـــالم دل ز صاحبدل که دل حق راست منزل
امـام صـــادق آن بحــر حقــايق چنين در وصف دل بوده است ناطق
که دل يکتــا حــرم بــاشد خدا را پس انـدر وي مده جــا ماســوا را
در شرح ابيات فوق چنين گفته ايم: در دل مؤمن جا براي غير نيست زيرا دلدارِ مؤمن غيور است که با تجلي غيرتش غيري را در جهان دل مؤمن نگذارد.
سرّ اينکه در دل مؤمن غير حق را جايي نيست آن است که او با غيرت الهي و ظهور عزت و سطوت و عظموت حق در همه کلمات وجودي که محل تجلي انوار حقهاند، به يک وجود لايتناهي وصول يافته است که سلطان وحدت شخصي سعي و صمدي وجود واجب را نظارهگر است که )هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ[2]( اين دولت را قاهر و خلق را که سراب اند مقهور ميبيند که )يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء[3](
در الهي نامه مولايم آمده: الهي از پاي تا فرقم، در نور تو غرقم. «يا نور السموات و الارض انعمت فزد!» و اين نور همان نور وجود است که يک فروغ رخ ساقي است که بر جام افتاده است.
صاحبان دل از ضلالت کوکو به حيرت هوهو دست يازيدهاند که در دارالتوحيد محضر عالم، سخن افسانه از تکثير و ممکن ندارند. لذا اين کمترين در روز هشتم شهر رجب الاصب سنة هزار و چهارصد و هفده با کسب اجازه از محضر حضرت حق ميخواهد اسم اين نظام هستي را «دارالتوحيد» نام نهد. و اين مقتبس از کلام مولايم در الهي نامة تحفة الهياش است که فرمود: «الهي همه برهان توحيد خواهند و حسن دليل تکثير»، «الهي از من پرسند توحيد يعني چه، حسن گويد تکثير يعني چه؟!»
اين صاحبدلان عرش اعظم اله درويشوار، روز و شب را در حضور دلدارند که گويند: «الهي اگر چه درويشم، ولي داراتر از من کيست که تو دارايي مني»، «الهي ديده از ديدار جمال لذت ميبرد و دل از لقاي ذوالجمال». اينان دائم بر بساط قرب حق آرميده اند که بساطي جز آه ندارند لذا دلي شکسته دارند و تني خسته که گويند: «تن به سوي کعبه داشتن چه سودي دهد آن که دل به سوي خداوند کعبه ندارد»؛ لذا دل به جمال مطلق داده اند هر چه بادا باد، و به ديدن او عالين وار مرزوقند و حرم دل را بر نامحرمان اوهام و اراذل و اوباش حرام نمودهاند. لذا در جهان پر از هياهو هوهو ميکنند؛ و از خراب آباد به عشق آباد سفر کردهاند و به ديدار جمال يار، عبدالجمال شدهاند.
آنان که در حرم دل جا براي غير نگذاشتهاند، شعلهاي تنورآسا با آه آتشين دارند تا قرباني در مناي قرب دوست گردند که تا چون ذبيح ابراهيم چهره بر زمين نهند و بيماران اميدوارند که تا طبيب عيسيدمش آيد و مرهمي بر آن نهد.
دل اينان مست وار در شست يار است که بر اساس قبض و بسط اسمائي دلدار گاهي آرميدهاند و گه بيقرار، گه همچون برق رخشندة خندان اند و گه چون ابر بارنده باران و گاهي از فروغ رخ دوست روي شکفته دارند و گه از نسيم کويش در خمار و در مقام لا يقفي قلبشان فيض حق را هستند اميدوار.
غرض اينکه حرم دل جز يک دلدار نميپذيرد و خداوند نيز ميفرمايد: من هم فقط يک حرم ميخواهم، اگر آن يکي را به من اختصاص داديد ميآيم و اگر سر سوزني خواستي در آن حرم مرا با غير شريک کني، من از آنجا خواهم رفت و جايگاه وضو در اين بين آن است که قلب را دائما حرم امن الهي قرار ميدهد.
وضو در هنگام کار به مثابه تطهير در حين عبادت است
عزيزان! کار شما نيز عبادت است. لذا صبح که به سوي مزرعه و محل کارتان ميرويد، قبل از آن وضوئي بگيريد و رو به قبله «يا الله» بگوئيد و سپس به راه بيفتيد. چرا که بيوضو نميتوان عبادت کرد، همچنان که بي وضو نميتوان به نماز روي آورد و يا بي احرام رو سوي خانة کعبه کرد و حج بجاي آورد. زيرا مزرعه ومحل کارتان کعبه و قطرات عرقي که در آنجا از جبين و بدنتان سرازير ميشود کفارة گناهان شما است. هر مقدار که در حين کار عرق ميريزيد، خودتان را صاف ميکنيد پس هر صبح که براي کار بر ميخيزيد وضويي بگيريد و بعد از آن نوزده بار «بسم الله الرّحمن الرّحيم» به عدد حروف اين آية مبارکه تلاوت کنيد تا آن «وضو» تطهيرتان کند و آن «بسم الله» آفات و بليّات و شعلههاي اشتغالات جهنّمي دنيا را از شما دور نمايد. اين قدر به زورِ بازويتان متکي نباشيد، رزق را بايد از جاي ديگر بدهند همچنانکه جناب رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ميفرمايند: «دم علي الطهارة يوسع رزقک»[4] شما دائماً اهل طهارت و پاکي باشيد، رزقتان وسيع خواهد شد. ان شاء الله عرض خواهيم کرد که اصلاً يکي از راههاي به دست آوردن روزي، وضو است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
1- جامع الاخبار شيخ صدوق
[2] حديد/3
[3] نور/39
1-مصباح الانس ابن فناري ص 11
Linkback: https://irmeta.com/meta/b562/t3826/