مردم تهران یک روز سید لاغر عمامه سیاهی را دیدند که روی یکی از دوچرخه های آجر کشی نشسته، مهار یابوی خسته ای را دردست گرفته، آهسته به طرف دروازه شهردر حرکت است.
او در منزل امام جمعه خوئی خستگی در کرد و مستخدمین امام، برای مدرس دو اتاق معرفی کردند، یکی به ماهی سه تومان و دیگری به ماهی سه تومان و نیم، مجتهد قمشه ای، ندیده اطاق سه تومانی را قبول و همانجا منزل کرد و همچنان وکیل مبارز مجلس بود تا بالاخره به خواف و کاشمر تبعید شد و روزی که در زندان کاشمر در گذشت: البته چیزی بیشتر از آن نداشت که در ابتدای امر مالک آن بود( همان عصا و عمامه و عبا ) که در هنگام بحث از برنامه دولت حسن مستوفی شده بود. وقتی صحبت از روابط حسنه با خارجه به میان آمد، به لهجه اصفهانی گفت: ما نفهمیدیم این روابط حسنه مربوط به کدام حسنی است؟ خود آقا هم حسنی است. من هم حسنیم ،وثوق الدوله هم حسنی است.غرضشون کدوم یک از اینهاست.
درباره قتل سید حسن مدرس، مطابق اسناد موجود، رئیس شهربانی وقت(سرباس مختاری) دستورات لازم را به وقار میدهد. وقار در بازجویی های خود گفته است که موقع حرکت به خراسان،سرباس مختاری نامه ای سر بسته و لاک و مهر شده به او داده است که این نامه را در مشهد به یاور جهانسوزی بدهند تا ماموریت را انجام دهد.
باسیار منصور وقار در دنباله میگویدکه بعد از ورود به مشهد، نامه موصوف را به یاور جهانسوزی میدهد که یاور جهانسوزی به شمر معروف بوده است، حبیب الله خلج معروف به میر غضب را به کاشمر اعزام میکند.
اظهارات رئیس شهربانی مشهد، در هنگام بازجویی بیانگر این واقعیت است که مرحوم مدرس بنا به دستور سرباس مختاری و در جهت خواست رضاشاه به قتل رسید.
Linkback: https://irmeta.com/meta/b238/t5407/