qualify / kwal ə-fi/ IPA / `kwalɪfaɪ/ v
Syn: become fit; show that you are able; authorize
Ant: disqualify
ترجمه: واجد شرایط بودن/ صلاحیت پیدا کردن، شرایط لازم را کسب کردن.
:Examplesa. I am trying to
qualify for the job which is now
vacantدر تلاشم برای شغلی که اکنون بی متصدی است،
واجد شرایط شوم.
b.Since Pauline can't carry a tune, she is sure that she will never
qualify for the Girls Chorus.
چون پولین نمی تواند آهنگی را به خاطر بسپارد، مطمئن است که هرگز برای گروه کُر دختران
واجد شرایط نمی شود.c.You have to be over 5'5"to
qualify as a policeman
در شهر ما برای اینکه به عنوان یک پلیس
واجد شرایط شوید، قدتان باید بلندتر از پنج فوت و پنج اینچ باشد.
Linkback: https://irmeta.com/meta/b2128/t9157/