2.

acknowledge /ak nälʹ ij / IPA /ək'nɒlɪdʒ / v

Syn. admit; accept; confess

ترجمه: تصدیق کردن، اعتراف کردن، اذعان کردن، پذیرفتن.

:Examples
A .     The    experts reluctantly* acknowledged  that  their  estimate* of  food  costs  was  not  accurate
کارشناسان با اکراه پذیرفتند که برآوردشان از هزینه های غذایی درست نبوده است.

B .    district  Attorney   Hogan   got  the  man  to acknowledge  that  he  had  lied  in court
دادستان "هوگان" مرد را وادار کرد تا اقرار کند که در دادگاه دروغ گفته است.

C .  "l   hate living alone ," the bachelor* acknowledged
مرد مجرّد اعتراف کرد که: "از تنها زندگی کردن متنفرم".