11.
relieve /ri lēvʹ / IPA /rɪ'li:v / v
Syn. alleviate; cure; unburden; reduce; lighten
Ant. aggravate; intensify
ترجمه: [ناراحتی و غیره] کم کردن، تقلیل دادن؛ [خستگی و غیره] ازمیان بردن، ازبین بردن؛ [درد و غیره] تسلی دادن، فرو نشاندن، تسکین دادن، آرام کردن؛ آزاد کردن، رها کردن؛ مرخص کردن؛ عوض کردن؛ عزل کردن.
:Examples*a. The pills
relieved the pain from the wound I received in the
conflict قرص ها، درد ناشی از دردی را که در دعوا برداشته بودم،
تسکین داد.
b. A
majority* of the
population* wanted to
relieve the mayor of his duty
اکثریت مردم می خواستند که شهردار از سمت خود
عزل شود.
c. The peace agreement
relieved us of the
threat* of an attack
معاهده صلح، خیال ما را از تهدید حمله
راحت کرد.
Linkback: https://irmeta.com/meta/b2128/t15178/