3.
collide /kə l- i[/o]dʹ tiv/ IPA /kə'laɪd /[/color] v
Syn. clash; confront; crash
ترجمه: برخورد کردن، بهم خوردن، تصادف کردن؛ برخورد داشتن، در تضاد بودن، تضاد داشتن؛ اختلاف پیدا کردن، دریر شدن.
:Examples*a. When the two autos
collided, the people in the
fragile*smaller car
perishedوقتی که دو اتومبیل
به هم خوردند، افرادی که در اتومبیل کوچکتر بودند، جان خود را از دست دادند.
b. Committees are
exploring* ways of keeping cars from
collidingهیئت های بررسی به دنبال کشف راه هایی برای جلوگیری اتومبیل ها از
تصادف کردن هستند.
c. In my
estimate* the two bicycles
collided at five o'clock.
حدس می زنم که دو دوچرخه، ساعت پنج
با هم تصادف کردند.
Linkback: https://irmeta.com/meta/b2128/t15143/