10.
harsh /härsh / IPA /hɑ:∫ / adj
Syn. sesver; rough; coarse
Ant. lenient; soft
ترجمه: [سطح، پارچه] زبر، خشن، زمخت؛ [مزه و غیره] تلخ، تند؛ [صدا، صدای مرد] خشن، کلفت، نخراشیده، زمخت؛ [صدای زن، صدای پرنده] زیر،نازک؛ [شخص] جدی، خشک، بی رحم، خشن؛ [قضاوت] خشن، بی رحمانه.
:Examplesa- The law is
harsh on people who go around
menacing* others
قانون در برخورد با افرادی که مرتب دیگران را می ترسانند،
بی رحم است.
b- Looking at his cigarette, Phil realized it was
absurd* to inhale such
harsh smoke
"فیل" با نگاه به سیگارش، پی برد که چقدر احمقانه است که چنین دود
تندی را فرو ببرد.
c. Hazel
altered* her tone of voice from a
harsh one to a soft tone
"هازل" لحنِ صدایش را از حالت
خشن به لطیف، تغییر داد.
Linkback: https://irmeta.com/meta/b2128/t14924/