reform /ri fôrm`/ IPA /rɪ'fɔ:m/ v
Syn. make better, improve by removing faults; rectify
ترجمه: اصلاح کردن، اصلاح شدن، مورد تجدید نظر قرار دادن
:Examples
a- After the prison riot, the council decided to reform the correctional system.
بعد از شورش در زندان، شورا تصمیم گرفت نظام تادیب را اصلاح کند (مورد تجدید نظر قرار دهد).
b- Brad reformed when he saw that breaking the law was hurting people other than himself.
"براد" وقتی دید قانون شکنی غیر از خودش، دیگران را نیز آزار می دهد، اصلاح شد.
c- Only laws that force companies to reform will clear the dangerous vapors from our air.
فقط قوانینی که شرکت ها را مجبور به اصلاح می کنند، گازهای خطرناک را از هوای محیط ما پاک خواهند نمود.
Linkback: https://irmeta.com/meta/b2128/t10136/