تالار گفتگوی تخصصی متا

مرجع علوم انسانی متا => مرجع برنامه ریزی علوم اداری و مدیریت => مرجع مدیریت منابع انسانی => نويسنده: اکبرزاده در ۲ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۶:۰۲

عنوان: رهبری در عصر فرانوگرایی
رسال شده توسط: اکبرزاده در ۲ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۶:۰۲
رهبری در عصر فرانوگرایی
 
● چكیده
دنیای فردا دنیای سازمانهای پسانوگراست و شاید اشكال غالب سازمانهای امروزی همچون بوروكراسی‌ها كه به شكل حیرت آوری در تار و پود زندگی اجتماعی انسان امروز ریشه دوانیده است و زندگی بدون آنها غیرقابل تصور می‌نماید، پاسخگوی نیازهای جامعه فردا نباشد؟_ مفاهیم سازمان، مدیریت و رهبری و فرایندهای مرتبط با آنها بشدت در معرض تغییرند. با رشد سریع تكنولوژی‌های مختلف بخصوص فناوری اطلاعات و فنون ارتباطی جدید، از هم اینك آهنگ فروپاشی ساختارهای عریض و طویل به گوش می‌رسد و مفاهیمی همچون سازمانهای مجازی، دولت الكترونیك، تجدید ساختار و كوچك سازی، جایگزینهای رهبری، مدیریت فیلسوفانه و … فضای مطالعه پیرامون مفهوم سازمان را پر كرده‌اند. سازمان غیررسمی كه بعنوان نماد ارتباطات واقعی در سازمانها شناخته می‌شود به‌دلیل افزایش ارتباطات غیرحضوری در سازمانهای مجازی و ساختارهای نامرئی، در حال فروپاشی است.
ما وارد دنیای پست مدرن (فرا نوین) شده‌ایم، جایی‌كه مفاهیم روبنایی همانند اشكال ساختاری - كاركردی سازمان با این شدت در حال تغییرند و ناگفته پیداست كه چه تحول عظیمی در انتظار بنیانهای نظری (تئوریك) آنهاست.
این نوشتار با مروری اجمالی براندیشه‌های ظهور نوگرایی و رویكرد تكامل یافته و انتقادی پس از آن تحت عنوان پست مدرنیزم یا فرانوگرایی در زمینه‌های مرتبط با مفهوم سازمان، ابتدا به معرفی و مقایسه برخی ویژگیهای سازمانهای نوین (مدرن) با سازمانهای فرانوین (پست مدرن) می پردازد و سپس به برخی از ابعاد فرایند رهبری در سازمانهای پست مدرن بخصوص زمینه‌های مطالعاتی آن اشاره می‌كند.
● تعاریف
«مدرنیزم»با «مدرنیته» واژه‌ای فلسفی - اجتماعی است كه اشاره به نشانه‌ها، تولیدات یا مدلهایی از زندگی تكنولوژیك دارد و مفاهیم صنعتی شدن و رشد و توسعه در ابعاد فنی و انسانی را در برمی‌گیرد.
مدرنیته یا «نوگرایی» درست از زمانی آغاز شد كه انسان خود را كشف كرد و در واقع از هنگامی كه مقوله «خرد» با ظهور در دوره «روشنگری» به‌عنوان برترین خصلت انسان مطرح شد. مدرنیته دوره‌ای از تكامل دانش بشری بود كه بر اصول عقلایی متمایز و با اتكا به وجود «یك بهترین روش» پایه گذاری شد.
گذار از دوره «پیش مدرن یا سنت گرایی» به دوره جدید و نوگرایی یك شبه صورت نگرفت. ظهور مظاهر سرمایه داری و حاكمیت زر پس از قرنهای متمادی حاكمیت زور وسنتهای تقدیس شدهٔ قضا و قدرگرایانه در مناسبات اجتماعی خرد و كلان همراه با گسترش سایه و نفوذاخلاق سرمایه داری آغاز دورهٔ مدرن را در مغرب زمین خبر داد. اخلاق پروتستانیزم مستلزم دنیوی و «عرفی سازی مذهب» بودواین مذهب جدید، سخت کوشی و کار شدید را نه تنها یك فضلیت اخلاقی بلكه یك مسئولیت گریز ناپذیر می‌دانست. این بینش با باورها و عادتهای مادی در هم آمیخت و توجیه گر تعقیب هدفهای عقلایی و بشدت اقتصادی شد.
باور بنیادین به مدرنیزم، اعتقاد به استفاده دولتها از نظریات علمی و اجتماعی و مداخله در كلیه مسائل اجتماعی را ایجاب می‌نمود و همزمان با رشد نیازهای اقتصادی متعدد انسانهای اقتصادی، بوركراسی‌های عریض و طویل با ویژگیهای باقیمانده تا به امروز از آن دوران ظهور و گسترش یافت. با گذشت زمان دگرگونیهای مختلف در جوامع و در محیط‌های سازمانی منجر به كمرنگ شدن بسیاری ار ارزشهای دنیای مدرن شد. كاهش منابع طبیعی، جنگ‌های خانمان‌سوز، آلودگی محیط زیست، جنگ سرد بین ابرقدرتها، توقعات جدید طرح شده در محیط‌های كاری، گرایشهای اجتماعی جدید و بروز مسئولیت‌های اجتماعی متناسب با آن برای سازمانها و مدیران و سلب شدن تدریجی اعتماد نسبت به نهاد‌های استقرار یافته اسباب تضادهای اجتماعی را فراهم آورد. گویا عصری كه حاصل آن عقلایی ساختن سازمانهای سیاسی ـ اجتماعی و صنعتی، پیشرفتهای تكنولوژیك، گسترش آموزش همگانی در جوامع غربی بود رو به غروب می‌رفت. عقلایی كردن، دیوانسالاری و تكنولوژیهای مدرن آزادی انسان را اعتلا نداد، بلكه او را محدودتر ساخته بود.ناهمگونی با «عقلانیت ابزاری» سازمانها موجب پیدایش انسانهای از خود بیگانه یاآدم‌واره‌های شادمان شد كه ناخواسته خود را با شرایط غیرقابل كنترل مسلط برخود از جمله سازمانهای غول پیكروفق داده بودند.
● ظهور اندیشه‌های پسانوگرایانه
پسامدرنیزم یا پسانوگرایی واژه‌ای است كه از ابتدای دهه ۱۹۸۰ میلادی و حتی قبل از آن بر اساس آثار فیلسوفان و علمای علوم اجتماعی فرانسوی و تا حدودی انگلوساكسون مانند «دریدا» «بادریلارد»، «لیوتارد» و … توجه و علاقه زیادی را در قلمرو علوم اجتماعی به خود معطوف كرده است. پست مدرن از نظر برخی یك جنبش فرهنگی است كه ریشه در تاریخ هنر و «زیبایی‌شناسی» دارد. این رویكرد در واقع بسیار نزدیك به فلسفه انتقادی بخصوص دیدگاه افرادی همچون «هایدگر» و «دریدا» است و در واقع نگاه فیلسوفانه به آینده انسان خسته از دنیای صنعتی و «عصر روشنگری» است. بطور كلی دو دیدگاه رایج در مورد این واژه قابل ذكر است. دیدگاهی كه پست مدرنیزم را یك دوره زمانی (با اعتقاد به سیر تاریخی) به شمار می‌آورد و دیدگاه دیگر كه آن را نوعی فلسفه در نظر می‌گیرد. در دیدگاه تاریخی، پسامدرنیزم یك دوره زمانی است كه پس از دوران مدرنیزم با همه فراز و نشیبهای آن ظهور نموده است.
«جفری باركلو (۱۹۶۴)» تحولات اساسی در علم و تكنولوژی، جنبش‌های ضد امپریالیستی در جهان سوم، تغییر از فردیت به جامعه انبوه، چشم انداز نو به دنیا و اشكال جدید فرهنگ را مشخصات دوره پست مدرن می‌داند.
«جان لیوتارد» بر منسوخ شدن «روایات برتر» قبلی (همچون مدیریت علمی در عرصه سازمان و مدیریت) و ظهور جایگزینهای متوالی برای آنها تاكید می‌كند و «بادریلارد» از «فرا واقعیت» و اینكه در دنیای پست مدرن تصور افراد از واقعیات از خود واقعیتها واقعی‌تر شده و شكل دهنده رفتارهای فردی، سازمانی و اجتماعی می‌شوند، یادمی‌كند.
آنچه مسلم است واژه پسانوین یا پست مدرن نماد مجموعه‌ یافته‌هایی است كه بعد از مدرنیزم یا نوگرایی مطرح شده است و در واقع می‌تواند حاصل تكامل و یا نتیجه انتقادی آن باشد و سرانجام می‌توان گفت در مقام ارتباطی «رویكردی» برای مواجهه با آینده است كه این گفته با دیدگاه كسانی كه آن را فلسفه نیز به شمار آورده‌اند تعارض چندانی ندارد.
در عرصه علوم اجتماعی پسامدرنیزم قائل به انسان صاحب اراده مستقل بعنوان محور جهان نیست، (اعتقادی كه در دوره مدرنیته وجه غالب تفكر در غرب بود) بلكه گاهی با تاكید برغرایز و امیال و دیگر عوامل انگیزش در افراد، به استبداد منطق و خرد (از نوع ابزاری) حمله می كند. اگر چه مشكل عمده «پسانوگرایی» كه همانا ارائه نشدن تعریف روشن از آن است، همچنان پابرجاست اما به هر حال به لحاظ تجربی آنچه مورد پذیرش اكثر نظریه پردازان است، اینكه نسل ما با پشت سرگذاشتن مراحل مختلف از دوران مدرنیزم وارد عصر پست مدرن شده است.▪ دگرگونیهای به وقوع پیوسته در پارا‌دایم‌های رشته‌های علمی
۱) گذار از پندار ساده و احتمالی دانستن جهان به سمت اعتقاد به پیچیده و چندگانه بودن واقعیت.
۲) عبور از جهان سلسله مراتبی به جهان چند مرتبه‌ای یا «دیگر مراتبی».
۳) گذار از پندار تجسم جهان بعنوان جهان بی‌روح و ماشینی به تجسم جهان به شكل تمام نما.
۴) تاكید بر نامشخص و نامعین بودن جهان به جای اعتقاد به ثبات و پیش‌بینی‌های مبتنی بر تصورات قبلی.
۵) گذار از مرحله باور به وجود رابطه علت ـ معلولی مستقیم و یك طرفه ورسیدن به مرحله وجود رابطه علت ـ معلولی چرخشی و متقابل. (تاكید بر روابط غیرخطی)
۶) پذیرش تمثیل «زایشی» به جای استعاره «مونتاژ».
۷) گذار از مرحله عینیت گرایی محض به مرحله ژرف اندیشی و بعد نگری.
● سازمانهای نوگرادرمقابل فرانوگرا
پارا دایم مدرنیته مبتنی بر تعقل ابزاری و با منطق كارایی، خدمات ارزشمندی به سازمانهای عصر نوگرایی ارائه كرد، جایی‌كه تاكید اولیه برتولید انبوه و ساخت ماشینهای ساده بود. در واقع آنچه سبب رشد و توسعه سازمانهای عصر مدرنیته شد، حاصل فعالیتهای با ارزش كسانی همچون دوركهیم، وبر، تایلور و دیگران بود. اما در سازمانهای عصر فرانوگرایی، تمركز بر توانمند سازی انسان‌هاست.
● تاكیدات سازمانهای نوگرا
۱) بوروكراسی ایده‌آل ـ رفتار قانونمند، تصمیمات متكی بر واقعیت و دانش، اختیار محدود، تقسیم قدرت براساس جایگاه سازمانی به جای پایگاه اجتماعی یا سنتها.
۲) تقسیم كار ـ بعنوان اصلی مهم در سازمانهای صنعتی مبتنی بر «تنوع و تفاوت» ، تخصصی كردن كارها تا جزئی‌ترین سطح به‌منظور كسب حداكثر كارایی. (نظرات دوركهایم و تایلور)
۳) «یك بهترین روش انجام كار» ـ حاصل مطالعات كار و زمان سنجی تایلور و با هدف كسب حداكثر كارایی. (نتیجه تفكر تحلیلی)
● تاكیدات سازمانهای فرانوگرا
)۱ تصمیم‌گیری، مبتنی بر ارزش‌ها، احساسات و ترجیحات افراد است و مفهوم وسیعی از بوركراسی در نظر است كه در آن رهبری غیررسمی و گروهها نقش مهمی دارند.
۲) برای رسیدن به یك نتیجه خاص هموار راههای متعددی وجود دارد. در مقابل «تفكر تحلیلی» در «تفكر تركیبی» رسیدن به یك نتیجه مدنظر است نه یك روش خاص. از جمله نمونه‌های مشهود این تفكرات در سازمانها می‌توان به TQM اشاره كرد كه مبتنی بر فلسفه بهبود مستمر، ارزیابی تحلیلی از كار و توسعه فرهنگ كیفیت است.
● تفكر تركیبی در مقابل تحلیلی
منطق (تفكر) تحلیلی نوعی اندیشیدن مبتنی بر جزء جزء كردن امور برای درك بهتر كل است. بدین معنا برای درك كلیت یك موضوع،علم براجزا كفایت می‌كند. مطالعات دوركهایم و تایلور بخصوص مطالعات كار و زمان سنجی در واقع حاصل تفكر تحلیلی است.
اما درمنطق یا تفكر تركیبی درك اجزاء فقط با درك كل میسر است و جزئی سازی فقط در راستای هدف كل معنا پیدا می‌كند. آنچه در تفكر تحلیلی اهمیت دارد، گرفتن نتیجه از اجزاء بوده و نتیجه كلی همواره حاصل جمع نتایج جزئی است. اما در تفكر تركیبی چگونگی و چرایی در رسیدن به نتایج نیز اهمیت دارد. بعلاوه نتیجه نهایی با حاصل جمع جبری نتایج الزاماً یكی نیست.
● رهبری در عصر فرانوین
در تئوری نوین (مدرن) تاكید برتاثیرات رهبری و مطالعه جایگاه قانونی رهبر در بوروكراسی مد نظر است، اما در فرانوین تمركز بر چگونگی فرایند رهبری است.
▪ محورهای مطالعه رهبری فرانوین
در اندیشه‌های جدید رهبر صرفاً متكی به جایگاه مشروع قانونی نیست. فرایند رهبری دیگر وابسته به مبادلات ارزشمند با دیگران بمنظور اثر گذاری برآنها نیست، بلكه تاكید بر توانایی شخصیتی رهبر و قدرت نفوذ او در باورها، ارزشها، رفتارها و اعمال دیگران است. بنابراین مدلهای عقلایی رهبری بایستی با مدلهای غیرعقلایی (مبتنی بر شهود، كاریزما و … ) تركیب شود. این تفاوتها «رهبران عملگرا» را در برابر «رهبران تحول آفرین» قرار می‌دهد.
رهبر عملگرا : علاقه‌مند به حفظ جایگاه قانونی، بهبود كیفیت عملكرد از طریق مبادلات رئیس ـ مرئوسی و بالا بردن انگیزه در كاركنان است.
رهبر تحول آفرین: از طریق سیستم ارزشها و باورهای مشترك اثرگذاری می‌كند و پیروان را به نگاه نو حتی به مسائل كهنه و تلاش مضاعف در نیل به اهداف وا می‌دارد.
رهبران نوگرا مستقل از اسلاف خود تصمیم‌گیری و حل مسأله می‌كنند، اما رهبران فرانوگرا تصمیم‌گیری كاملاً منطقی را زیرسؤال می‌برند، به زیردستان اتكا دارند و گاهی هم غیرمعقولند.
در همین زمینه یكی از روشهای جدید در مطالعه فرایند رهبری مطالعه ارزشها و احساسات شخصی پیروان رهبر به جای مطالعه مهارتها، عملكردها یا ویژگیهای رهبر است.
جستجوی مدل یا علت واحد در مطالعه فرایند رهبری كاری غیرمفید و آزاردهنده است. در حالی‌كه در مطالعات رهبری نوگرا، هدف یافتن علل اثر بخشی یك ویژگی یا رفتار است، در نهایت باز «رهبر اثر بخش» متمایز نمی‌شود. اما در فرانوین به دلیل یكپارچگی روشهای زیادی را برای اثربخشی مطرح می‌شود. مثلاً «باون»، «لدفورد» و «ناتان» در مدلی پیشنهاد می‌كنند كه در فرآیند گزینش به جای تاكید بر تطبیق داوطلب با شغل (از نظر سطح دانش، تجربه و مهارت مورد نیاز) تناسب افراد با سازمان مورد سنجش قرار گیرد و شایستگی های كلی مدنظر باشد.
روشهای تحقیق فرایند رهبری در فرانوین به جای اتكا به تجربه و تحلیل، متكی بر «زیبایی شناسی» است.جدول شماره۲ استراتژیهای تحقیق در مدرنیزم را با پست‌مدرنیزم مقایسه می‌كند.
تئوریهای نوین فلسفه و روانشناسان در ساختن این فرضیه كه «یك حقیقت واقعی» همواره وجود دارد در مانده‌اند و واقعیت را بر اساس مشاهدات پژوهشگر می‌سازند. پارادایم مدرنیزم تجربه ما را انعكاس واقعیت می‌داند. پس درك مطالعه گر در فرضیات خود محدود می‌ماند. در مطالعه فرایند رهبری نیز صرفاً به مشاهدات (رفتارهای مشاهده پذیر) بسنده می‌شود. اما در فرانوین تحقیقات بر درك پیشین مشاهده گر از خودو قبل از درك دیگران متكی است (اسكما). «كاتهرت» و «لوئیس» تئوری «خلق و بسط» را در مطالعه رهبری مطرح می‌كنند. بدین معنا كه افراد همواره در حال ساختن درك موضوعی از دنیای تجربی خود هستند و در آن، مشاهده صرف انجام نمی‌شود، بلكه ادراك مشاهده گر از موضوع با نتایج به دست آمده تلفیق می‌شود. «كیگان» معتقد است كه این نظم فكری، احساسات و فعالیتهای افراد را به روشی مشابه با سازه‌های زبانی خلق می‌كند. بطور خلاصه تئوری «خلق و بسط» دارای این ویژگیها و مفروضات است:
۱) برتعامل بین افراد و زمینه‌های اجتماعی آنها تاكید دارد.
۲) نگاه محققان را از دیدگاه ساكن به فرایند رهبری آزاد می‌سازد.
۳) بربسط و تكوین رهبری در طول دوران زندگی (بعنوان یك فرآیند پیوسته) تاكید دارد.
۴) ارزش مدار است.
۵) مدلهای چندگانه رهبری را در یك چارچوب منسجم می‌كند.
● نتیجه
دنیای جدید نیازمند سازمانهای جدید است و سازمانهای جدید نیازمند رهبران جدید هستند. رهبرانی كه علاوه بر منطق عقلایی و آموزه‌های كلاسیك سازمانهای عصر مدرنیته، مجهز به ابزار تفكر جدید بر پایه درك ارزشها، احساسات بوده و معتقد به دخالت عوامل مختلف در تصمیم‌گیری هستند. مدیریت و رهبری درآینده نیازمند درك بهتر از روابط پیچیده درون و برون سازمانهای نوگراست. رهبری برای رویارویی با سازمانهای پسانوگرا و افراد جدید نیازمند تحمل متغیر است. تنوع و خلاقیت در زیردستان باید توسط رهبران سازمانها پرورش یابد. علتهای چندگانه، تفكر ارزشی و زیباشناسانه و واقعیتهای سازنده بایستی مورد پذیرش و مبنای تصمیم‌گیری قرار گیرند و ادامه«رمان زیبایی سازمان و رهبری» وابسته به نظریه پردازی مطابق با تفكرات نوین و تلفیق با تئوری‌های دیگر است و سؤال آخر اینكه آیا در پسانوگرایی «واقعیت» بر «حقیقت» منطبق خواهد شد؟ 
 
عبدالصمد خدامی منابع -۱ ارتباط سازمانی (رویكردها و فرایندها) ،كاترین میلر، ترجمه آذر قبادی، انتشارات سازمان مدیریت صنعتی تهران ۱۳۷۷. -۲ پسامدرنیزم در بوته نقد (مجموعه مقالات)، خسرو پارسا، نشرآگه، چاپ دوم، تهران ۱۳۷۷. -۳ تئوریهای سازمان و مدیریت-ازنوگرایی تا پسانوگرائی. حسین رحمان سرشت. جلد اول. انتشارات فن و هنر، تهران ۱۳۷۷. -۴ مبانی مدیریت،استفن رابینز- دیودای دی سنزو، ترجمه سیدمحمد اعرابی- محمدعلی حمید رفیعی- بهروز اسراری ارشاد،انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ دوم، تهران ۱۳۸۲. -۵ مدیریت عمومی، سیدمهدی الوانی، نشر نی. چاپ هفتم، تهران ۱۳۷۳. -۶ سازمانها سیستمهای عقلائی- طبیعی و باز، ریچارد اسكات ترجمه حسن میرزایی اهرنجانی- فلور سلطانی تیرانی، انتشارات دانشكده مدیریت دانشگاه تهران، تهران ۱۳۷۴. -۷ نظریه‌های ارتباطات سازمانی، علی اكبر فرهنگی- حسین صفرزاده- مهدی خادمی، نشر رسا، تهران ۱۳۸۳. بقیه منابع در دفتر مجله موجود است. ـ عبدالصمد خدامی: كارشناس ارشد مدیریت دولتی از دانشگاه تهران
 
ماهنامه تدبیر