Google


normal_post - شعرهای قیصرامین پور - متا نویسنده موضوع: شعرهای قیصرامین پور  (دفعات بازدید: 2470 بار)

0 کاربر و 1 مهمان درحال دیدن موضوع.

آفلاین saeed.

xx - شعرهای قیصرامین پور - متا
شعرهای قیصرامین پور
« : ۸ آذر ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۶:۲۷ »
روز مبادا!

وقتی تو نیستی
نه هست های ما

چونانکه بایدند

نه بایدها...

مثل همیشه آخر حرفم

وحرف آخرم را
با بغض می خورم

عمری است

لبخندهای لاغر خود را

دردل ذخیره می کنم:

باشد برای روز مبادا!

اما

در صفحه های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هرچه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درستمثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند؟

شاید

امروزنیز روزمبادا

باشد!

وقتی تونیستی

نه هست های ما

چوانکه بایدند

نه بایدها...

هرروز بی تو

روز مباداست!


Linkback: https://irmeta.com/meta/b997/t5292/
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای قیصرامین پور - متا
پاسخ : شعرهای قیصرامین پور
« پاسخ #1 : ۸ آذر ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۷:۲۸ »
فردا

دیروز
ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز، او
ما را ...
فردا ؟
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای قیصرامین پور - متا
پاسخ : شعرهای قیصرامین پور
« پاسخ #2 : ۸ آذر ۱۳۸۹ - ۱۲:۴۰:۰۶ »
تعبیر خواب

دیشب دوباره
گویا خودم را خواب دیدم:
در آسمان پر می‌کشیدم
و لا‌به‌لای ابرها پرواز می‌کردم
و صبح چون از جا پریدم
در رختخوابم
یک مشت پر دیدم
یک مشت پر، گرم و پراکنده
پایین بالش
در رختخواب من نفس می‌زد

آن‌گاه با خمیازه‌ای ناباورانه
بر شانه‌های خسته‌ام دستی کشیدم
بر شانه‌هایم
انگار جای خالی چیزی...
چیزی شبیه بال
احساس می‌کردم!
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای قیصرامین پور - متا
پاسخ : شعرهای قیصرامین پور
« پاسخ #3 : ۸ آذر ۱۳۸۹ - ۱۲:۴۰:۴۳ »
رفتار من عادی است

رفتار من عادی است
اما نمی دانم چرا
این روزها
از دوستان و آشنایان
هرکس مرا می‌بیند
از دور می‌گوید:
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری!

اما
من مثل هر روزم
با آن نشانیهای ساده
و با همان امضا، همان نام و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام

این روزها تنها
حس می کنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گیجم
حس می‌کنم
از روزهای پیش قدری بیشتر
این روزها را دوست دارم
گاهی
- از تو چه پنهان -
با سنگها آواز می‌خوانم
و قدر بعضی لحظه‌ها را خوب می‌دانم
این روزها گاهی
از روز و ماه و سال، از تقویم
از روزنامه بی خبر هستم

حس می‌کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم حتی اگر می‌شد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم
یک جور دیگر می‌پرستم

از جمله دیشب هم
دیگرتر از شب‌های بی‌رحمانه دیگر بود:
من کاملا تعطیل بودم
اول نشستم خوب
جوراب‌هایم را اتو کردم
تنها - حدود هفت فرسخ - در اتاقم راه رفتم
با کفش‌هایم گفتگو کردم
و بعد از آن هم
رفتم تمام نامه‌ها را زیر و رو کردم
و سطر سطر نامه‌ها را
دنبال آن افسانه‌ی موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چیزی ندیدم
تنها یکی از نامه‌هایم
بوی غریب و مبهمی می‌داد
انگار
از لابه لای کاغذ تا خورده‌ی نامه
بوی تمام یاس‌های آسمانی
احساس می‌شد

دیشب دوباره
بی تاب در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جیب‌هایم را
از پاره‌های ابر پر کردم
جای شما خالی!
یک لقمه از حجم سفید ابرهای تُرد
یک پاره از مهتاب خوردم

دیشب پس از سی سال فهمیدم
که رنگ چشمانم کمی میشی است
و بر خلاف سال‌ها پیش
رنگ بنفش و ارغوانی را
از رنگ آبی دوست‌تر دارم

دیشب برای اولین بار
دیدم که نام کوچکم دیگر
چندان بزرگ و هیبت آور نیست

این روزها دیگر
تعداد موهای سفیدم را نمی‌دانم

گاهی برای یادبود لحظه‌ای کوچک
یک روز کامل جشن می‌گیرم
گاهی
صد بار در یک روز می‌میرم
حتی
یک شاخه از محبوبه‌های شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است

گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنایی می‌کند
گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین
هوایی می‌کند

اما
غیر از همین حس‌ها که گفتم
و غیر از این رفتار معمولی
و غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری
در دل ندارم
رفتار من عادی است
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای قیصرامین پور - متا
پاسخ : شعرهای قیصرامین پور
« پاسخ #4 : ۸ آذر ۱۳۸۹ - ۱۲:۴۲:۲۶ »
اعتراف

خارها
خوار نیستند
شاخه‌های خشک
چوبه‌های دار نیستند
میوه‌های کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگ‌های زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خش خشی به گوش می‌رسد:
برگ‌های بی گناه
با زبان ساده اعتراف می‌کنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب می‌خورد!
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای قیصرامین پور - متا
پاسخ : شعرهای قیصرامین پور
« پاسخ #5 : ۸ آذر ۱۳۸۹ - ۱۲:۴۴:۱۹ »
حسرت همیشگی

حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود

آی...

ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!
 
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای قیصرامین پور - متا
پاسخ : شعرهای قیصرامین پور
« پاسخ #6 : ۸ دی ۱۳۸۹ - ۱۵:۰۶:۵۶ »
حرفی از نام تو
 

ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت
چشم واکردم ، سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت
در زدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم آتش گرفت
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای قیصرامین پور - متا
پاسخ : شعرهای قیصرامین پور
« پاسخ #7 : ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۳:۲۱ »
نان ماشینی

آسمان تعطیل است

بادها بیکارند

ابرها خشک و خسیس
هق هق گریه ی خود را خوردند
من دلم می خواهد

دستمالی خیس

روی پیشانی تب دار بیابان بکشم

دستمالم را اما افسوس

نان ماشینی

در تصرف دارد

......

......

......

آبروی ده ما را بردند!
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای قیصرامین پور - متا
پاسخ : شعرهای قیصرامین پور
« پاسخ #8 : ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۶:۳۴ »
درد واره‌ها

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای قیصرامین پور - متا
پاسخ : شعرهای قیصرامین پور
« پاسخ #9 : ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۸:۳۸ »
سوگند

مردم همه
تورا به خدا
سوگند می‌دهند

اما برای من

تو آن همیشه‌ای
که خدا را به‌تو
سوگند می‌دهم!
 
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست


اشتراک گذاری از طریق facebook اشتراک گذاری از طریق linkedin اشتراک گذاری از طریق twitter

xx
شعرهای شهریار

نویسنده saeed.

5 پاسخ ها
8189 مشاهده
آخرين ارسال ۵ بهمن ۱۳۹۰ - ۲۲:۰۵:۵۳
توسط saeed.
xx
شعرهای فروغ فرخ زاد

نویسنده saeed.

55 پاسخ ها
6855 مشاهده
آخرين ارسال ۴ آذر ۱۳۹۲ - ۲۳:۵۱:۴۶
توسط m-it
xx
شعرهای دوران کودکی

نویسنده DELFAN

17 پاسخ ها
9121 مشاهده
آخرين ارسال ۱۷ آبان ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۳:۱۲
توسط saeed.
xx
شعرهای احمد شاملو

نویسنده saeed.

9 پاسخ ها
2771 مشاهده
آخرين ارسال ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۰۰:۳۳:۵۸
توسط saeed.
xx
شعرهای سهراب سپهری

نویسنده saeed.

122 پاسخ ها
12682 مشاهده
آخرين ارسال ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۵۰:۲۹
توسط m-it
xx
شعرهای فریدون مشیری

نویسنده A.Ehsani

44 پاسخ ها
6044 مشاهده
آخرين ارسال ۲۹ آبان ۱۳۹۲ - ۰۰:۱۹:۱۳
توسط m-it
 

anything