Google


veryhot_post - شعرهای سهراب سپهری - متا نویسنده موضوع: شعرهای سهراب سپهری  (دفعات بازدید: 12698 بار)

0 کاربر و 1 مهمان درحال دیدن موضوع.

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
صدای دیار
« پاسخ #90 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۷:۳۶:۲۷ »
با سبد رفتم به میدان ، صبحگاهی بود.
میوه ها آواز می خواندند.
میوه ها در آفتاب آواز می خواندند.
در طبق ها ، زندگی روی کمال پوست ها خواب سطوح جاودان می دید.
اضطراب باغ ها درسایه ی هر میوه روشن بود.
گاه مجهولی میان تابش به ها شنا می کرد.
هر اناری رنگ خود را تا زمین پارسیان گسترش می داد.
بنیش هم شهریان ، افسوس،
بر محیط رونق نارنج ها خط مماسی بود.
من به خانه بازگشنم ، مادر پرسید:
میوه از میدان خریدی هیچ ؟
ـ میوه های بی نهایت را کجا می شد میان این سبد جا داد ؟
ـ گفتم از میدان بخر یک من انار خوب.
ـ امتحان کردم اناری را
انبساطش از کنار این سبد سر رفت.
ـ به چه شد ، آخر خوراک ظهر…
ـ …
ظهر از آیینه ها تصویر به تا دوردست زندگی می رفت.

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
تپش سایه دوست
« پاسخ #91 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۷:۳۸:۳۳ »
تا سواد قریه راهی بود.
چشم های ما پر از تفسیر ماه زنده ی بومی،
شب درون آستین هامان.
 می گذشتیم از میان آبکندی خشک.
از کلام سبزه زاران گوش ها سرشار،
کوله بار از انعکاس شهرهای دور.
منطق زبر زمین در زیر پا جاری.
 زیر دندان های ما طعم فراغت جابجا می شد.
پای پوش ما که ازجنس نبوت بود ما را با نسیمی از زمین می کند.
 چو بدست ما به دوش خود بهار جاودان می برد.
هر یک از ما آسمانی داشت در هر انحنای فکر.
هر تکان دست ما با جنبش یک بال مجذوب سحر می خواند.
جیب های ما صدای جیک جیک صبح های کودکی می داد.
ما گروه عاشقان بودیم و راه ما
از کنار قریه های آشنا با فقر
تا صفای بیکران می رفت.
 بر فراز آبگیری خودبخود سرها همه خم شد:
روی صورت های ما تبخیر می شد شب
و صدای دوست می آمد به گوش دوست.

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
غربت
« پاسخ #92 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۷:۳۹:۳۶ »
ماه بالای سر آبادی است ،
اهل آبادی در خواب.
روی این مهتابی ، خشت غربت را می بویم.
باغ همسایه چراغش روشن،
من چراغم خاموش
ماه تابیده به بشقاب خیار ، به لب کوزه ی آب.
 غوک ها می خوانند.
مرغ حق هم گاهی.
 کوه نزدیک من است : پشت افراها ، سنجد ها.
وبیابان پیداست.
سنگ ها پیدا نیست ، گلچه ها پیدا نیست.
سایه هایی از دور ، مثل تنهایی آب ، مثل آواز خدا پیداست.
 نیمه شب باید باشد.
دب کبر آن است : دو وجب بالاتر از بام.
آسمان آبی نیست ، روز آبی بود.
یاد من باشد فردا بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
یاد من باشد فردا لب سلخ ، طرحی از بزها بردارم ،
طرحی از جارو ها ، و سایه هاشان در آب.
یاد من باشد ، هر چه پروانه که می افتد در آب ، زود از آب درآرم.
یاد من باشد کاری نکنم ، که به قانون زمین بر بخورد.
یاد من باشد فردا لب جوی ، حوله ام را هم با چوبه بشویم.
یادمن باشد تنها هستم.
ماه بالای سر تنهایی است.

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
در گلستانه
« پاسخ #93 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۰:۴۷ »
دشت هایی چه فراخ!
کوه هایی چه بلند!
در گلستانه چه بوی علفی می آمد!
من دراین آبادی ، پی چیزی می گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری ، ریگی ، لبخندی.
 پشت تبریزی ها
غفلت پاکی بود ، که صدایم می زد.
 پای نی زاری ماندم ، باد می آمد ، گوش دادم:
چه کسی با من ، حرف می زد ؟
سوسماری لغزید
راه افتادم.
یونجه زاری سر راه ،
بعد جالیز خیار ، بوته های گل رنگ
و فراموشی خاک.
 لب آبی
گیوه ها را کندم ، و نشستم ، پاها در آب:
« من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی ، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است ؟
هیچ ، می چرد گاوی در کرد.
ظهر تابستان است.
سایه ها می دانند ، که چه تابستانی است.
سایه هایی بی لک ،
گوشه ای روشن و پاک ،
کودکان احساس ! جای بازی اینجاست.
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست ، سیب هست ، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست زندگی باید کرد.
 در دل من چیزی است ، مثل یک بیشه ی نور ، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد
بدوم تاته دشت ، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است ، که مرا می خواند.»

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
تا نبض خیس صبح
« پاسخ #94 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۲:۲۵ »
آه ، در ایثار سطح ها چه شکوهی است!
ای سرطان شریف عزلت!
سطح من ارزانی تو باد!
 یک نفر آمد
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد.
یک نفر آمد که نور صبح مذاهب
در وسط دگمه های پیرهنش بود.
از علف خشک آیه های قدیمی
پنجره می بافت.
مثل پریروزهای فکر جوان بود.
حنجره اش از صفات آبی شط ها
پر شده بود.
یک نفر آمد کتاب های مرا برد.
روی سرم سقفی از تناسب گل ها کشید.
عصر مرا با دریچه های مکرر وسیع کرد.
میز مرا زیر معنویت باران نهاد.
بعد ، نشستیم.
حرف زدیم از دقیقه های مشجر،
از کلماتی که زندگانی شان ، در وسط آب می گذشت.
فرصت ما زیر ابرهای مناسب
مثل تن گیج یک کبوتر ناگاه
حجم خوشی داشت.
نصفه شب بود از تلاطم میوه
طرح درختان عجیب شد.
رشته ی مرطوب خواب ما به هدر رفت.
بعد
دست در آغاز جسم آب تنی کرد.
بعد ، در احشای خیس نارون باغ
صبح شد.

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
همیشه
« پاسخ #95 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۳:۲۶ »
عصر
چند عدد سار
دور شدند ازمدار حافظه ی کاج.
نیکی جسمانی درخت به جا ماند.
عفت اشراق روی شانه ی من ریخت.
  حرف بزن ، ای زن شبانه ی موعود!
زیر همین شاخه های عاطفی باد
کودکی ام رابه دست من بسپار.
در وسط این همیشه های سیاه
حرف بزن ، خواهر تکامل خوشرنگ!
خون مرا پرکن از ملایمت هوش.
نبض مرا روی زبری نفس عشق
فاش کن.
روی زمین های محض
راه برو تا صفای باغ اساطیر.
در لبه ی فرصت تلالو انگور
حرف بزن ، حوری تکلم بدوی!
حزن مرا در مصب دور عبارت
صاف کن.
در همه ی ماسه های شور کسالت
حنجره ی آب را رواج بده.
 بعد
دیشب شیرین پلک را
روی چمن های بی تموج ادراک
پهن کن.

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
از سبز به سبز
« پاسخ #96 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۴:۳۱ »
من در این تاریکی
فکر یک بره ی روشن هستم
که بیاید علف خستگی ام را بچرد.
من در این تاریکی
امتداد تر بازوهایم را
زیر بارانی می بینم
که دعاهای نخستین بشر را ترکرد.
من در این تاریکی
درگشودم به چمن های قدیم ،
به طلایی هایی ، که به دیوار اساطیر تماشا کردیم.
من در این تاریکی
ریشه ها را دیدم
و برای بته ی نورس مرگ آب را معنی کردم

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
جنبش واژه زیست
« پاسخ #97 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۵:۴۱ »
پشت کاجستان ، برف.
برف ، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد ، آواز ، مسافر ، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک ، و رسیدن ، و حیاط.
 من ، و دلتنگ ، و این شیشه ی خیس.
می نویسم ، و فضا.
می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک.
 یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
 زندگی یعنی: یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
 یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند
 قطره ها در جریان،
برف بردوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
پرهای زمزمه
« پاسخ #98 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۶:۳۹ »
مانده تا برف زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه ی چتر.
ناتمام است درخت.
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوک از افق درک حیات.
 مانده تا سینی ما پرشود از صحبت سنبوسه و عید.
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه ی برف
تشنه ی زمزمه ام.
مانده تا مرغ سرچینه ی هذیانی اسفند صدا بردارد.
پس چه باید بکنم
من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه ی زمزمه ام ؟
 بهتر آن است که برخیزم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه ی مرغی بکشم.

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
ورق روشن وقت
« پاسخ #99 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۸:۱۵ »
از هجوم روشنایی شیشه های درتکان می خورد.
صبح شد ، آفتاب آمد.
چای را خوردیم روی سبزه زار میز.
ساعت نه ابر آمد ، نرده ها تر شد.
لحظه های کوچک من زیر لادن ها نهان بودند.
یک عروسک پشت باران بود.
 ابرها رفتند.
یک هوای صاف ، یک گنجشک ، یک پرواز.
دشمنان من کجا هستند ؟
فکر می کردم:
در حضور شمعدانی ها شقاوت آب خواهد شد.
در گشودم : قسمتی از آسمان افتاد در لیوان آب من.
آب را با آسمان خوردم.
لحظه های کوچک من خواب های نقره می دیدند.
من کتابم را گشودم زیر سقف ناپدید وقت.
نیمروز آمد
بوی نان از آفتاب سفره تا ادراک جسم گل سفر می کرد.
مرتع ادراک خرم بود.
دست من در رنگ های فطری بودن شناور شد:
پرتقالی پوست می کندم.
شهر در آیینه پیدا بود.
دوستان من کجا هستند ؟
روزهاشان پرتقالی باد!
پشت شیشه تا بخواهی شب
دراتاق من طنینی بود از برخورد انگشتان من با اوج،
در اتاق من صدای کاهش مقیاس می آمد.
لحظه های کوچک من تا ستاره فکر می کردند.
خواب روی چشم هایم چیزهایی را بنا می کرد:
یک فضای باز ، شن های ترنم ، جای پای دوست…

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
پا راه
« پاسخ #100 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۱:۰۵ »
نه تو می پایی ، و نه کوه. میوه ی این باغ : اندوه ، اندوه.
گو بترواد غم ، تشنه سبویی تو. افتد گل ، بویی تو.
این پیچک شوق ، آبش ده ، سیرابش کن ، آن کودک ترس ، قصه بخوان ، خوابش کن.
این لاله ی هوش ، از ساقه بچین. پرپر شد ، بشود. چشم خدا تر شد ، بشود.
و خدا از تو نه بالاتر. نی ، تنهاتر ، تنهاتر.
بالاها ، پستی ها یکسان بین ، پیدا نه ، پنهان بین.
بالی نیست ، آیت پروازی هست. کس نیست ، رشته ی آوازی هست.
پژواکی: رویایی پر زد رفت. شلپویی : رازی بود ، در زد رفت.
اندیشه : کاهی بود ، در آخور ما کردند. تنهایی : آبشخور ما کردند.
این آب روان ، ما ساده تریم. این سایه ، افتاده تریم.
نه تو می پایی ، و نه من ، دیده تر بگشا. مرگ آمد ، در بگشا.

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
نا
« پاسخ #101 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۲:۲۳ »
باد آمد ، دربگشا ، اندوه خدا آورد.
خانه بروب ، افشان گل ، پیک آمد ، مژده ز « نا » آورد.
آب آمد ، آب آمد ، از دشت خدایان نیز ، گل های سیا آورد.
ما خفته ، او آمد ، خنده ی شیطان رابر لب ما آورد.
مرگ آمد
حیرت مارا برد،
ترس شما آورد.
در خاکی ، صبح آمد ، سیب طلا ، از باغ طلا آورد.

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
و
« پاسخ #102 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۳:۰۸ »
آری ، ما غنچه ی یک خوابیم.

ـ غنچه ی خواب ؟ آیا می شکفیم ؟

ـ یک روزی ، بی جنبش برگ.

ـ اینجا ؟

ـ نی ، در دره ی مرگ.

ـ تاریکی ، تنهایی.

ـ نی ، خلوت زیبایی.

ـ به تماشا چه کسی می آید ، چه کسی ما را می بوید؟

ـ …

ـ و به بادی پرپر …؟

ـ …

ـ و فرودی دیگر ؟

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
نه به سنگ
« پاسخ #103 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۳:۴۲ »
در جوی زمان ، در خواب تماشای تو می رویم.
سیمای روان ، با شبنم افشان تو می شویم.
پرهایم ؟ پرپر شده ام. چشم نویدم ، به نگاهی تر شده ام. این سو نه ، آن سو یم.
و در آن سوی نگاه ، چیزی را می بینم ، چیزی را می جویم.
سنگی می شکنم ، رازی با نقش تو می گویم.
برگ افتاد ، نوشم باد : من زنده به اندوهم. ابری رفت ، من کوهم : می پایم. من بادم : می پویم
در دشت دگر ، افسوسی چو بروید ، می آیم ، می بویم.

آفلاین m-it

xx - شعرهای سهراب سپهری - متا
شکپوی
« پاسخ #104 : ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۴:۳۵ »
بر آبی چین افتاد. سیبی به زمین افتاد.
گامی ماند. زنجره خواند.
همهمه ای: خندیدند. بزمی بود ، برچیدند.
خوابی از چشمی بالا رفت. این رهرو تنها رفت ، بی ما رفت.
رشته گسست : من پیچم ، من تابم. کوزه شکست: من آبم.
این سنگ ، پیوندش با من کو ؟ آن زنبور ، پروازش تا من کو ؟
نقشی پیدا ، آیینه کجا ؟ این لبخند ، لب ها کو ؟ موج آمد، دریا کو ؟
می بویم ، بو آمد. از هر سو، های آمد ، هو آمد ، من رفتم ، « او » آمد ، « او » آمد.


اشتراک گذاری از طریق facebook اشتراک گذاری از طریق linkedin اشتراک گذاری از طریق twitter

xx
زندگی نامه «سهراب سپهری»

نویسنده m-it

0 پاسخ ها
886 مشاهده
آخرين ارسال ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۱۹:۰۷
توسط m-it
xx
شعرهای شهریار

نویسنده saeed.

5 پاسخ ها
8195 مشاهده
آخرين ارسال ۵ بهمن ۱۳۹۰ - ۲۲:۰۵:۵۳
توسط saeed.
xx
شعرهای فروغ فرخ زاد

نویسنده saeed.

55 پاسخ ها
6871 مشاهده
آخرين ارسال ۴ آذر ۱۳۹۲ - ۲۳:۵۱:۴۶
توسط m-it
xx
شعرهای قیصرامین پور

نویسنده saeed.

9 پاسخ ها
2472 مشاهده
آخرين ارسال ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۸:۳۸
توسط saeed.
xx
شعرهای دوران کودکی

نویسنده DELFAN

17 پاسخ ها
9136 مشاهده
آخرين ارسال ۱۷ آبان ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۳:۱۲
توسط saeed.
xx
شعرهای احمد شاملو

نویسنده saeed.

9 پاسخ ها
2773 مشاهده
آخرين ارسال ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۰۰:۳۳:۵۸
توسط saeed.