بالارو ، بالا رو. بند نگه بشکن ، وهم سیه بشکن.
ـ آمده ام ، آمده ام ، بوی دگر می شنوم ، باد دگر می گذرد.
روی سرم بید دگر ، خورشید دگر.
ـ شهر تونی ، شهر تونی،
می شنوی زنگ زمان : قطره چکید. از پی تو ، سایه دوید.
شهر تو در کوی فراتر ها ، دره ی دیگرها.
ـ آمده ام ، آمده ام ، می لغزد صخره ی سخت ، می شنوم آواز درخت.
ـ شهر تونی ، شهر تونی ،
خسته چرا بال عقاب ؟ و زمین تشنه ی خواب ؟
و چرا روییدن ، روییدن ، رمزی را بوییدن ؟
شهر تو رنگش دیگر. خاکش ، سنگش دیگر.
ـ آمده ام ، آمده ام ، بسته نه دروازه نه در ، جن ها هر سو بگذر.
و خدایان هر افسانه که هست. و نه چشمی نگران ، و نه نامی ز پرست.
ـ شهر تونی ، شهر تونی،
درکف ها کاسه ی زیبایی ، بر لب ها تلخی دانایی.
شهر تو در جای دگر ، ره می بر با پای دگر.
ـ آمده ام ، آمده ام ، پنجره ها می شکفند.
کوچه فرو رفته به بی سویی ، بی هایی ، بی هویی.
ـ شهر تونی ، شهر تونی ،
در وزش خاموشی ، سیما ها در دود فراموشی.
شهر تو را نام دگر ، خسته نه ای ، گام دگر.
ـ آمده ام ، آمده ام ، درها رهگذر باد عدم.
خانه ز خود وارسته ، جام دویی بشکسته . سایه ی « یک » روی زمین ، روی زمان.
ـ شهر تونی این و نه آن.
شهر تو گم تا نشود ، پیدا نشود.