Google


normal_post - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا نویسنده موضوع: شعرهای مهدی اخوان ثالث  (دفعات بازدید: 3819 بار)

0 کاربر و 1 مهمان درحال دیدن موضوع.

آفلاین saeed.

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
شعرهای مهدی اخوان ثالث
« : ۱۹ آبان ۱۳۸۹ - ۲۲:۲۱:۱۱ »
"كتيبه"


فتاده تخته سنگ آنسوي تر، انگار كوهي بود
و ما اينسو نشسته، خسته انبوهي
زن و مرد و جوان و پير
همه با يكديگر پيوسته ، ليك از پاي
و با زنجير
اگر دل مي كشيدت سوي دلخواهي
به سويش مي توانستي خزيدن ، ليك تا آنجا كه رخصت بود
تا زنجير

ندانستيم
ندايي بود در روياي خوف و خستگيهامان
و يا آوايي از جايي ، كجا ؟ هرگز نپرسيديم
چنين مي گفت
فتاده تخته سنگ آنسوي ، وز پيشينيان پيري
بر او رازي نوشته است ، هركس طاق هر كس جفت
چنين مي گفت چندين بار
صدا ، و آنگاه چون موجي كه بگريزد ز خود در خامشي مي خفت

و ما چيزي نمي گفتيم
و ما تا مدتي چيزي نمي گفتيم
پس از آن نيز تنها در نگه مان بود اگر گاهي
گروهي شك و پرسش ايستاده بود
و ديگر سيل و خستگي بود و فراموشي
و حتي در نگه مان نيز خاموشي
و تخته سنگ آن سو اوفتاده بود
شبي كه لعنت از مهتاب مي باريد
و پاهامان ورم مي كرد و مي خاريد

يكي از ما كه زنجيرش كمي سنگينتر از ما بود ، لعنت كرد گوشش را
و نالان گفت :‌ بايد رفت
و ما با خستگي گفتيم : لعنت بيش بادا گوشمان را چشممان را نيز
بايد رفت

و رفتيم و خزان رفتيم تا جايي كه تخته سنگ آنجا بود
يكي از ما كه زنجيرش رهاتر بود ، بالا رفت ، آنگه خواند
كسي راز مرا داند
كه از اينرو به آنرويم بگرداند
و ما با لذتي اين راز غبارآلود را مثل دعايي زير لب تكرار مي كرديم
و شب شط جليلي بود پر مهتاب
هلا ، يك ... دو ... سه .... ديگر پار
هلا ، يك ... دو ... سه .... ديگر پار
عرقريزان ، عزا ، دشنام ، گاهي گريه هم كرديم
هلا ، يك ، دو ، سه ، زينسان بارها بسيار
چه سنگين بود اما سخت شيرين بود پيروزي
و ما با آشناتر لذتي ، هم خسته هم خوشحال
ز شوق و شور مالامال
يكي از ما كه زنجيرش سبكتر بود
به جهد ما درودي گفت و بالا رفت
خط پوشيده را از خاك و گل بسترد و با خود خواند

و ما بي تاب
لبش را با زبان تر كرد ما نيز آنچنان كرديم
و ساكت ماند
نگاهي كرد سوي ما و ساكت ماند
دوباره خواند ، خيره ماند ، پنداري زبانش مرد
نگاهش را ربوده بود ناپيداي دوري ، ما خروشيديم
بخوان !‌ او همچنان خاموش
براي ما بخوان ! خيره به ما ساكت نگا مي كرد

پس از لختي
در اثنايي كه زنجيرش صدا مي كرد
فرود آمد ، گرفتيمش كه پنداري كه مي افتاد
نشانديمش
بدست ما و دست خويش لعنت كرد
چه خواندي ، هان ؟

مكيد آب دهانش را و گفت آرام
نوشته بود
همان

كسي راز مرا داند
كه از اينرو به آرويم بگرداند

نشستيم
و به مهتاب و شب روشن نگه كرديم
و شب شط عليلي بود

Linkback: https://irmeta.com/meta/b997/t4407/
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
پاسخ : شعرهای مهدی اخوان ثالث
« پاسخ #1 : ۱۹ آبان ۱۳۸۹ - ۲۲:۲۲:۲۷ »
باغ من

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر، با آن پوستين سرد نمناكش
باغ بي برگي
روز و شب تنهاست
با سكوت پاك غمناكش
ساز او باران ، سرودش باد
جامه اش شولاي عرياني ست
ور جز اينش جامه اي بايد
بافته بس شعله ي زر تا پودش باد
گو برويد، يا نرويد، هر چه در هر كجا كه خواهد
يا نمي خواهد
باغبان و رهگذاري نيست
باغ نوميدان
چشم در راه بهاري نيست
گر ز چشمش پرتو گرمي نمي تابد
ور به رويش برگ لبخندي نمي رويد
باغ بي برگي كه مي گويد كه زيبا نيست ؟
داستان از ميوه هاي سر به گردونساي اينك خفته در تابوت
پست خاك مي گويد
باغ بي برگي
خنده اش خوني ست اشك آميز
 جاودان بر اسب يال افشان زردش مي چمد در آن
پادشاه فصلها ، پاييز
 
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
پاسخ : شعرهای مهدی اخوان ثالث
« پاسخ #2 : ۱۹ آبان ۱۳۸۹ - ۲۲:۲۴:۳۴ »
آب و آتش

آب و آتش نسبتي دارند جاويدان
مثل شب با روز، اما از شگفتيها
ما مقدس آتشي بوديم و آب زندگي در ما
آتشي با شعله هاي آبي زيبا
آه

سوزدم تا زنده‌ام يادش كه ما بوديم
آتشي سوزان و سوزاننده و زنده
چشمه ي بس پاكي روشن
هم فروغ و فر ديرين را فروزنده
هم چراغ شب زداي معبر فردا

آب و آتش نسبتي دارند ديرينه
آتشي كه آب مي پاشند بر آن ، مي كند فرياد
ما مقدس آتشي بوديم ، بر ما آب پاشيدند
آبهاي شومي و تاريكي و بيداد
خاست فريادي، و درد آلود فريادي

من همان فريادم، آن فرياد غم بنياد
هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود
من نخواهم برد ، اين از ياد
كآتشي بوديم بر ما آب پاشيدند
 گفتم و مي گويم و پيوسته خواهم گفت
ور رود بود و نبودم
همچنان كه رفته است و مي رود
بر باد
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
پاسخ : شعرهای مهدی اخوان ثالث
« پاسخ #3 : ۲۵ آبان ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۲:۳۱ »
چون سبوي تشنه...

از تهي سرشار
جويبار لحظه ها جاري ست
چون سبوي تشنه كاندر خواب بيند آب ، واندر آب بيند سنگ
دوستان و دشمنان را مي شناسم من
زندگي را دوست مي دارم
مرگ را دشمن
واي ، اما با كه بايد گفت اين ؟ من دوستي دارم
كه به دشمن خواهم از او التجا بردن
جويبار لحظه ها جاري
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
پاسخ : شعرهای مهدی اخوان ثالث
« پاسخ #4 : ۳ آذر ۱۳۸۹ - ۱۴:۴۷:۳۸ »
لحظه ديدار

 

لحظه ديدار نزديك است .

باز من ديوانه ام، مستم .

باز مي لرزد، دلم، دستم .

باز گويي در جهان ديگري هستم .

هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !

هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست!

آبرويم را نريزي، دل !

- اي نخورده مست -

لحظه ديدار نزديك است
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین DELFAN

  • کاربر متایی
  • ******
  • index - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
  • تعداد ارسال: 1.834
  • متا امتیاز 18141 تومان
  • لیست کدهای من
  • تشکر و اهداء امتیاز به DELFAN
  • رای برای مدیریت : 21
  • يکي باش براي يک نفر،نه تصويري مبهم در خاطر صد نفر.
  • تخصص: حسابداری
  • سمت: حسابدار
  • سپاس شده از ایشان: 29
  • سپاس کرده از دیگران: 4
xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
پاسخ : شعرهای مهدی اخوان ثالث
« پاسخ #5 : ۳ آذر ۱۳۸۹ - ۱۵:۳۴:۲۳ »
زمستان

سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت

سرها در گريبان است

كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و د يدار ياران را

نگه جز پيش پا را د يد ، نتواند

كه ره تاريك و لغزان است

وگر د ست محبت سوي كس يازي

به اكراه آورد د ست از بغل بيرون

كه سرما سخت سوزان است

نفس ، كز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريك

چو د يوار ايستد د ر پيش چشمانت

نفس كاين است ، پس د يگر چه د اري چشم

ز چشم د وستان د ور يا نزديك ؟

مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چركين

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي

د مت گرم و سرت خوش باد !

سلامم را تو پاسخ گوي ، د ر بگشاي !

منم من ، ميهمان هر شبت ، لولي وش مغموم

منم من ، سنگ تيپاخورد ه ي رنجور

منم ، د شنام پست آفرينش ، نغمه ي ناجور .

نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم

بيا بگشاي در ، بگشاي ، دلتنگم

حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت د ر چون موج مي لرزد

تگرگي نيست ، مرگي نيست

صدايي گر شنيدي ، صحبت سرما و د ندان است

من امشب آمد ستم وام بگزارم

حسابت را كنار جام بگذارم

چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟

فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست

حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است

و قند يل سپهر تنگ ميد ان ، مرده يا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است

حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است

سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت

هوا د لگير ، د رها بسته ، سرها د ر گريبان ، دستها پنهان

نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين

د رختان اسكلتهاي بلور آجين

زمين د لمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است.
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

آفلاین saeed.

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
پاسخ : شعرهای مهدی اخوان ثالث
« پاسخ #6 : ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۰۰:۲۸:۲۸ »
دریغ

بی شکوه و غریب و رهگذرند

یادهای دگر ، چو برق و چو باد 

یاد تو پرشکوه و جاوید است 

و آشنای قدیم دل ، اما

ای دریغ ! ای دریغ ! ای فریاد

با دل من چه می تواند کرد

یادت ؟ ای باد من ز دل برده

من گرفتم لطیف ،‌ چون شبنم

هم درخشان و پک ، چون باران 

چه کنند این دو ، ای بهشت جوان

با یکی برگ پیر و پژمرده ؟
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین saeed.

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
پاسخ : شعرهای مهدی اخوان ثالث
« پاسخ #7 : ۵ بهمن ۱۳۹۰ - ۲۱:۵۹:۰۸ »
دريچه‌ها

ما چون دو دريچه، رو به روي هم
آگاه ز هر بگو مگوي هم

هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده

عمر آينه‌ي بهشت، اما ... آه
بيش از شب و روز تيره و دي كوتاه

اكنون دل من شكسته و خسته ست
زيرا يكي از دريچه‌ها بسته ست

نه مهر فسون، نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر، كه هر چه كرد او كرد
آخرین سنگر سکوته

                       خیلی حرفا گفتنی نیست

آفلاین ashkan_pooya

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
پاسخ : شعرهای مهدی اخوان ثالث
« پاسخ #8 : ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۵:۱۳ »
شوش

...
شوش را دیدم
گو بماند آن شنیدن ها و خواندن ها
دیدنی بسیار بود و گفتنی بسیار
گو بماند گفتنی ها نیز
لیکن تنها یک سخن یک چیز:

من نمی دانم
راستی را بدرستی که نمی دانم
بر خراب این ابر شهر شگفت انگیز
بر مزار آن شکوه وشوکت دیرین
ما پریشان نسل غمگین را
بر سر اطلال این مسکین خراب آباد
فخر باید کرد یا ندبه
شوق باید داشت یا فریاد ؟
بارها پرسیده ام از خویش 
نسل بدبختی که مایانیم
وارث ویران قصور و قصه اجداد
با چه باید بودمان دلشاد؟
یادها یا بادها . یا هر چه بودا بود . باداباد
...

آفلاین m-it

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
اندوه
« پاسخ #9 : ۲۸ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۲۸:۴۵ »
نه چراغ چشم گرگي پير
نه نفسهاي غريب كارواني خسته و گمراه
مانده دشت بيكران خلوت و خاموش
زير باراني كه ساعتهاست مي بارد
در شب ديوانه ي غمگين
كه چو دشت او هم دل افسرده اي دارد
در شب ديوانه ي غمگين
مانده دشت بيكران در زير باران ، آهن ، ساعتهاست
همچنان مي بارد اين ابر سياه ساكت دلگير
نه صداي پاي اسب رهزني تنها
نه صفير باد ولگردي
نه چراغ چشم گرگي پير
لحظه ي ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام، مستم
باز مي لرزد، دلم، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ
هاي، نپريشي صفاي زلفكم را، دست
و آبرويم را نريزي، دل
اي نخورده مست
لحظه‌ي ديدار نزديك است

آفلاین m-it

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
غزل
« پاسخ #10 : ۲۸ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۱:۲۵ »
اي تكيه گاه و پناه
زيباترين لحظه هاي
پرعصمت و پر شكوه
تنهايي و خلوت من
اي شط شيرين پرشوكت من
اي با تو من گشته بسيار
دركوچه هاي بزرگنجابت
ظاهر نه بن بست عابر فريبنده ي استجابت
در كوچه هاي سرور و غم راستيني كه مان بود
در كوچه باغ گل ساكت نازهايت
در كوچه باغ گل سرخ شرمم
در كوچه هاي نوازش
در كوچه هاي چه شبهاي بسيار
تا ساحل سيمگون سحرگاه رفتن
در كوچه هاي مه آلود بس گفت و گو ها
بي هيچ از لذت خواب گفتن
در كوچه هاي نجيب غزلها كه چشم تو مي خواند
گهگاه اگر از سخن باز مي ماند
افسون پاك منش پيش مي راند
اي شط پر شوكت هر چه زيبايي پاك
اي شط زيباي پر شوكت من
اي رفته تا دوردستان
آنجا بگو تا كدامين ستاره ست
روشنترين همنشين شب غربت تو ؟
اي همنشين قديم شب غربت من

اي تكيه گاه و پناه
غمگين ترين لحظه هاي كنون بي نگاهت تهي مانده از نور
در كوچه باغ گل تيره و تلخ اندوه
در كوچه هاي چه شبها كه اكنون همه كور
آنجا بگو تا كدامين ستاره ست
كه شب فروز تو خورشيد پاره ست ؟

آفلاین m-it

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
قصه ای از شب
« پاسخ #11 : ۲۸ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۲:۴۷ »
شب است
     شبی آرام و باران خورده و تاریک
               کنار شھر بی غم ، خفته غمگین ، کلبه ای مھجور
فغانھای سگی ولگرد می آید به گوش از دور
به کرداری که گویی می شود نزدیک
درون کومه ای کز سقف پیرش می تراود گاه و بیگه
قطره ھایی زرد
زنی با کودکش خوابیده در آرامشی دلخواه
دود بر چھره ی او گاه لبخندی
که گوید داستان از باغ رؤیای خوش آیندی
نشسته شوھرش بیدار ، می گوید به خود در ساکت پر درد
 گذشت امروز ، فردا
را چه باید کرد ؟
کنار دخمه ی غمگین
سگی با استخوانی خشک سرگرم است
دو عابر در سکوت کوچه می گویند و می خندند
 دل و سرشان به می ، یا گرمی انگیزی دگر گرم است...
شب است
شبی بیرحم و روح آسوده ، اما با سحر نزدیک
نمی گرید دگر در دخمه ، سقف پیر
و لیکن چون شکست استخوانی خشک
به دندان سگی بیمار و از جان سیر
زنی در خواب می گرید
نشسته شوھرش بیدار
خیالش خسته ، چشمش تار . . .

آفلاین m-it

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
سبز
« پاسخ #12 : ۲۸ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۳:۵۷ »
با تو دیشب تا کجا رفتم
تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم
من نمی گویم ملایک بال در بالم شنا کردند
 من نمی گویم که باران طلا آمد
لیک ای عطر سبز سایه پرورده
ای پری که باد می بردت
از چمنزار حریر پر گل پرده
تا حریم سایه های سبز
تا بهار سبزه های عطر
             تا دیاری که غریبیهایش می آمد به چشم آشنا ، رفتم
پا به پای تو که می بردی مرا با خویش
همچنان کز خویش و بی خویشی
در رکاب تو که می رفتی
هم عنان با نور
               در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حیرانی
 سوی اقصامرزهای دور
تو قصیل اسب بی آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم
تو گرامیتر تعلق ،‌ زمردین زنجیر زهر مهربان من
پا به پای تو
تا تجرد تا رها رفتم
غرفه های خاطرم پر چشمک نور و نوازشها
موجساران زیر پایم رامتر پل بود
شکرها بود و شکایتها
رازها بود و تأمل بود
با همه سنگینی بودن
و سبکبالی بخشودن
تا ترازویی که یک سال بود در آفاق عدل او
عزت و عزل و عزا رفتم
چند و چونها در دلم مردند
که به سوی بی چرا رفتم
شکر پر اشکم نثارت باد
خانه ات آباد ای ویرانی سبز عزیز من
ای زبرجد گون نگین ،‌ خاتمت بازیچه ی هر باد
تا کجا بردی مرا دیشب
    با تو دیشب تا کجا رفتم !؟

آفلاین m-it

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
قاصدك
« پاسخ #13 : ۲۸ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۵:۲۸ »
قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي

انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند

قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو ، دروغ
كه فريبي تو. ، فريب

قاصدك
هان،
ولي ... آخر ... اي واي
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي! كجا رفتي ؟ آي

راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟
در اجاقي طمع شعله نمي بندم خردك شرري هست هنوز ؟

قاصدك
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند

آفلاین m-it

xx - شعرهای مهدی اخوان ثالث - متا
فرياد
« پاسخ #14 : ۲۸ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۷:۰۷ »
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشي جانسوز
هر طرف مي سوزد اين آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو مي دوم گريان
در لهيب آتش پر دود
وز ميان خنده هايم تلخ
و خروش گريه ام ناشاد
از دورن خسته ي سوزان
مي كنم فرياد ، اي فرياد ! ي فرياد

خانه ام آتش گرفته ست ، آتشي بي رحم
همچنان مي سوزد اين آتش
نقشهايي را كه من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و ديوار
در شب رسواي بي ساحل

واي بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هايي را كه پروردم به دشواري
در دهان گود گلدانها
روزهاي سخت بيماري
از فراز بامهاشان ، شاد
دشمنانم موذيانه خنده هاي فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه اين مشبك شب
من به هر سو مي دوم ، گ
گريان ازين بيداد
مي كنم فرياد ، اي فرياد ! اي فرياد

واي بر من، همچنان مي‌سوزد اين آتش
آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان
و آنچه دارد منظر و ايوان

من به دستان پر از تاول
اين طرف را مي كنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
ز آندگر سو شعله برخيزد، به گردش دود
تا سحرگاهان، كه مي داند كه بود من شود نابود
خفته اند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاكستر
واي، آيا هيچ سر بر مي‌كنند از خواب
مهربان همسايگانم از پي امداد ؟

سوزدم اين آتش بيدادگر بنياد
مي‌كنم فرياد ، اي فرياد ! اي فرياد


اشتراک گذاری از طریق facebook اشتراک گذاری از طریق linkedin اشتراک گذاری از طریق twitter

xx
اشعار مهدی سهیلی

نویسنده اجـاقـی

1 پاسخ ها
2444 مشاهده
آخرين ارسال ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۲:۵۶:۵۹
توسط saeed.
xx
شعرهای شهریار

نویسنده saeed.

5 پاسخ ها
8193 مشاهده
آخرين ارسال ۵ بهمن ۱۳۹۰ - ۲۲:۰۵:۵۳
توسط saeed.
xx
شعرهای فروغ فرخ زاد

نویسنده saeed.

55 پاسخ ها
6866 مشاهده
آخرين ارسال ۴ آذر ۱۳۹۲ - ۲۳:۵۱:۴۶
توسط m-it
xx
شعرهای قیصرامین پور

نویسنده saeed.

9 پاسخ ها
2472 مشاهده
آخرين ارسال ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۸:۳۸
توسط saeed.
xx
شعرهای دوران کودکی

نویسنده DELFAN

17 پاسخ ها
9136 مشاهده
آخرين ارسال ۱۷ آبان ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۳:۱۲
توسط saeed.
xx
شعرهای سهراب سپهری

نویسنده saeed.

122 پاسخ ها
12695 مشاهده
آخرين ارسال ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۵۰:۲۹
توسط m-it
 

anything