Google


normal_post - 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی - متا نویسنده موضوع: 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی  (دفعات بازدید: 8392 بار)

0 کاربر و 1 مهمان درحال دیدن موضوع.

آفلاین اکبرزاده

دستور العمل 1

بسم الله الرحمن الرحیم
تن به دنیا دار و دل به مولا
«ربّ أدخلنی مُدخَل صدق و أخرجنی مُخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا» «الإسراء.80»،ربّ أنزلنی منزلا مبارکا و أنت خیر المنزلین «المؤمنون.29» کتب الله تعالی علیکم الرحمة . آقا در چه حال است؟آیا چون «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله» النور.37؛از زرق و برق دنیا رهایی یافته است واز ما سوا روی بر تافته است و یا چون صبیان خاکبازی می کند که : التراب ربیع الصبیان(خاکبازی بهار کودکان است) آیا در حضور است یا دور است؟
حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ متی ما تلق مَن تهوی دع الدنیا و أهملها
«حضوری»را علایم است،رأس آنها الأدب مع الله است [یعنی متأدب به آداب الهیه بودن و در همه حال خود را در محضر حق دیدن و جانب حق را رعایت نمودن] الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم«آل عمران.191»
از خــدا جویـیم توفیــق ادب بی ادب محروم گشت از لطف رب
در سورة «والنجم»از اوصاف رسول الله(صلی الله علیه و آله) است که «و ما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی»از آن بزرگوار باید سر مشق گرفت که میزان قسط[اعتدال]است«لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة» احزاب/21 که زبان اگر یله و رها شود از مار گزنده تر است ،در زیان زبان داستانها گفته اند.
آقای عزیز هیچ موهبتی از نعمت ترک علایق دنیوی بزرگتر نیست که همة مفاسد به این علاقه متعلق است.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
اگر دستور العمل می خواهی مگر این آیه را تلاوت نکرده ای ؟«ومن اللیل فتهجد به نافلة لک عسی أن یبعثک ربک مقاما محمودا» اأسراء/79 ،و مگر نشنیده ای؟
دوش وقت سحر از غضه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
و مگر برایت نخونده ام؟
در خلوت شبهای تارت می توانی آری بکف سرچشمة آب بقا را
خلاصه مرد سحر باش که :
صمت و جوع و سهر و خلوت و ذکری به دوام نا تمامان جهان را کند این پنج تمام
و دست از دامن دوست بر مدار.
بــه واللّـه و بــه بـالله و تــاللـه بـه حق آیة نصـــرٌ من الله
که مو از دامنت دست بر ندیرُم اگر کشته شوم الحکم لله
اگر در شب نگرفتی در روز بگیر،و اگر روز را به رایگان از دست دادی شب را دریاب.این راه و رسم گدایی را خود جناب دوست به ما یاد داده است که فرمود:«وَهُوَ الّذی جعل اللیل و النهار خلفةً لمن اراد اَن یذّکّر او اراد شکورا»الفرقان/62.سرّش این است که جواد است و جود ،گدا می خواهد.
بانگ می آیــد که ای طـالب بیــا جـود محـتاج گـدایان چون گـدا
جود محتاج است و خواهد طالبی همچــنانکـه توبه خواهـــد تائبی
جود می جویـــد گدایان و ضعاف همچو خوبان کآینه جویند صاف
روی خوبـــــان زآینـه زیبــا شــود روی احســان از گدا پیـــدا شود
چون گـــدا آیینۀجــود است هــان دَم بـود بــــر روی آیینــه زبـــان
پس از این فرمود حـق در والضّحی بانگ کـم زن ای محمـــّد بر گدا
(مثنوی ملّای رومی)
وچون جناب معشوق فرماید:«وامّا السائلَ فلات نهَر»والضّحی/10،خود با سائل چگونه بود؟ عارف رومی نثراً و نظماً چه خوش گفت؟! نظمش آن بود و نثرش این:
«چنان که گدا عاشقِ کریم است، کریم هم عاشقِ گدا است.اگر گدا را صبر بیش بود کریم بر در او آید،و اگر کریم را صبر بیش بود گدا بر در او آید،امّا صبر،کمال گداست و نقص کریم.»
این بنده اگر چه هنوز در خواب خرگوشی است ولی به ظاهر در بدو بیداریش می گفت:«الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو دارای منی».و پس از مدتی می گفت:«الهی تو را دارم چه کم دارم پس چه غم دارم.»تا پس از چندی می گفت"«الهی شکرت که از شرق تا غرب عالم به حسن خدمت می کنند.» این نیز بگذشت و تا اینکه می گفت:«الهی تاکنون می گفتم جهان را برای ما آفریدی ولی الان فهمیدم که خودت هم برای مایی.»این هم بسر آمد و انک می گوید:«الهی داراتر از من کیست که تو دارایی منی.» غرض اینکه:
خدا آنِ تو و تو مانده عاجز زتو بیچاره تر کس دید هرگز
(گلشن راز شبستری)
خوشا به طیور أولی أجنحه که با جناح عشق و همّت از دامگاه علایق برجسته اند..
ألا یا أیهـا العنقـا ألا یا نفحـة الرحمــان أیا یا جنة المأوی ألا یا نفحة الرضوان
تذکَّر عُشَّک العرشی و اطلع ذلک المطلع و أهمل هذه الأوکار للأبوام و الغرابان
(دیوان حضرت آقا)
امید است که در حال حضور تامّ و توجّه کامل،شکارهای خوبی نصیب آقا بشود..به قول عارف رومی:
آن خیــالاتـی کـه دام اولی عکس مه رویان بستان خداست
آری عکس مه رویان بوستان خدای متعالی خیالات روحانی اولیاء الله است که آنان را به سوی دوست می کشانند که می نمایـند و می ربـایند،نه خیالات بـوالهوسان دنیاوی کـه چنان آنـان را در غواسق طبـیعت پـابند کرده اند که در یک عمر یک آن از خود سفر نکرده اند و گامی از خودکامی برنداشته اند.
آن خیالاتی که دام وپابند اولیاء الله است و آنان را الهی کرده است،تجلیّات و مکاشفاتی اند که از بطنان و ممکن غیب خزنه «کن فیکون» بر سر سالک شیدا افاضه می شوند،و رؤیت صور بی مادّه روحانیان و تشرّف در حضور انبیا و ائمّه و وسایط فیض الهی است که مه رویان بوستان خدایند.صور این مه رویان از ماورای طبـیعت کـه عالَم مثال و خیـال است در صـفحـه نورانی قـلب عـارف منعکس می شونـد.خیالات اولیاءالله علّیّینی اند،خیالات بوالهوسان سِجّینی.آن خیالات فرشتگانند و انها دیوان.آنها سماوی اند و اینها ارضی.آنه نورانی اندو اینها ظلمانی.آنه به خدا کشانندو اینها به دنیا.صاحبان آن ملائکۀاولی اجنحه اند اینها بهائم و سباع.
آه آه اگر وقتی بیدار شویم که کاروان رفته اند و خبردار شویم که این نبود که ما می پنداشتیم و بدان دلخوش بودیم.
خصوصیّت عدد چهل و اربعین کلیمی
خواجه آگاه است که عدد اربعین در تکمیل ناقصان دخلی عظیم دارد ،چه در عالم اسراری عجیب است.مثلا اولوالعزم پنج تن و اصحاب کساء پنج تن ، وانگهی هر یک خامس اهل کساء ، و نماز واجب شبانه روز در پنج وقت ، آری «الأرواح جنود مجندة». اربعین کلیمی در پیش داری «و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و أتممناها بعشر فتمّ میقات ربه أربعین لیلة...»الأعراف/142.به هوش باش و این کمترین را فراموش مکن.
سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم
دل ، آیینة جمال نمای هو، و سفینة دریای اوست. خود را باش که یار طبیب دردمندان است.وه لسان الغیب چه خوش گفته است:
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ای خواجه درد نیست، و گرنه طبیب هست
خدای متعالی سینه ات را طور سینا کند،و دیده ات را به نور لقایش رشگ ضیــاء گرداند.بـــزرگان فرموده اند: هر که بعد از نماز صبح و مغرب هفت بار«بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوّة إلاّ بالله العلیّ العظیم» وسی مرتبه «سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أکبر» بگوید از جمیع آفات و بلیّات در امان خدای تعالی است.
به می سجّاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
تن به دنیا دار و دل به مولا ،تا نام و مونست شود و پیغام او آرامشت دهد که دلِ عاشق به پیغام بسازذ. و حقیقت کشف این است که میان دل و دلدار حجاب نبود. جهد کن که در همه حال سرت با یار بود، نه در کوچه و بازار! بخصوص در هنگام نماز که «المصلی یناجی ربّه» و مناجات بین دو کس است ، بنگر تا با که نجوی داری و دو بودن چگونه است؟
العبد الآبق حسن حسن زادة آملی .یکشنبه 23 شوّال 1391 هـ ق ؛ 21/9/1350 هـ ش .

منبع:کتاب تازیانه سلوک/ص۹


Linkback: https://irmeta.com/meta/b562/t5323/

آفلاین اکبرزاده

xx - 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی - متا
پاسخ : 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی
« پاسخ #1 : ۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۲:۲۱ »
دستور العمل 2

بسم الله الرحمن الرحیم پاسبان حرم دل باش!
با سلام و دعا مصحف کریم را گشودیم .سورة یوسف از زبان حضرت یعقوب (علیهما السلام) آمده است: «وَ لا تیأَسُوا مِن رَوحِ الله» سورة یوسف/87 ؛اهمّ مطالب در طلیعة امر دو چیز است:یکی توحید و دیگری معرفت نفس که تواند مظهر اتمّ وی گردد .
«توحید حقیقی »
امّا توحید اینکه سالک با قدم معرفت،به جایی رسد که جمع بین تفرقه و جمع کند،و تنزیه و تشبیه نماید .همانطور که کشّاف حقایق،امام به حق ناطق،حضرت صادق (علیه السلام) فرموده است: «الجَمعُ بِلا تَفرِقةٍ زَندقةٌ،و التَّفرِقةُ بِدون الجمعِ تعطیلٌ،و الجمع بینهما توحیدٌ» [یعنی:جمع بدون تفرقه،زندقه است ؛و تفرقه بدون جمع،تعطیل است ؛و جمع بین آن دو «تفرقه و جمع»توحید است .].و این توحید حقیقی اسلامی است و کلام وحی بدان ناطق است که «هو الإول و الآخر و الظاهر و الناطق» سورة حدید/3 .و در بیان آن به تمثیلی اکتفاء می کنیم ـ خاک بر فرق من و تمثیل من ـ : در عالم رؤیا آنچه که مشاهده می گردند همه از مُنشِئات نفس اند،پس قائم به نفس و از شؤون وی اند،و چون نفس مجرّد،حیّ و مُدرِک اند و در واقع یک حقیقت بنام نفس است که به صُوَر کثیره در آمده است .خود با اینکه نفس نیست،بلکه هر چه صُوَر بیشتر باشد دلالت بر قوّت و وحدت نفس می کنند،و نفس بر جمیع این صُوَر کثیره قاهر است و همة آنها مقهور وی،پس نفس هر یک از آنها است که جز شؤون نفس نیستند،و هیچیک آنها نیست که نفس در حدّ هیچ یک محدود نیست .پس نفس را با هر یک از این منشئاتش جمع کردی و نیز از هر یک تفرقه نمودی! و نیز نفس را فقط مجرّد ندانستی که از کثرت تنزیهش کنی،و او را در هیچ صورتی از صور کثرت ،مقیّد نکرده ای تا قائل به تشبیه بوده باشی،بلکه او را از این تنزیه و تشبیه،تنزیه نمودی .کثرت غیر متناهی نظام هستی،شؤون ذاتیّة حق تعالی اند و «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه».
و امّا معرفت نفس، اینکه خداوند سبحان فرمود: «إلیه یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّب و العَمَلُ الصَّالحُ یَرفَعُهُ»سورة فاطر/10 .تفسیر اصیل آن چنانست که جناب صدرالمتألّهین در آخر مرحلة چهارم حکمت متعالیه که معروف به اسفار است فرموده است: «کلمـة طیّب» روح مؤمن است، و «عمل صــالح» معارف عقلیّه که او را ارتقاء می دهند و بدانجا می کشانند .این تفسیر بر این اساس قویم است که علم و عمل دو گوهر انسان سازند .
«رسیدن به لقاء الله کمال مطلوب انسان»
انسان،کاری مهمّتر از خود سازی ندارد و ساختن هر چیز را،مایه ای به حسب آن چیز لازم است ؛ مثلاً دیوار را سنگ و گِل باید! و انسان را علم و عمل! انسان تا به لقاء الله نرسیده است به کمال مطلوب اش نائل نشده است و «لقاء الله» بمعنی اتّصاف انسان به اوصاف الهی و تخلّق او به اخلاق ربوبی است .بابا افضل کاشانی را کلامی کامل در این باب است که: عالَم درختی است که بار و ثمرة او مردم است و مردم درختی است که بار و ثمرة وی خِرَد است و خرد درختی است که ثمرة او لقای خدای تعالی است .
«مراقبت و حضور»
در توحید باید مراقبت را تقویت کرد .مراقبت تخم سعادت است که در مزرع دل کاشته می شود و سایر آداب و اعمال،پروراندن آنست .مراقبت،کشیک نفس کشیدن و همواره در حضور بودن است .حدیث نفس،مزاحم با مراقبت است،این سخن دل نشین امام صادق (علیه السلام) را باید بر دل نشاند: «القَلبُ حَرَمُ اللهِ، فَلا تُسکِن فی حَرَمِ الله غَیرَ الله»،حافظ به این حدیث در این بیت نظر دارد: ِ
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشة او نگذارم
نا گفته نماند که «بدن» تو شکار و سواری راهوار است،مبادا با او چنان کنیم که نه بکار شکار آید و نه تواند سوار را بجایی برساند .ره چنان رو که رهروان رفتند .کسی به ما گفت که شب وروز را با یک دانه خرما بسر بریم .در حدّ اعتدال بدن نیاز به تعیّش دارد « کُلُوا وَ اشرَبُوا و لا تُسرِفُُوا» انسان کامل آن کسی است که حقِّ هر صاحب حقّی را اداء می کند .
«دستور العمل انسان قرآن است»
از این کمترین دستور العمل خواسته اید،آقای من صدای دهلی را از دور شنیده اید،و از نزدیک هم به انبار کاه برخورد می کنید .مع الوصف عدم امتثال را روا ندانستم .به عرض می رسانم که دستور العمل انسان،قرآن است که «إنَّ هذا القرآن یَهدی للتی هی أقوم» سورة اسراء/9 .داعی تنها دستوری که الآن می تواند به حضور جنابعالی عرض کند این است که «مراقبت»را حفظ بفرمایید،یعنی در همه حال مواظب خود بوده باشید که در نزد حقیقت،همة موجودات به سر می برید .می دانید که همنشینی مؤثّر است،مصاحبت اثر دارد،نفس انسانی خو پذیر است،کسانی که در مصاحبت با ملکوت عالَم به سر می برند،کم کم ملکوتی می شوند .آن سعادتمندی که چنین معاشرت و مصاحبت را براستی در نهانخانة سرّ و ذات خود با «اللهُ نور السموات و الأرض» بدست آورده است مترنّم به این ترانه است:
گر بشکافند سرا پای من جز او نیابند در اعضای من
این چنین کس پیوسته در ذکر و فکر و عشق و شوق و سوز و گداز و راز و نیاز است و به قول خواجه حافظ:
مرا مگوی که خاموش باش و دم درکش که مرغ را نتوان گفتن در چمن خاموش
چنین کسی را هیچ کاری از حضور باز نمی دارد «رِجالٌ لا تُلهیهِم تجارةٌ و لا بیعٌ عن ذکر الله» سوره نور/37 از امام صادق (علیه السلام)است که : «العارفُ شَخصُهُ مع الخلق وقلبه مع الله تعالی» .
هرگز وجود حاضر و غایب شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
آقای من،همچنانکه طلب مجهول مطلق محال است،خطاب به مجهول مطلق نیز چنین است،هر یک از ما شأنی و از دریای بیکران «حقیقت دار هستی»می باشیم و از این جدول با او در ارتباطیم،البته:
ارتباطی بی تکیّف،بی قیاس هست ربّ الناس را با جان ناس
و از این کانال او را خطاب می کنیم .غرضم از این نکته این است که هر چه عائد ما می شود از کانال وجود خودمان است،این خیال رهزن ما نشود که از خارج چیزی عائد ما می گردد .اگر در حالات مراقبت تامّ،تمثّلاتی پیش آید،خوش آمد مکتوم بدار که سالک،«کتوم» است،از عرف سَر می رود و سِرّ نمی رود .به عرض برسانم:خوش باش که عاقبت بخیر است تو را .
إکثار ذکر«یا حیُّ یا قیُّوم»
آقای من در نزد اولیلء الله مجرّب است که إکثار ذکر شریف «یا حیُّ یا قیُّوم یا مَن لا إلهَ إلاّ أنت» موجب حیات عقل است .وقتی را با خدایت خلوت کن که بدن استراحت کرده باشد و از خستگی بدر آمده باشد و در حال امتلاء و اشتهاء[گرسنگی و سیری] نباشد،در آن حال با کمال حضور و مراقبت و أدب مع الله،خداوند سبحان را بدان ذکر شریف می خوانی،عدد ندارد ؛ اختیار مدت با خود جنابعالی است ؛ مثلاً در حدود بیست دقیقه یا بیشتر و بهتر اینکه کمتر از یک اربعین نباشد،بیشترش چه بهتر .
قرائت قرآن مجید در شب و روز ترک نشود،هر چند به قدر پنجاه آیه بوده باشد .طهارت را حفظ کنید،حتی با طهارت بخوابید .
آقای من باید با تأنّی و رفق و مدارا به راه بود،نه با سرعت و اضطراب .جسارةً عرض می کنم که هیچ چیز از خدا جز خدا مخواه که چون که صد آمد نود هم پیش ما است .از تو حرکت،از خدا برکت ؛ نامه ها دریافت خواهی نمود .این عطیّة فریده است که بحضور آن حبیب الله تقدیم داشتم .والسلام .
قم ـ حسن حسن زادة آملی
10 شهر الله المبارک 1304=1/4/ 1362
منبع:تازیانه سلوک/ص۲۳

 
 

آفلاین اکبرزاده

xx - 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی - متا
پاسخ : 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی
« پاسخ #2 : ۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۲:۴۰ »
دستور العمل 3

بسم الله الشافی خلوت از دست مده!
خدا را از طبیب من بپرسید که آخر کی شود این ناتوان به
صَبََّحَکم الله بالخیر و السَّعادَةِ و کَتَبَ علیکم الرّحمَةَ .آقای عزیز! انسان آن است که با عالم قدس انس دارد و گرنه چون بهائم به چَرا آمده است .حال که در طلیعة این فرخنده نامه از «قدس» و «انس» نام برده شده از وحشی (قدّس سرّه) نیز یادی می شود:
غـــرض گـــر آشنــائـیهای جـــانست چه غم گر صد بیابان در میان است
که مجنون خواه در حیّ خواه در دشت به جولانـگاه لیکی می کنـد گشت
اگر چه مَثَل راقم و تنظیم دستورالعمل یا تقدیم پند و اندرز چنان است که شاعر گفته است:
و غَیرُ تقیٍّ یَأمُرُ الناسَ بالتُقی طبیبٌ یُداوَی الناسَ و هو عَلیلٌ
«یعنی ناپرهیزکاری که مردم را به پرهیزکاری فرماید،پزشکی است که بیماران را درمان کند و خود بیمار است .»
ولی به قول دیگری:
إِعمَل بعَلمی و لا تَنظُر إِلی عملی یَنفَعُکَ عِلمی و لا یَضُرُّکَ تَقصیری
«یعنی به دانشم کار بند و به کردارم منگر،که دانشم سودت دهد و گناهم زیانت نرساند»
باز با این همه خرسندم آه آمر و ناهی،دیگری است و این بنده راوی است .اینقدر بدان که در این نشئه هر چه بمانی نسبت به سرای ابدی که در پیش داری «آنی» است بلکه کمتر از «آن» است .عاقل را اشاره کافی است .
کلمة طیّبة «لاإلهَ إلاّ الله » بهترین اذکار است و فضیلت آن بی شمار و روایات اهل عصمت ـ علیهم السلام ـ در این باره بسیار .اهل الله در شرح آن،رساله ها نوشته اند،و این بنده در بیان آن به نقل این کریمه تبرّک می جوید: «ألم تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أصلُها ثابتٌ و فَرعُها فی السَّماء تُؤتی أُکُلَها کَلَّ حینٍ بإِذنِ رَبَّها » سورة ابراهیم/24و25 .
برادرم اگر درد داری یکی از نامهای خداوند «طبیب» است ،به قول خواجه حافظ رحمه الله علیه:
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ای خواجه درد نیست و گر نه طبیب هست
جناب دوست «جواد» است و گدا می خواهد،که گدا آئینة جود حق است،گدایی کن تا محتاج خلق نشوی:
من گـــدا و تمنــّّا وصــل او هیــهات مگر به خواب ببینم جمال و منظر دوست
برادرم به فکر خود باش و از خویشتن غافل مباش،و همواره کشیک نفس بکش و کشیک نفس کشیدن کَشکی نیست! از خداوند توفیق بخواه .با ابنای روزگار بساز و مرد تحمّل باش و به مَثَل معروف که چه خوش مَثَلی است: « آسیا باش،درشت بستان و نرم باز ده»،مرد فکر باش که فکر،لُبّ عبادت است .مناجات و رازو نیاز با دوست را قطع مکن« قُل ما یَعبَؤُ بکم ربُّی لولا دُعائُکم» سورة فرقان ـ 77 .
خلوت را از دست مده! و به حقیقت بگو الهی آمدم تا کامروا گردی .سخن و خوراک و خواب باید به قدر ضرورت باشد «کُلُوا و اشرَبُوا و لا تُسرِفُوا» سورة اعراف ـ 31 .
با عهدالله که قرآن است هر روز تجدید کن .صمیمانه دست توسّل به دامن پیغمبر و آلش در زن که آن خوبان خدا وسائط فیض حق اند «اللهمّ صلِّ علی محمّدٍ و آل محمّدٍ» .نمی گویم مقدّس نباش،ولی مقدّس عاقل باشد
بِس بِسی مباش که سُخرِّه این و آن می شوی .فرزانه باش و دیوانه باش؛ خویشتن را تفویض به حق کن،او را وکیل خود بگیر که تواناتر و داناتر و باوفاتر و مهربانتر و یابنده تر از او نخواهی یافت «حَسبُنا الله و نِعمَ الوکیل» .
سورة مبارکة اخلاص را با اخلاص بر زبان داشته باش .با خلق خدا مهربان باش .از سخنان نا هنجار گرچه به مزاح باشد بر حذر باش .خلاف مگو اگر چه به مطایبت باشد .از قسم خوردن هم اگرچه به راست،احتراز کن. چه ایستاده ای دست افتاده گیر .تا می توانی نماز را در اوّل وقت بجا آور .تجارتت را مغتنم بشمار که انسان بیکار از دنیا و آخرت هر دو می ماند .داد و ستد مانع بندگی نیست «رِجالٌ لا تُلهیهِم تِجارةٌ و لا بَیعٌ عن ذِکرِ اللهِ و إقامِ الصَّلوةِ و إیتاءِ الزَّکوةِ» سورة نورـ 37 .در مطلق امور میانه رو باش .بر کتمان اهتمام داشته باش،گرچه الف دنباله دارد،ولی:
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد ناپدید هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور
این دو رباعی را که از طبع خامل این بنده فقیر الی الله جاری شده است به حضور دوست بزرگوارش ـ وفّقه الله تعالی إلی مرضاته ـ تقدیم می دارد :
سرمایة راهرو حضور و ادب است آنگاه یکی همّت و دیگر طلب است
ناچار بود رهرو از این چـار اصول ورنه به مراد دل رسیـدن عجب است
دل دادة عشقـم و نــرفتــم بــی راه راهی به جز این نیست خدای است گواه
در هـر چه نظر کنم نبینم جز عشق لا حـــــول و لا قـــــوّة الاّ بــــــا لله
والسلام علی من اتّبع الهدی،قم ـ حسن حسن زاده آملی
23/10/1351 هـ ش =8 ذی الحجّه 1392 هـ ـ ق .
منبع:تازیانه سلوک/ص۳۱


آفلاین اکبرزاده

xx - 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی - متا
پاسخ : 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی
« پاسخ #3 : ۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۲:۵۹ »
دستور العمل 4

بسم الله الرحمن الرحیم
خوشا آنانکه در جوانی شکسته شدند...
«نادَوا أصحابَ الجَنَّةِ أَن سَلامٌ عَلیکُم» اعراف/46 ،«دل و جان ما سر بسر پیش توست» .
نفحه ای از نفحات بهشت برین بود،یا شمامه ای از گلشن جان جانانی که بسان نام نیکویش حسن،و مانند وصف دلجویش امین،مشام روح را معطّر ساخت .پاکتش جونه ای و کلمات صحیفة مکرّم و مطهّرش هر یک دستنبویه ای که خاطر را عاطر و زبان را به تمثّل گفتار رودکی : «بوی یا مهربان آید همی» ذاکر گردانید .هر کجا هست خدایا به سلامت دارش .یا ربّ دعای خسته دلان مستجاب کن .از این مسجون در سجین آمال و امانیِ نفسانی و مغبون از بازرگانیِ بازار انسانی تفقّدی فرموده اند بسیار شاکرم .مقالت معهود که به حسن نظر آنکه «بر نظر پاک خطا پوشش باد»مطبوع افتاده بود و به خاتم قبولی انگشت سلیمانیِ آنجناب مختوم شد به طبع رسیده است .
شگفتا که آن طائر قدسی از چون منی مرغ بال و پر شکسته و چشم و پا بسته دستورالعمل طیران به قلّة قاف قرب الی الله تعالی انتظار دارد .در ترک امتثال بیم اسائة ادب است،لذا کلماتی چند به عنوان «تَواصَوا بالحقِّ و تَواصَوا بالصَّبرِ ؛ تَواصَوا بالمرحمة و علیک البلاغ» که از مائده جود جانان علم و ادب فراهم گردید .
تمتّع ز هر گوشه ای یافتم ز هر خدمتی توشه ای یافتم
به رشتة تحریر در آمد امید است که دلپذیر واقع شود .
نیــکخواهان دهند پند دلی نیــکبختان شوند پنــد پذیر
آقای من،پیشانی صدق و اخلاص در دیدگاه دولت نِه و از صمیم قلب بگو آمدم .اگر گفتند: اینجا چرا آمدی؟ بگو به کجا بروم و به کدام در رو کنم .
این ره است و دگر دوم ره نیست این در است و دگر دوم در نیست
اگر گفتند :تا به حال کجا بودی؟ بگو راه گم کرده بودم .اگر گفتند :چه چیزی آورده ای؟ بگو اوّلاً :
«دل شکسته» که از شما نقل است:
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
و ثانیاً:
من گدایم چه توانم ببرم در بر شاه طمع بخششم از درگه سلطان من است
اگر گفتند بیرونش کنید،بگو:
نمی روم زدیار شما به کشور دیگر برون کنید از این در،در آیم از در دیگر
اگر گفتند: این جرأت را از که آموختی؟ بگو: از حلم شما .اگر گفتند قابلیّت استفاضه نداری،بگو:قابلیت را هم افاضه می فرمایید .باز اگر از تو اعراض کردند بگو:
بـه والله بـه بــــالله بـه تـــــالله به حقّ آیة نصـــرٌ مــن الله
که مو از دامنت دست بر ندیرم اگر کشته شوم الحکم لله
اگر گفتند:مُذنبی،بگو:اوّلاً شنیدم شما غفّارید .ثانیاً من ملک نیستم و آدم زاده ام . و ثالثاً:
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو آنکس که گنه نکرده و زیست بگو
من بـد کنــم و تو بــد مکافات دهـی پس فرق میـان من و تو چیست بگو
اگر گفتند:چه می خواهی؟بگو:
جز تو ما را هوای دیگر نیست جز لقای تو هیچ در سر نیست
چنانکه آب و نان غذای جسم می شوند و خود بدن می گردد،علم نیز به حکم برهانِ قطعی و معصوم اتّحاد عاقل به معقول أعنی اتّحاد عالم به معلوم و مُدرِک به مُدرَک ذات جوهر نفس نفیس انسانی می شود و به یافتن علم که آب حیات روان است،سعت وجودی می یابد و وجود وی شدید و قوی می گردد،چه اینکه مرجع و مآل به نور وجود است و آن نور،وجود چشم نفس ناطقه،بلکه عین وی می گردد، «العلمُ نورٌ یَقذِفُهُ اللهُ فی قلبِ مَن یَشاءُ» .و به عبارت کوتاهِ بسیار بلند معلّم ثانی در مدینة فاضله : «کُلُّ ما کانَ وجودُهُ أَتمَّ ،فَإِنَّه إذا عَلِمَ وعَقلَ،کان ما یَعقِلُ عنه و یَعلَمُ منه أَتمَّ» پس هر اندازه که قوّت روان،أعنی علم آن شریفتر و فاضلتر باشد،قوّت وی بیشتر می گردد و نیروی نور ذاتش فزونی می گیرد . فروزانتر می شود و با حیات محض «إِنَّ الدّارَ الآخرة لَهی الحَیَوان» عنکبوت/64 ،سنخیّت بیشتر پیدا می گردد و به مثل پارة زگال که در همسایگی انگشت آتش،اندک اندک خود آتشمی شود،همچنان نفس از نقص به سوی کمال مطلق که بیان هر کمال است و تمام و بلکه فوق تمام است،گرایش پیدا کرده،رهسپار می شود و سفر خلق به حقّ می کند و آثار تکوینی حقایق اسماء حسنی و صفات علیای الهی «عَلَّمَ آدمَ الأَسماءَ کُلّها» بقره/31،از جوهر ذات او بروز و ظهور می کند و کم کم قرآن را صورت کتیبة انسان کامل و تفسیر مسیر تکاملی نوع انسان می شناسد و شخص انسان کامل را طرف حقایق قرآن و امام قافلة نوع انسان و متن صراط مستقیم،أعنی صراط الله و صراط الی الله می یابد و می فهمد که هر کس از آن تجاوز کرده است از سیر تکاملی انسانی و حرکت استکمالی الی الله تعالی باز می ماند و بر خویشتن ستم کرده است « و مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَقَد ظَلَمَ نفسَهُ» طلاق/1،چه اینکه راه راست بیش از یکی راه نمی تواند باشد،و به قول ارشمیدس:«المستقیمُ أقصرُ خطّ و أصل بین النقطتین» .و در این حال به سرّ عظیمی که در گفتار ولیّ الله الأعظم علی «علیه السلام»: «بل کیف تعمهون و بینکم عترةُ نبیِّکم و أزمّةُ الحقِّ و أعلامُ الدین و ألسِنةُ الصِّدقِ فانزلوهم بأحسن منازل القرآن» نهج البلاغه/کلمة85 نهفته است می رسد،و در بیان شأن چنین انسانی گاهی بدینسان به ترنّم آید که
من آن بحرم که در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف آمدستم
و گاهی بدین نحو زمزمه دارد که:
مرا به هیچ کتـابی مکن حواله دگر که من حقیقت خود را کتاب می بینم
انسان بیدار همواره کشیک نفس می کشد و پاسبان حرم دل است و واردات و صادرات دهان خود را می پاید و دار هستی را کارخانه ای بزرگ می یابد که با عُمّال بیشمار «و ما یَعلَمُ جُنُودَ ربِّکَ إلاّ هو» مدّثر/31 دستِ هم گرفته در کارند تا انسان بسازند و از عالمی تحویل به عالم دیگر دهند و می گویند مروّت نباشد که کفران شود و جبران نشود .
این بی سر و پا را که جزوه یکی موسوم به «الهی نامه» است و دیگری به «نکات»،سخنی چند از آن دو به حضور سَمیّ سامی تقدیم بدارم .در نکات آورده ام:
نکته:نورانیّةُ القول علی قدر نورانیَّةِ القلب .
نکته:اسیر بطن اهل باطن نمی شود .
نکته:جزاء،نفس عمل است «و ما تُجزَونَ إلاّ ما کنتم تَعملون» صافّات/39 .
نکته:از انسان سر برود و سحر نرود .
نکته:مُلکت با عالم مُلک است و خیالت با عالم مثال و عقلت با عالم عقول ؛ قابل حشر با همه ای و دارای سرمایة کسب همه ؛ صادق آل محمّد حقّ فرمود: «إنَّ اللهَ عزّ و جلّ خَلَقَ مُلکَهُ علی مِثالِ ملکوتِهِ و أسَّسَ ملکوتَهُ علی مِثالِ جَبَروتِهِ لِیَستَدِلَّ بِمُلکِهِ علی ملکوتِهِ و بملکوتِه علی جبروتِه» درست بخوان و درست بدان .
نکته:تا بیننده و گیرنده نشدی انسان نیستی .
نکته:انسان درختی است باژگونه که ریشة آن به سوی آسمان است،نبات از زمین می روید و انسان از آسمان و دیگر جانوران برزخند که آفریده ای اند نه آنچنان و نه اینچنین .بنگر که کدام یک از این سه گروهی .
نکته:هر کسی زارع و مزرعة خود است و نیّات و اعمالش،بذرهایش .بنگر تا در مزرعه خویش چه کاشتی و در قول رسول الله«صلّی الله علیه و آله و سلّم» : «الدنیا مزرعةُ الآخرة » دقّت کن .و به عبارت دیگر هر کس سفرة خود و مهمان سفرة خود است .
نکته:قرآن صورت کتیبة انسان کامل است و عالم صورت عینیّة حقیقت وی .
نکته:آنچه در احوال و اطوار سالک در خواب و بیداری عایدش می شود،میوه هایی است که از کمون شجرة وجودش بروز می کند .
نکته:از شاه اولیا امیرالمومنین علی «علیه السلام» سؤال کردند که وجود چیست؟ گفت: به غیر وجود چیست؟!
در «الهی نامه ام» گفته ام :
الهی به حقّ خودت حضورم ده .
الهی همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد .
الهی همه گویند بده و حسن گوید بگیر .
الهی همه برهان توحید خواهند و حسن دلیل تکثیر .
الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو را دارم .
الهی در ذات خود متحیّرم تا چه رسد در ذات تو .
الهی هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم،به ندانیم بیفزا .
الهی گروهی کوکو گویند و حسن هوهو.
الهی خنک آن کس که وقف تو شد .
الهی شکرت که این تهی دست پا بست تو شد .
الهی همه از مردن می ترسند و حسن از زیستن که این کاشتن است و آن درویدن .
الهی شب پره را در شب پرواز باشد و حسن را نباشد!
الهی خوشا آنانکه همواره بر بساط قرب تو آرمیده اند .
الهی خوشا آنانکه در جوانی شکسته شدند که پیری خود شکستگی است .
الهی حرفهایم اگر مشوّش است از دیوانه پراکنده خوش است .
ببخشید که سبب تضییع اوقات شریفتان شدم .ترقّی و تعالی شما را از فیّاض علی الإطلاق مسئلت دارم . با دلی آرمیده می گویم: «خوش باش که عاقبت به خیر است تو را» .
حسن حسن زاده آملی
منبع:تازیانه سلوک/ص۳۹

آفلاین اکبرزاده

xx - 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی - متا
پاسخ : 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی
« پاسخ #4 : ۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۳:۱۸ »
دستور العمل 5

بسم الله الرحمن الرحیم
هر که را «حضور»است «نور» است
بسم الله کلمه المعتصمین .سلام الله السلام المؤمن علی الأخ الأعزّ و علینا و علی عباده المصطفین،جعله و إیّانا مِن أهل الولاء و الرضاء .
طاووس را با همه نقشی که است خلق تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش
لطفی که در اثنای مقالت بدان اشارت رفت،و تفقّدی که شد جزایش اینکه «إنّا لا نُضیعُ أَجرَ مَن أَحسَنَ عَمَلاً» سورهکهف/30 ؛و بدانچه که در ذیل نامه نگاشته آمد،تقدیم می دارد که :
لاف عشق و گله از یار چنین لاف خلاف عشق بازان چنین مستحق هجرانند
آنکه مرقوم داشت: «از بینوایی چون بنده چه ساخته است؟فقط سکوت،سکوت».
گویم : آنکه خدا دارد چرا بی نواست؟ تعبیر امام سیّد الشهداء حسین بن امام علی (علیهما السلام) در دعای عرفه چه قدر شیرین و دلنشین و شیوا است که: «ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَک،و ما الذی فَقَد مَن وَجَدَک؟»
آن کس که تو را دارد جانا زچه محروم است من که نشدم محروم تا با تو بپیوستم
چرا بی نواست کسی که تمام مقامات کارخانة هستی از عقل اوّل تا هیولای اُولی [هیولای اُولی نقطه مقابل «عقل اول» قرار دارد که پست ترین مراتب عالم طبیعت است و آن نخستین زمین است و به اعتباری زمین سابق و طبیعت نازله است و این نقطه،آخرین درجه نزول انسان است .] به مشیّت «کلّ یومٍ هو فی شأنٍ» پیوسته به مرادش در کارند،و به خواسته او فرمانبردار؟ بلکه
چرخ در گردش اسیر هوش ماست باده در جوشش اسیر جوش ماست
چـرخ از ما هست شــد نــی ما ازو بــاده از مــا مست شــد نـی مــا ازو
امّا شیوة پسندیده سکوت،حقّ است که :
هر که را اسرار حقّ آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
هر که خاموش شد گویا شد .هر که چشم سر بست بینا شد .هر که مراقب است سَروَر است .چه اینکه کلید نیکبختی در مشت اوست و نگین پیروزی در انگشت او .
از ادبش عجب است که نوشته است: «نور دیدگان دست مبارکتان را مشتاقانه می بوسند» .به دوستان سعیدم که خدای تعالی دلشان را طور سینا کناد و دیده شان را به دیدارش بینا،معروض می دارد که :
مرا معذور دار از دست بوسی که من دستی ندارم تو ببوسی
گفته است: «از حال بنده استفسار فرمایید بحمدالله بد نیست» مِن باب مطایبه عرض می شود که یکی از دیگری پرسید حال فلانی چطور است؟ گفت:بد نیست .گفت:مرده شور بد نیست را ببرد،یا خوب است یا بد. بد نیست کدام است؟ الحمد لله که حال آقا مانند مقالش خوب است .یا مقلّب القلوب و الأحوال،حوِّل حالنا إلی أحسن الحال .آنکه حالش خوب است بینوا نیست،به خصوص اگر اهل نوا باشد .آورده است که: «عبادت و تقرّب بنده گناه است،چه رسد به خود گناه» ؛ گویمش آری :
زاهدان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار
الحمد لله که گفتار آقا هم مانند خود آقا عوض شد که پا در کفش اصحاب یمین کرد،و سر در کلاه مقرّبین، «ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء»سوره جمعه/4. آهی آتشین از کوره دل بر کشیدکه «شرح آلامی است که هنوز شناخته نشده و موجب عدم وصول فیض می گردد» .آقا می داند که خدای شافی برای هر درد درمان آفرید.قرآن مجید را «شِفاءٌ لما فی الصُّدور» معرّفی کرد .خویش را به قرآن عرضه کند که معیار صدق و میزان عدل و ملاک حق و شفای بیماریها است .
گفته اند که سحر وقت مسافرت رهروان است،و نسیم آن چون دم عیسوی علاج بیماران .
وقت سحر رسیده یعنی سحر رسیده بیدار باش بیدار قم یا أیّها المزّمّل
در مسافرت فواید بسیار است .آب که یکجا بماند بد بو می شود مگر به دریا برسد تا دریا شود و بو نگیرد!
چون ماکیان به در خانه چند بینی جور چرا سفر نکنی چون کبوتر طیّار
چون نالی ناله داشت که : «هنوز توفیق شرفیابی حضور مبارک حضرت آقای فلانی دست نداد » گویم منال که:
سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته!
حال که ماه ذوالقعده در پیش است رندان خدا یک اربعین به زندان می نشینند،یعنی از اول آن تا دهم ذی الحجه اربعین کلیمی دارند.«و واعندنا موسی ثلاثین لیلةً و أتممناها بعشرٍ فتمَّ میقات ربِّه أربعین لیلة » سوره اعراف/142. خواجه حافظ گوید:
سحــر گه رهـروی در ســـرزمینــی همی گفت این معمّا با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشـه بمـاند اربعینـی
و پیش از وی نظامی گفته است:
جثـّة خود پـاک تر از جـان کنی چون که چهل روز به زنــدان کنی
مَرد به زندان،شرف آرد به دست یوسف ازین روی به زندان نشست
رو به پس پـــرده و بیــدار بــاش خــلوتـیِ پـــرده اســــرار بـــــاش
هـر چه خــلاف آمـد عـادت بود قــــافـله ســــالار سعـــادت بــود
و این بنده گفته است:
بزدای زنگ و رنگ جام جهان نام را تا بر تو عـرضه دارد اســرار ما ســوا را
یک اربعین به زنـدان بنشـین تا بیـابی خیـر کثیر حکمت هم درد و هم دوا را
المی که موجب عدم وصول به فیض می گردد جز «حبّ دنیا» نیست،و پیدا است که صدیق آن جمله را از تواضع و هضم نفس و کثرت سوز و بی تابی و التهاب با خود نسبت داده است و گرنه
آن کس که زکوی آشنائیست داند که متاع مه کجائیست
مناسب است برای حسن ختام این رقعه که صدور تقریر و تحریر آن در لیله یکشنبه 25 شوّال المکرّم 1389 هـ ق،مطابق 14/10/1348 هـ ش که به روایتی مصادف با شب شهادت امام به حق ناطق،کشّاف حقایق،رئیس مذهب فرقة حقة امامیّه ابوعبد الله جعفر صادق ـ علیه السلام ـ است،تقریر شد،سخنی از آن ولیّ الله اعظم که عبدالوهّاب شعرانی متوفّی 937 هـ ق در طبقات کبری آورده است،نقل می کنیم:«کان علیه السلام یقول: أوحی الله إلی الدُّنیا أن إخدِمی مَن خَدَمَنی و أتبِعنی مَن خَدَمَک».
حسن حسن زاده آملی ـ 14/10/1348
منبع:تازیانه سلوک/ص۴۹

 
 

آفلاین اکبرزاده

xx - 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی - متا
پاسخ : 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی
« پاسخ #5 : ۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۳:۳۴ »
دستور العمل 6

بسم الله خیر الأسماء
از «خاموشی»گفتار زاید و از «اندیشه» کردار
بسیار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آنکه یوسف به زَرِ ناسره بفروخته بود
ندانم خواجه در چه حال و منوال است ؛ آیا به همان شیوه پیشین و رسم دیرین خود شاد است و یا از خود سفری کرد و خبری یافت .
جسارةً عرض می شود هنوز ملک زاده است یا عبد الله است .دردمندان بسیار دیدم و از آنان ناله های زارزار شنیدم که آن نیکبختان از روزگار به غفلت گذشته خود می سوختند و از التهاب حرمان می جوشیدند، و از درد هجران می خروشیدند،و از سوز و گداز آهِ آتشین از کورة دل بر می کشیدند .خواجه به انتظار کی نشسته؟ و به امید چه کسی دل بسته است؟روزگار که بگذشت و ایّام جوانی و کامرانی و بالیدن به زخارف دنیوی و مقامات اعتباری به سر آمد،و اگر تقسیم همه بشود،به آقا و بنده بیش از این بلکه تا این اندازه هم نمی رسد .
آقا باید آگاه باشد که اگر آب در یک جا بماند بو می گیرد،مگر دریا شود و یا به دریا پیوندد و به قول عارف معروف مجدود بن آدم سنایی غزنوی:
چو ماکیان به در خانه چند بینی جور چرا سفر نکنی چون کبوتر طیّار
خالصانه دست به دعا بر آور و با دل شکسته بگو الهی
اگر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود
و دست توسّل به دامن حجت حق ولی عصر امام زمان دراز کن و صمیمانه بگو:
به روی ما زن از ساغر گلابی که خواب آلوده ایم ای بخت بیدار
سرور گرامی ام ماه مبارک رمضان،ماه امساک و سحر خیزی و شب زنده داری و قدر یافتن و قرآن شدن و سر مشق گرفتن در پیش است.از هم اکنون که ماه شعبان است و میقات شهر الله است، غسل توبه کن و به لباس وفا و ولا از دل و جان محرم شو و از صمیم قلب لبیک گو و در خویشتن سفری کن و گرد کعبه عشق طواف کن که دستی از غیب برون آید و کاری بکند.در این مبارک نامه نکته ای چند از دفتر نکاتم که از کلک این بنده نگارش یافت به عنوان ذکری اهداء می شود،امید است که سود بخشد:
۱) جزا نفس عمل است،«هل یجزون إلا ما کانوا یعملون» اعراف/147 .
۲) قیامت با تو است نه در آخر طول زمانی .رسول الله (صلی الله علیه و آله)به قیس بن عاصم فرمود: «إنّ مع الدنیا آخرهً» .
۳) مُلکت با عالم مُلک است و خیالت با عالم مثال و عقلت با عالم عقول،قابل حشر با همه ای و دارای سرمایه کسب همه .صادق آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إنّ الله عزّوجلّ خلق مُلکه علی مثال ملکوته و أسّس ملکوته علی مثال جبروته لیستدلّ بملکه علی ملکوته و بملکوته علی جبروته» درست بخوان و درست بدان .
۴) سفرنامه معراج رسول (صلی الله علیه و آله)شرح اطوار بشر است .
۵) انسان چون با اصل خود انس گرفت آن می شود .
۶) تا گم نشدی چیزی در تو پیدا نشود .
۷) تا بیننده و گیرنده نشدی انسان نیستی .
۸) انسان کارخانه و دستگاهی است که هم از عوالم ملک عکس برداری می کند و هم از ملکوت،اوّلی را بالا می برد و دوّمی را تنزّل می دهد،بی تجافی و همه را در گنجینه سرّش و عیبه غیبش درج می کند درست بنگر تا به حقیقت کریمه «لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم» مائده/66 برسی .
۹) بینشم از تن نیست که دیگر جانوران و رستنی ها و هر چه را که آخشیج است در ان انبازند،از روانی است که از آن من است،پس نه تن جای من و گرنه در اندازه او بودی و دانستی که نیست،تن بر خاک است و روان بر فه از خاک،این سخن کوتاه در نزد دانا بسیار بلند است .
۱۰)از خاموشی،گفتار زاید و از اندیشه،کردار.
۱۱) آنچه در احوال و اطوار سالک در خواب و بیدار عایدش می شود میوه هایی است از کمون شجره وجودش بروز می کند .
۱۲) گرسنگی و تشنگی دائند و غذا و آب دوا،دوا را تا چه اندازه باید خورد .
این چند جمله نیز از الهی نامه به حضور آن مولای الهیم تقدیم می شود:
۱) الهی روزگاری به پندار خامم تو را به آواز بلند می خواندم،اکنون از آن استغفار می کنم .
۲) الهی کدام بی شرمی از این بیشتر که بنده در حضور مولایش بی ادبی کند .
۳) الهی محاسن حسن به بیاض قائل شد،وجه قلبش را نورانی کن که از «یوم تبیضّ وجوه و تسودّ وجوه» اندیشه دارد .
۴) الهی این همه خواب و بیداریم ربّ ارجعونِ گفتن بود و از جناب شما پذیرفتن،دیگر به چه رو ربّ ارجعون گویم که هنگام «إنّا إلیه راجعون» است .
۵) الهی جمعی از تو ترسند و خلقی از مرگ و حسن از خود .
۶) الهی چون از تو بپرسم،دانایان کلید سرگردانیم دهند که در دل است .خود دل درکجاست؟
این غزل «شرر عشق» هم از دیوانم به محضر حضرتعالی پیشکش کی شود:
خرم آن دل که بود در حـرم دلـدارش خنک آن دیده که دارد شـرف دیــدارش
سر تسلیم بنه در قدمش بی چه و چون به سـرم کار همین است و مکن انکارش
پیر دانای من آن درج گهرهای سخن که مـــرا آب حیــاتش همــی گفتـــارش
گفت جز تخم حضوری ندهد بار وصال خواجه در ملک دل این تخم سعادت کارش
بوالعجب خانه پر نقش و نگاری است جهان صنـــع نقّـــــاش ببین و هنــــر معمـــارش
وارداتی که به دل می رسد از ممکن غیب ار بود همنفسی بو که کنم اظهارش
رهروان سوخته بی سر و بی سامانند شرر عشق ببینی و اثر اطوارش
عشق آن درّ یتیمی است که در ملک وجود هر کجا می نگرم گرم بود بازارش
از کران تا به کران طلعت جانانه اوست از عیان تا به نهان مصطبه آثارش
ز تجلای جمالش همه شیدایی او گل او بلبل او گلبن او گلزارش
به تمنّای وصالش همه اندر تک و پوی نجم سر گشته او مهر و مه دوّارش
ارادتمند سر کار عالی ـ حسن حسن زاده آملی
16/7/1370
منبع:تازیانه سلوک/ص۵۷

آفلاین اکبرزاده

xx - 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی - متا
پاسخ : 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی
« پاسخ #6 : ۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۳:۵۰ »
دستور العمل 7

بسم الله الرحمن الرحیم
یک «نکته» در یک «کلمه»
«رهایی از وسوسه»
این کلمه حکایتی از حالت دیرین این کمترین «حسن حسن زاده آملی» است.
روزگاری بدان دچار بودم،و آن این که:
در اثنای تدرّس و تعلّم علوم عقلی و صحف عرفانی دچار وسوسه های سخت سهمگین و دژخیم و بدکنشت و بد سرشت در راه تحصیل اصول عقاید حقه به برهان و عرفان شده ام،و آزرده خاطری شگفت از حکمت و میزان که از هر سوی شبهات گوناگون به من روی می آورد.ریشه این شبهات و وسوسه ها از ناحیت انطباق ظواهر شرع انور ـ علی صادعه الصلوه و السلام ـ با مسائل عقلی و عرفانی بوده است،که در وفق آنها با یکدیگر عاجز مانده بودم،و از کثرت فکرت به خستگی و فرسودگی موحش و مدهش مبتلا گشته ام،و از بسیاری سؤال از محضر مشایخم
آن عالمان دین به حق،در سمای علم سیاره و ثوابت والا گهر مرا
بیم جسارت و ترس اسائه ادب و خوف ایذاء خاطر و احتمال بدگمانی می رفت.این وسوسه چنان که گفتیم،موجب بدبینی به علوم عقلی،و سبب بیزاری از منطق و حکمت و عرفان شده است.
و لکن به رجاء اینکه « لعلّ الله یحدث بعد ذلک أمرا » در درسها حاضر می شدم و راز خویش را ابراز نمی کردم،و از تضرّع و زاری اعاظم حکماء در نیل به غهم مسائل اندیشه می کردم،مانند صاحب اسفار در مسأله « اتحاد نفس به عقل فعّال »و استفاضه از آن که فرمود: «و قد کُنّا ابتهلنا إلیه بعقولنا و رفعنا إلیه أیدینا الباطنه لا أیدینا الداثره فقط،و بسطنا أنفسنا بین یدیه و تضرّعنا إلیه طلباً اکشف هذه المسأله و أمثالها.....».
تنها چیزی که مرا از این ورطه هولناک هلاک،رهایی بخشید لطف الهی بود که خویشتن را تلقین می کردم به اینکه:اگر امر دایر شور بین نفهمیدن و نرسیدن مثل تویی و بین نفهمیدن و نرسیدن مثل معلّم ثانی ابونصر فارابی و شیخ رئیس ابوعلی سینا و شیخ اکبر محیی الدین عربی و استاد بشر خواجه نصیرالدین طوسی و ابوالفضائل شیخ بهایی و معلّم ثالث میر داماد و صدر المتألّهین محمد شیرازی،آیا شخص مثل تو به نفهمیدن و نرسیدن اولی است یا آن همه استوانه های معارف؟
و همچنین خودم را به یک سو قرار می دادم،و اکابر دیگر علم را که از شاگردان بنام آن بزرگان بودند،و نظائر آنان را به سوی دیگر و سپس همان مقایسه را پیش می کشیدم و به خودم تلقین می کردم،تا منتهی شدم به اساتیدم که به حق وارثان انبیاء و خازنان خزائن معارف بوده اند ـ رفع الله تعالی درجاتهم ـ که باز خودم را به یک جانب و آن حاملان ودائع علم و دین را به جانبی،و همان مقایسه و تلقین را اعمال می کردم و تو اولایی به نفهمیدن یا این مفاخر دهر؟ نظیر مطالبی را که علامه شیخ بهایی درباره شیخ اجل صدوق که قائل به سهو النبی شده است،فرموده است:هرگاه امر دایر شود بین سهو رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و سهو صدوق،صدوق اولی تر بدان است.
از این مقایسه قدری آرام می گرفتم،تا بارقه های الهی چون نجم ثاقب بر آسمان دل طارق آمد،و در پناه ربّ ناس از وسواس خنّاس نجات یافتم «ففاض پمّ فاض» ، «حاشی الشریعه الحقه الإلهیّه البیضاء أن تکون أحکامها مصادمه للمعارف الیقینیّنه الضروریّه،و تبّاً لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب و السنّه » و چون در رحمت رحیمیّه به روی ما گشوده شده است،به علم الیقین بلکه به عین الیقین و فراتر به حقّ الیقین مطالب سهل ممتنع عقلی و عرفانی را رموزی یافته ایم که پی برده ایم اشارات به کنوزی اند.آنگاه رساله ای وجیز و عزیز در یک مقدمه و ده فصل در این موضوع که «قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند» نوشته ایم،و همین موضوع را نام آن نهاده ایم،و مکرّر به طبع رسیده است.
آری به آسانی نادانی به دانایی نمی رسد،و بسیار سفر باید تا پخته شود خامی..
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
لذا در الهی نامه ام گفته ام: «الهی جان به لب رسید تا جام به لب رسید ».و نیز در غزلی که در دیوانم مسطور است در این باب گفته ام:
دولتم آمد به کف،با خون دل آمد به کف حبّذا خون دلی دل را دهد عزّ و شرف
یوسفم تحصیل دانش گشت و من یعقوب وار از فراقش کو به کو،کوکو ببانگ یا اسف
گر نبودی لطف حق از گریة شام و سحر دیدگانم بی شک اینک بود در دست تلف
جوهر نفس ارنه روحانیّه السوس است پس طالب اصلش چرا شد با دو صد شوق و شعف
لوحش الله صنع نقاشی که از ماء مهین پرورد درّ یتیمی را بدامان خزف
و از اینگونه گفتار به نظم و نثر بسیار داریم،و نیز در پیرامون همین کلمه مطالبی در درس پنجم «دروس اتحاد عاقل به معقول» داریم که متمّم یکدیگرند.
منبع:تازیانه سلوک/ص۶۵

آفلاین اکبرزاده

xx - 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی - متا
پاسخ : 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی
« پاسخ #7 : ۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۴:۰۸ »
دستور العمل 8

بسم الله الرحمن الرحیم
پنج «نکته» در پنج «کلمه»
* علم وعمل،سازنده شخصیّت
کلمه 1ـ علم و عمل دو گوهر انسان سازند؛آن (علم) مشخِّص و سازنده روان است،و این (عمل) مشخِّص و سازنده بدن،و هر دو غذای انسانند،و غذا با مغتذی مسانخ و مجانس است،و «بدن» در همه عوالم مرتبه نازله «نفس» استو متفاوت بدنها به کمال و نقص است «ذلک تقدیر العزیز العلیم» .
«علم و عمل» به منزلت دو بال نفس ناطقه اند که به اندازه این دو بال در عوالم بی پایان پرواز می کند.پروازی که در نشئه شهادت داخل در عالَم غیب می شود،و در عالَم غیب ظاهر در نشئه شهادت می گردد.از این اشارت سرّ این گونه آیت را در یاب که حق تعالی به پیامبر فرمود: « واسئل مَن أرسلنا مِن قبلک مِن رُسُلِنا ...» ای پیامبر از پیامبران پیشین بپرس. آری صاحب نفس مکتفی با این که در عالَم شهادت است،وارد در عالَم غیب می شود و از پیامبران پیشین می پرسد [ بنابراین در آیه شریفه] نیلزی به تقدیر مضاف نیست که مثلاً گفته شود : « و اسئل أمم مَن أرسلنا مِن قبلک و علمائَهم» و نیز راز این گونه روایت را فهم کن که راوی از معصوم می پرسد: آیا انسان که از این سرا رخت بر بسته است دوباره می تواند کسان خود را در این نشأت دیدار کند؟ در پاسخ فرمود آری.پرسید تا چه اندازه؟ فرمود: «علی قدر منزلته»،و در روایت دیگر «علی قدر عمله»،و در روایت دیگری «علی قدر فضائلهم».
از این القاء سبّوحی به حقیقت و واقع رجعت هم رسیده ای «تدبّر تُرشَد إن شاء الله تعالی».
رسول خاتم ـ صلی الله علیه و آله وسلّم ـ فرمود: «العلم إمام العمل و العملُ تابعه» (علم امام عمل است) زیرا که کاری بی راهنمایی و پیشوائی دانش صورت نمی گیرد،و سعادت حقیقی انسان بدون نور علم وقوع نمی یلبد،و مدینه فاضله انسانی جز با علم بایسته و عمل شایسته تشکیل نمی شود،به قول حکیم سنائی غزنوی:
علم نر آمد و عمل ماده دین و دنیا بدین دو آماده
نور علم،عین نفس می گرددکه هم دانش را فسحت وجودی می دهد،و هم چشم بینای او می شود.مسأله اتحاد علم و عالم و معلوم،و عمل عامل و معمول از مهم ترین مسائل علم الهی است، و معرفت نفس که خود اساس همه خیرات و سعادات است، و دروس اتحاد عاقل به معقول راقم به بسط و تفصیل و متکفل اثبات آن است.
* تحصیل علم تا کجا؟
کلمه 2 ـ مطلبی بسیار گرانقدر و ارزشمند را فارابی در رساله اطلاقات عقل،و ملا صدرا در اسفار عنوان فرموده اند که،شأنیّت و قابلیّت نفس این است که عاقل و مدرِک همه موجودات گردد و علم بدانها تحصیل کند،و شأن همه موجودات این است که معقول و معلوم وی گردند،پس از تو حرکت و از خدا برکت.علاوه اینکه فارابی را کلامی کوتاه و بسیار بلند است قریب به این مفاد و مضمون که «هیچ نبودی و هیچ نداشتیو اکنون این همه سرمایه داری،حالا که بال و پر در آوردی چرا به سوی بالاتر پرواز نمی کنی؟».یعنی هرگاه عقل هیولاییِ هیچ ندانی،به مقام عقل بالفعل رسید که دانا و خوانا و گویا و شنوا شده است،هرگاه این عقل بالفعل بدین مرتبه رسیده،عالمی بوالعجب گردد و به مراتب و درجاتی فوق العاده رسد چه جای استبعاد؟ « و أن لیس للإنسان إلاّ ما سعی» .
* منزلت «شب»
کلمه3 ـ قدر شب را بدان که بزرگترین نزول،و شریفترین عروج در شب بوده است.اما نزول: « إنّا أنزلناه فی لیله القدر»، و اما عروج « سبحان الذی أسری بعبده لیلاً مِن المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی الذی بارکنا حوله» .
در روز مشغله و آمد و شد و اسباب انصراف انسان بسیار است،بخلاف شب که هنگام آرامش،قوله سبحانه: «إنّا سنُلقی علیک قولاً ثقیلاً * إنّ ناشئهَ اللیل هی أشدُّ وطئاً و أقومُ قیلاً * إنّ لک فی النهار سبحاً طویلاً ».لذا اذکار و اوراد و خلوت را در شب تأثیری خاص است که در روز نیست،به خصوص در ثلث آخر لیل که هوا تصفیه شده و با روح بخاری مزاج انسان مسانخ است،و بدن هم از خستگی بدر آمده است و انتقالات و تمثلات و مکاشفات زئدتر و بهتر و قوی تر روی می آورند، «و مِن اللیل فتهجّد به نافله لک عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً ».
مقام محمود انسان که حامد آن دانشمندان و فرشتگان و بلکه خدای سبحان است،ادراک حقایق کلمات نوری موجودات «کما هی» از راه نظر و برهان است،و کمال آن به نحو شهود و عیانست. و إن شِئتَ قلتَ: « إنّ المقامَ المحمودَ هو التّشبّه بالإله بقدر الطاقهِ البشریّهِ،و أخلاقه جمیله و آراؤه صحیحه و فیضه علی غیره متصلاً،یکون قربه إلی الله و تشبُّهه به أکثر لأنَّ الله سبحانه کذلک».
ابن فارض در تائیّه نیکو گفته است:
إذا أسفرت فی یوم عید تزاحمت علی حسنها أبصار کلّ قبیلهٍ
فأرواحهم تصبو لمعنی جمالها و أحد اقهم من حسنها فی حدیقهٍ
و عندی عیدی کل یوم أری بها جمال محیاها بعین قریرهٍ
و کل اللیالی لیله القدر ان دنت کما کل أیام اللقا یوم جمعهٍ
و در ینبوع الحیات این کمترین آمده است:
و ما ذقت فی دهری من أنواع لذهٍ فلات عدل معشار أوقات خلوتی
و فی لجّهِ اللیل الذکاء تلألأت و قد جرت الأنهار من قلب صخرهٍ
و قد نوّر الروح أنینُ لیالیا و قد طهّر السّرّ دموع کریمتی
و فی الذکر أُنسی ثمّ فی الأُنس ذکره تسلسل ذاک الدور یومی و لیلتی
فلات ترک الأسحار إن کنت ساهراً و لا تهمل الأذکار فی أیّ وقعهٍ
* در معنای جاریه
کلمه 4 ـ جواری جمع جاریه است،و «جری» سیر سریع است که از «جَری الماء» مستعار است و بدین سبب «کشتی» و «آفتاب» و «دختر خرد» را جاریه گویند.وجه تسمیه آن در کشتی و آفتاب روشن است،اما در دختر بدین ترتیب است که به قول شیخ الرئیس در اول فصل ششم مقاله نهم حیوان شفاء چون رطبت مزاج دختر بیش از پسر است زود می بالد،و به همین جهت زود شکسته می شود.و به عبارت خوارزمشاهی در ذخیره: «هرگاه نطفه مادر و پدر گرم باشد فرزند نرینه آید،و هرگاه سرد باشد مادینه آید،از بهر آن که چیزهای گرم قویتر از چیزهای سرد باشد.و بدین سبب است که نرینه قویتر از مادینه است.و از بهر انکه مزاج مادینه مرطوبتر و ضعیفتر بود،فرزند مادینه زودتر رسد،و زودتر از کار بازماند،همچنانکه درخت ضعیف زودتر برآید،و زودتر تباه شود».
* نسبت قرآن،عرفان و برهان
کلمه 5 ـ قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند.عرفان در حقیقت تفسیر انفسی قرآن است و برهان لسان عرفان است و جوامع روائی مرتبه نازله قرآنند. رساله فارسی ما را به نام «قرآن،عرفان و برهان از هم جدایی ندارند» در این کلمه شأن و اهمیّتی بسیار به سزاست. و الحمدلله ربّ العالمین.این رساله به عربی به نام «لا یفترق القرآن و العرفان و البرهان کلّ منها عن الآخر» ترجمه شده است و در مجلّه «مجله العلوم الإنسانیّه» به طبع رسیده است .
منبع:تازیانه سلوک/ص۷۳


آفلاین اکبرزاده

xx - 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی - متا
پاسخ : 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی
« پاسخ #8 : ۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۴:۲۶ »
دستور العمل 9

بسم الله الرحمن الرحیم
بو که خدایت دهد ذوق مناجات را
« و له الحمد،والسلام علینا و علی عباده الصالحین»
شوریده ای از شوخدیده ای دستور می خواهد،دوست دارد سخنی از دهان بی زبانی بشنود،«آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد».بیم آنست اگر امتثال نشود خاطر عاطرش ملال گیرد.
دستورالعمل انسان فقط و فقط قرآن کریم و سنّت رسول خاتم و آل او(علیهم السلام)است،و جز آن هوا و هوس است.اگر ما را گفتاری بود همان حقایق است که به قالب الفاظ دگر به فراخور فهم و بینش ما در آید.اکنون شب پنجشنبه 30/4/1349هـ ش است که در«پردمه بهرستاق»به یاد تو سرگرم تسوید این اوراقم.به یک سو مرکب از نوک قلم رخساره کاغذ را سیاه می کند،و از سوی دگر اشک دیدگانم چهره این رو سیاه را می شوید که چه تحریر کند.خود چه قدمی برداشت تا دست دیگری را بگیرد.در عصر یکشنبه31/3/1349 هـ ش در قم گفته ام:

آخر حسنا زخود نکردی سفری آخر به حریم دل نکردی گذری
آخر ز درخت خود نبردی ثمری جز اینکه در افواه خلایق سمری
و باز گفتم:

دیدی حسنا ز خویش آگاه نئی دیدی حسنا حریف این راه نئی
دیــدی حسنــا مرد سحرگاه نئی ورنه چــه رو قبــــول درگاه نئی
بسم الله این هم چند کلمه به قول شما دستورالعملدر شب شنبه30/3/1349 در قم گقتم:

سرمایه راهرو حضور و ادب است آنگاه یکی همّت و دیگر طلب است
ناچـار بود رهـرو ازین چـار اصول ورنه به مراد دل رسیـدن عجب است
و هم در صبح دوشنبه1/4/1349 در قم گفتم:

هرکس که هوای کوی دلبر دارد از سر بنهد هر آنچه در سر دارد
ورنه به هـــزار چــلّه ار بنـشینـــد سودش ندهد که نفس کافر دارد
برادرم قدم اوّل در سلوک توبه و پاکی از گناه و دوری از گفتار ناپاک،و کردار و اندیشه های ناشایسته و خویهای نکوهیده است.در کلام خدای غفور رحیم نیکو تدبّر کن که فرمود:«إنّ اللهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ و یُحِبُّ المُتَطَهِّرینَ».سعی کن تا محبوب پروردگار شوی.از شیخ عارف شبستری یادی شود:

مــوانـع تا نگــردانی ز خــود دور درون خـــانه دل نـــایــدت نـــــور
موانع چون درین عالم چهار است طهارت کردن از وی هم چهار است
نخستین پاکی از احداث و انجاس دوم از معصیــت وز شـــرّ وســواس
سیوم پاکـی ز اخلاق ذمیمه است که با وی آدمـی همچون بهیمه است
چهـارم پـاکی ســر است از غیــر که اینجــا منتهـی می گـرددش سیــر
اگر سالکی بدان که طی مراحل و قطع منازل جز به گامهای نفی و اثبات میسّر نیست،و این معنی جز در کلمه طیّبه«لا إله إلا الله»یافت نشود.اهل الله گفتند که هیچ نوع از انواع اذکار و عبادات در ترقّی درجات و مقامات معنوی اثر این کلمه طیبه را ندارد.از این روی رسول الله(صلی الله علیه و آله)فرمود که:«کُلُّ حسنهٍ یَعملُها الرَّجلُ تُوزَنُ یومَ القیامهِ إلاّ شَهاده لا إله إلاّ الله فإِنَّها لا توضعُ فی المیزانِ و وضعت السماوات و الأرضون السّبع و ما فیهنّ کان لا إله إلاّ الله أرجح مِن ذلک».
به پارسی اینکه:در روز رستاخیز هر کار نیک سنجیده شود جز گواهی دادن به لا إله إلاّ الله که آن را در ترازو ننهند چه اگر در ترازو رود،آسمانها و زمینهای هفتگانه با وی برابری نکنند.کنایه از این که ثواب این همه کلمه را نهایت نبود و به شمار نیاید و هیچ چیز هم سنگ او نگردد.
در این اوان که بحمدالله با«لاإله إلا الله»محشوری،خوش آن که با دوست،حشر علی الدوام دارد.حبیبا همّت بلند دار و از کمال اخلاص:

دوست بگو دوست بگو دوست دوست تا نگری هر چه بود اوست اوست
اجازه بفرمایید تا گفته هایم را بشنوید:

همّتـی ای جـان مـــن،سیـــر سـمــاوات را گوی خدا و مجوی،کشف و کرامات را
حـاجت رنـدان راه نیست بـجــز وصــل یار تا تو چــه حاجت بری قبــله حاجات را
دار حضــور و ادب،همــّت و آنــگه طلب وقف مـر این چار کـن یکسره اوقات را
دوش ندای ســروش آمـده درگوش هوش کوش به آبــادی کـــــوی خــرابات را
طـــاعت عـــادی تــو بُعــد ز حـــق آورد قـرب بود در خـــلاف آمـد عــادات را
کیست مصلی کسی کوست مناجی دوست آه کــه نشنـــاختی ســـرّ عبـــــادات را
دولـــت فقـــرت کند مستطیع ای بختیـــار کعبـه وصــلش طلب میکن و میقات را
مرد طـــریقت بود ظاهــــر و بــــاطن یکی نــور حقیقت بــود تـارک طامــات را
علــم حجــابست ار زیــنت خــــود بینیش خواه جواهــر بــگو خواه اشــارات را
رو ســـوی قرآن که تا در دل هــــر آیتش فهــم کنی معنــی درک مقامـــات را
ای تـو کتـــاب مبین وی تو امــــام مـــبین آیـت کبــراستی خـــــالق آیـــات را
از ســـر اخلاص جو سوره اخـــــلاص را تا کـه ز نفیش بـــری بهــره اثبـات را
همچو حسـن در سحــر بر سر و بر سینه زن بو که خدایت دهـد ذوق مناجـات را
برادرم حرف این و آن را مزن،دم فرو بند و تماشا کن.بنگر و عبرت بگیر.به فکر خود باش.دست توسّل به خاتم اوصیاء و اولیاء امام زمان مهدی موعود حجت بن الحسن العسکری(علیهما السلام)دراز کن که گردنه های سهمگین و هولناک در پیش داری و آن بزرگوار امیر کاروان است.از افراط و تفریط بپرهیز.«اهدنا الصراط المستقیم»گوی.از پیروی نفس حذر کن.از اوباش بگریز.به مضمون نامه ای که در پیش تقدیم داشتم عمل کن.به آنچه که شفاهاً معروض داشتم اهتمام و اعتناء داشته باش.پاسبان حرم دل باش.

ای سالک ره از خود خبردار بس رهزنت هست در هر کمینی
دل را به یاد دلدار یک جهت کن تا از محبّین باشی.مناجات محبّین امام زین العابدین و سیّد الساجدین(صلوات الله علیه)را فراموش مکن:«بسم الله الرحمن الرحیم الهی من ذا الذی ذاق حلاوه محبّتک فرام منک بدلاً ...»
در26/4/1349که از حضور شما در آمدم در راه گفتم:

جز مهر تو توام اگر دگر کیشم باد راحت همه رنج و نوش ها نیشم باد
جــز سایه لطف تو مبــادا به سـرم گـر یکسره ما سوای تو خویشــم باد
ثقه الاسلام کلینی می نویسد از پیامبر گرامی(صلّی الله علیه و آله)پرسیدند«أیُّ المؤمنین أکیسُ؟فقال:أکثرهم ذِکراً للموت و أشدّهم له استعداداً».یعنی از رسول الله(صلّی الله علیه و
آله)پرسیدند چه کسی در میان مؤمنان از دیگران زیرکتر است؟در جواب فرمود:آنکه به یاد مرگ بیشتر،و در آمادگی برای آن شدیدتر است.
خدای متعال نوح پیامبر(علیه السلام)را در قرآن ستوده است که:«إنّه کان عبداً شَکوراً».جناب ابن بابویه(رحمه الله علیه)در«من لا یحضر»از کشّاف حقایق امام به حف ناطق جعفر بن محمد الصادق(علیهما السلام)روایت کرده است که حفص بن بختری از آن حضرت نقل کرده است که نوح نبی(علیه السلام)در هر صبح و مساء ده بار این دعا را می خواند،از این رو عبد شکور نامیده شده است: «اللهمَّ إنّی أُشهِدُکَ أنَّه ما أَصبَحَ و أَمسی بی مِن نِعمَهٍ و عافیهٍ فی دینٍ أو دنیا فَمِنکَ وحدَکَ لا شَریکَ لکَ،لکَ الحمئُ و لکَ الشُّکرُ بها عَلَیَّ حتّی تَرضی و بعد الرّضا».
سعی کن که اوّل دل بگوید و آنگاه زبان.ای من فدای آنکه دلش با زبان یکی است.

حسن حسن زاده آملی ـ 30/4/1349
منبع:تازیانه سلوک/ص۸۳


آفلاین اکبرزاده

xx - 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی - متا
پاسخ : 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی
« پاسخ #9 : ۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۴:۴۹ »
دستور العمل 10

بسم الله الرحمن الرحیم
بنده خدای به خود آی
در حیرتم که چه نویسم؟روی سخنم با کیست،با خفته است یا با بیدار؟اگر با خفته است،خفته خفته را کی کند بیدار.و اگر با بیدار است بیدار که در کار خود بیدار است.وانگهی نویسنده چه نویسد که خود نامه سیاه و از دست خویش در فریاد است.

پیری و جوانی چون شب و روز بر آمد ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
بد نوع پشمها که رشتیم و بد جنس تخمها که کشتیم.

خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم دیبـا نتـوان بافت ازین پشــم که رشتیم
چون از کشتزار خود بی خبرم آسوده می چرم،آه اگر از پس امروز بوَد فردایی.ولیکن به قول شیخ اجل سعدی:

گاه باشد که کودک نادان به غلط بر هدف زند تیری
کلمه ای چند تقریر شود،و نکاتی چند تحریر گردد شاید که دلپذیر افتد.

مگر صاحبدلی روزی به رحمت کند در حقّ درویشان دعایی
معرفت نفس طریق معرفت ربّ است که از سیّد انبیاء و هم از سیّد اوصیاء(صلوات الله علیهما)مأثور است: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» هرکس در خویشتن بیندیشد و در خلقت خود تفکّر و تأمّل کند،دریابد که این شخص محیّر العقول[یعنی انسان]واجب بالغیر است.بلکه خود و جمیع سلسله موجودات را محتاج به حقیقتی ببیند که طرف و سر سلسله همه است،و جز او همه ربط محض به اویند.و چون معلول هر چه دارد پرتوی از علّت است،تمام اشیاء را مرائی جمال حقّ بیند.و چون معلول به علّتش قائم است علّت با معلول معیّت دارد،نه معیّت مادی و اقتران صوری،بلکه معیّت قیومی که اضافه اشرافی علّت به ما سواها است.و چون در سلسله موجودات اوّل علّت است و با همه و در همه اوّل اوست،پس اوّل علّت دیده می شود سپس معلول.

دلی کز معرفت نور و ضیا دید به هر چیزی که دید اوّل خدا دید
این بنده در ابیات گفته است:

من به یارم شناختم یارم تو به نقش و نگار یعنی چه
عقل خبیر این لطیفه را از کریمه «و هو معکم أینما کنتم» [او با شماست هر جا که باشید]در مییابد،و از گفتار حق سبحانه به کلیمش که«أنا بدک اللازم یا موسی» [ای موسی هماره از تو جدا ناپذیرم]می خواند،و به سرّ و رمز اشارت ارسطو که «إنّ الأشیاء کلّها حاضرات عند المبدأ الأوّل علی الضروره و البتّ» [ضرورتاً همه اشیا در نزد خداوند،حاضر هستند]پی می برد تا درجه فدرجه به جایی می رسد که می بیند حقیقت امر فوق تعبیر به علّت و معلول است.
و چون وجود در هرجا قدم نهاد خیر محض و قدومش خیر مقدم است و همه خیرات از یک حقیقت فائض شده اند که «إن مِن شیءٍ إلاّ عندنا خزائنه» [هیچ چیز نیست مگر اینکه خزائن آن در نزد ما(خداوند)است] پس کلّ الکمال و کمال الکلّ،مبدأ واجب الوجود است،و عقل بالفطره عاشق آن کمال مطلق است که«العقلُ ما عُبِدَ به الرحمن و اکتُسِبَ به الجِنان» [عقل آنچیزی است که بدان خداوند عبادت شده و بهشت کسب می گردد]و جنت اهل کمال همان کمال است که جنت لقاء است.در ابیاتی گفته ام:

چرا زاهد اندر هوای بهشت است چرا بیخبر از بهشت آفرین است
و متألّه سبزواری چه نیکو فرموده است:

و کلّ ما هناک حیّ ناطق و لجمال الله دوماً عاشق
[هر چه در این جهان است زنده و گویاست – و مر جمال خداوند را عاشق پویاست]
حالا که عقل به فطرت طالب آن مقام است،ناچار از مواضع باید بر حذر باشد،و اگر رهزنی سد راه شد لابدّ باید با او بجنگد تا به مقصود رسد،بلکه بی رهزن نخواهد بود و نتواند بود.

در این مشهد که آثارش تجلّی است سخن دارم ولی ناگفتن أولی است
و آن رهزن جز ما دیگری نیست.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
خوشا کسی که درین ره بی حجاب رود
در ترجیع بندی گفته ام:

زنـگ دل را زدای تا یــــارت بدهــد در حریـم خود بــارت
بـه خــدای علیــم بی همتــــا حاجبـی نیست غیــر زنـگارت
خــواهش گـونه گون نفسانی کـرد در دام خــود گرفتـارت
شـد خـدابینیت ز خـود بینــی رفت دینـداریت به دینـــارت
وای بر تو اگر که می خواهی گرم داری به خـویش بازارت
ســـر تسلیـم بایـــدت بــودن گــر بزارت کشنـــد بر دارت
انــدرین یک دو روزه دنیـــا نــرســــانی به خــلق آزارت
تو بهشت و جهنـــم خویشـی تا چه خواهد که بود اسرارت
گـر چه بسیــار تو بوَد انـدک ز انـدک می دهنـد بسیــارت
ای بنده خدای به خود آی و در حضور و مراقبت می کوش که:
در خلوتی ز پیرم کافزوده باد نورش
خوش نکته ای شنیدم در وجد و در سرورش
گفتا حضور دلبر مفتاح مشکلاتست
خرم دلی که باشد پیوسته در حضورش
ندانم کدام ذره بی مقدار در خواب غفلت است تا بنی آدم غافل باشد،اگر چه هیچ ذره ای بی مقدار نیست که:

دل هر ذرّه ای را که بشکافی آفتابیش در میان بینی
«یا أیّها الإنسانُ ما غَرَّکَ بربِّک الکریمِ الذی خَلَقَکَ فَ سَوّیکَ فی أیِّ صُورهٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ»
قرآن کریم صورت حقیقیه انسان کامل است و صراط مستقیم که «یَهدی إلی الرُّشد» ، «هی یَهدی للتی هی أقوم»

ره رهـا کرده ای از آنی گم عز ندانسته ای از آنی خوار
جز بدست و دل محمد نیست حـلّ و عقــد خـزینه اسـرار
بیدار باش و از تن آسایی برکنار باش که:

ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد
کام حیوانی را به بی زبانها گذار،تو که مشمول«الرحمن عَلَّمَ القرآنَ خَلَقَ الإنسانَ عَلَّمَهُ البیانَ» هستی،اهل بیان باش.خاموش باش تا گویا شوی.چشم ببند تا بینا شوی.رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)فرمود: «غَضُّوا أبصارَکم تَرَونَ العجائبَ» [چشمهایتان را از محرمات بپوشانید تا عجائب جهان هستی را مشاهده نمائید]

آب کم جو تشنگی آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست
به خویشتن خطاب می کنم:ای همبازی اطفال،ای سرگرم به قیل و قال،ای اسیر اصطبل و علف،ای دور از سعادت و شرف،ای محبوس در لظای هوی،ای محروم از جنت لقاء،عمر به بیحاصلی و بوالهوسی گذشت چه شود گر به خود آیی و ببینی چه کسی؟ «بل تُؤثِرونَ الحیاهَ الدنیا و الآخرهُ خیرٌ و أبقی» ، «کلاّ بل تُحِبُّون العاجلهَ و تَذَرونَ الآخرهَ» ندانم چه کسی به در خانه دوست رفت و ناانمید برگشت؟

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن
چه کسی سوز دلش به التهاب آمد و با یقین عشق التهابش را فرو ننشاند؟

ای که عاشق نئی حرامت باد زندگانی که می دهی بر باد
در به روی همه باز است و دربان ندارد،تعیین وقت لازم نیست،هیچ عنوان و رسم نمی خواهد جز اینکه:
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود فروشی از آنسوی دیگر است
کمال اصفهانی چه خوش گفته است:
بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست
در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته
راهرو چه زن و چه مرد،چه آسیه و مریم،چه جنید و ابراهیم ادهم.به قول عمان سامانی:

همّتــی بایـد قــدم در راه زن صاحب آن خواه مرد و خواه زن
غیـرتی باید به مقصـد ره نورد خانه پرداز جهان چه زن چه مرد
شرط راه آمد نمودن قطع راه بر سـر رهرو چه معجز چه کلاه
سخنی چند در آداب سائر الی الله بیاوریم که پا در کفش بزرگان کنیم و تشبّه به آنان که «مَن تَشَبَّهَ بقومٍ فهو منکم» [هرکس خود را به قومی شبیه سازد،از آنان است]،آرزو بر جوانان عیب نیست!
1) قرآن،که صورت کتیبّۀ انسان کامل- أعنی حقیقت محمّدیّه(صلی الله علیه و آله و سلّم) است،به اندازه ای که از آن بهره برده ای به حقیقت خاتم(صلی الله علیه و آله و سلّم)تقرّب یافته ای:إقرأ و ارقه(بخوان و بالا برو).
رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم)فرمود:« إنّ هذا القرآن مأدبة، فتعلّموا مأدبته ما استطعتم، و إنّ أصفر البیوت لجوف(لبیت – خ) أصفر من کتاب الله تعالی»؛ یعنی این قرآن سفرۀ الهی(ادبستان الهی)است،پس از این ادبستان به مقدار استطاعتتان تعلیم گیرید،و همانا تهی ترین خانه ها آن است که از کتاب خداوند تعالی تهی باشد.
پس ای اخوان صفا و خلّان وفا به مأدبه ای آیید که :«فیها ما تشتهی الأنفس و تلذّ الأعین».
2) ای عباد الرحمن آخر سوره فرقان از«عباد الرحمن الذین یمشون علی الأرض» تا آخر سوره،هر یک دستور العمل کاملی است.
3)در باب سیزذهم و باب بیستم ارشاد القلوب دیلمی آمده است که:
قال النّبیّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم):یقول الله تعالی:«من أحدث و لم یتوضّأ فقد جفانی،و من أحدث و توضّأ و لم یصلّ رکعتین فقد جفانی،و من صلّی رکعتین و لم یدعنی فقد جفانی،و من أحدث و صلّی رکعتین و دعانی فلم أجبه فی ما یسأل من أمر دینه و دنیاه فقد جفوته،و لست بربّ جاف»؛[یعنی نبی(صلّی الله علیه و آله ) فرمود که خداوند تعالی می فرماید:کسی که دچار حَدَث بشود و وضوء نگیرد پس به تحقیق مرا ستم کرده است،و کسی که محدث شد و وضوء گرفت ولی دو رکعت نماز نگذارد،پس به من جفا کرد،و کسی که دو رکعت نماز بخواند و مرا نخواند(یعنی چیزی از من نخواهد)پس به من جفا کرد،و کسی که محدث شد و دو رکعت نماز گذارد و مرا خواند،پس من جوابش را در آنچه که از امر دین دنیایش خواسته است ندادم پس همانا من به او ستم کردم در حالیکه من پروردگار جفا کار نیستم.]
حالا که در این عمل سهلِ رخیص چنین نتیجۀ عظیمِ نفیس است،خوشا به حال آنکه از علوّ همّت خود بعد از ادای این دستور از حق تعالی مطلبی بخواهد که آن را زوال و نفاد نباشد،أعنی حلاوت ذکر و لذّت لقاء و شرف حضور بخواهد(اللّهم ارزُقنی حلاوةَ ذکرِک و لقائَک و الحضورَ عندک) ،و زبان حالش این باشد که:

ما از تـو نـــــداریم به غیــر از تـو تمنــّا حلوا به کسی ده که محبّت نچشیده است
4) (و کلوا و اشربوا و لا تسرفوا إنه لا تحبُّ المسرفین). [بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید که خدا اسراف کاران را دوست ندارد]فضول طعام مُمیت قلب است،و مفضی به سرکشی نفس و طغیان او است،و از اجلّ خصال مؤمن جوع است.

نه چندان بخور کز دهانت بر آید نه چندان که از ضعف جانت بر آید
5)همانطور که فضول طعام[زیاده روی در خوراک] مُمیت قلب است، فضول کلام[زیاده روی در کلام] نیز از قلب قاسی بر خیزد.از رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)روایت است که: «لا تُکثِرُوا الکلامَ بغیرِ اللهِ فإنَّ کَثرَهَ الکلامِ بغیر ذکرِ اللهِ قَسوا القلبَ،إنَّ أبعدَ الناسِ مِنَ اللهِ القلبُ القاسی». [و در غیر یاد خداوند،زیاد سخن نگوئید که موجب قساوت می شود و دورترین مردم از خداوند افراد قسی القلب هستند].
6)محاسبت نفس،که امام کاظم(علیه السلّام) فرمود:«لیس مِنّا مَن لم یُحاسِب نفسَه فی کُلِّ یومٍ فإن عَمِلَ حسناً استزاد الله.و إن عَمِلَ سیّئاً استغفر الله تعالی منه و تابَ إلیه». [کسی که در هر روز،نفس خود را محاسبه نکند از ما نیست،پس آنگاه که محاسبه کرد،اگر عمل نیکویی انجام داده بود طلب زیاده از خداوند نماید و اگر عمل ناشایست مرتکب شده بود طلب استغفار می کند و به سوی او باز می گردد]
7)مراقبت،و این مطلب عمده است.
قال الله تعالی :« و کان الله علی کلّ شیء رقیباً»،یعنی خداوند بر هر چیزی نگهبان است..
و قال النّبیّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لبعض أصحابه: «اعبد الله کأنّک تراه، فإن لم تکن تراه فهو یراک». [خدای را آنگونه عبادت کن که گویا او را می بینی و اگر او را می بینی،او تو را می بیند].
8) «الادب مع الله تعالی فی کلّ حال». [در پیشگاه پروردگار،در هر حالی رعایت ادب کردن] در باب چهل و نهم کتاب ارشاد القلوب دیلمی آمده است که: رُوِیَ عن النبیّ(صلی الله علیه و آله)«خَرَجَ إلی غَنَمٍ له و راعیها عریانٌ یفلی ثیابَه،فلمّا رآهُ مُقبِلاً لَبِسَها».فقال النبیّ(صلی الله علیه و آله):إمضِ فلا حاجهَ لنا فی رعایتِک.فقال:و لِمَ ذلک؟فقال:إنّا أهل بیت لا نَستَخدِمُ مَن لا یَتَأَدَّبُ مع اللهِ و لا یَستَحیی منه فی خَلَواتِهِ».
[رسول خدا(صلی الله علیه و آله)چوپان گوسفندان خود راعریان دید،آنگاه که چوپان،رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را پیش روی دید،لباس خود را پوشید.رسول خدا بدو فرمود:ما نیازی به چوپانی تو نداریم.سؤال کرد،برای چه؟
حضرت فرمود:ما کسی را که از خداوند در خلوت حیا نداشته و در پیشگاه او ادب نورزد،استخدام نمی کنیم]
9)عزلت،که سلامت در عزلت است،با خلق باش و نباش.

هرگز میان حاضـر و غایب شـنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
10)تهجّد، (و من اللیل فتهجّد به نافلةً لک عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً و قل ربّ أدخلنی مدخَل صدق و أخرجنی مخرَج صدق و اجعل لی من لدنک سلطاناً نصیراً)
11)تفکّر، قال الله تعالی: «الّذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفکّرون فی خلق السّموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النّار.»
12)ذکر الله تعالی فی کلّ حال قلباً و لساناً، قوله سبحانه: «و اذکر ربّک فی نفسک تضرّعاً و خیفةً و دون الجهر من القول بالغدوّ و الآصال و لا تکن من الغافلین*إنّ الّذین عند ربّک لا یستکبرون عن عبادته و یسبّحونه و له یسجدون . »
13)ریاضت در طریق علم و عمل بر نهجی که در شریعت محمّدیّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مقرّر است و بس،که علم و عمل به شیوه شریعت برای طیران به اوج کمال و عروج به معارج به منزلت دو بالند.
14)اقتصاد،یعنی میانه روی در مطلق امور،حتّی در عبادت.
15)مطلب در دو کلمه است:تعظیم امر خالق،و شفقت با خلق.

فرزانه آن که خواهد تعظیم امر خالق دیگر که باز دارد از خلق شرّ و شورش
گفتار بسیار است ولی دو صد گفته چون نیم کردار نیست.تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
والسلام علی من اتّبع الهدی
قم ـ حسن حسن زاده آملی
منبع:تازیانه سلوک/ص۹۳

آفلاین اکبرزاده

xx - 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی - متا
پاسخ : 11 دستور از حضرت علامه حسن حسن زاده آملی
« پاسخ #10 : ۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۶:۰۸ »
دستور العمل 11

بسم الله الرحمن الرحیم
در جوانی کن نثار دوست،جان
انیس سفری و جلیس حضریّ برادر اکبرم«اصغر بن سلیمان خضری» سلام الله تعالی علیکم و علینا و علی عباد الله الصالحین؛صباحی ـ که صبَّحَکُمُ اللهُ بالخیر ـ از این بیخبر بی خیر التماس دعا داشتی آنچنان که در شوره زار دلم تخم محبتت را کاشتی.از دیوانه چه آید تا راهنمایی را شاید؟از ویرانه چه امید آبادی رود؟و از پژمان چه شکفتگی و شادی ساخته شود؟اگر چه گفته اند گنج در ویرانه است ولی هر ویرانه را گنج نیست و در انجا که گنج است یافتنش بی رنج نیست.
الحمدلله نعمت بیداری یافتی که ندانم روی از چه تافتی که در بهار عمر به مِنای دوست شتافتی؟! آری:
در جوانی کن نثار دوست جـان رو عوان بین ذلک را بخوان
پیر چون گشتی گران جانی مکن گوسفنــد پیر قربــانی مــکن
قربان حقیقتت که تا بیدار شدی در راه دیدار شدی.با تضرّع و ادب در پیشگاه دوست معروض دار که:
تیری زدی و زخم دل آسوده شد از آن هان ای طبیب خسته دلان مرهم دگر
و با التماس بخواه که: «ربّنا لا تُزِغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمهً إنّک أنت الوهّاب».
این فیض عظیم را از انفاس قدس شهر الله المبارک در لیله الجوائز جایزه گرفته ای.«هنیئاً لأرباب النعیم نعیمُهم».
باری بیمار بیدار،پیش ازآن که دست از جان بشوید و منادی حق را لبیک گوید،طبیب طلبد و درد خویش را بدو گوید و درمان جوید.از این بنده شرمنده طبیب خواستی و راه چاره جستی،بسان آن تشنه که در طلب آب به دنبال سراب شتافت تا چون رسید جز حرمان چیزی ندید و نیافت «کسرابٍ بِقیعهٍ یَحسَبُهُ الظَّمآنُ ماءً حتی إذا جاءَهُ لم یَجِدهُ شیئاً».
برادرم نعمت بیداری،روزی هر بی سر و پا نمی شود،واین پیکِ کوی وفا با هر دلی آشنا نمی گردد.بیداری میِتلخ وش است،با هر کامی سازگار و گوارا نیست.چه ام الخبائث است هر که را نوشیده است بلکه اندکی از آن چشیده است از مشتهیات نفسانی حتی از حور و غلمان چشم پوشیده است و دست کشیده است،آری:
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند أشهی لنا و أحلی من قبلهِ العذاری
حالا که آمدی گویمت: «واستقِم کما أُرت» که «إنَّ الذین قالوا ربُّنا اللهُ ثُمَّ استقاموا تتنزَّلُ علیهم الملائکهُ ...»
چه خواهی که نداری و برای تو نیست؟اگر طالب مقام محمودی: «و مِنَ اللیلِ فتَهَجَّد به نافلهً لک عسی أن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مقاماً محموداً».اگر عاشق مواقف شهودی: «أوَ لم یَکفِ برَبِّکَ أنّه علی کلّ شیءٍ شهید».اگر دستورالعمل خوراک خواهی الحمدلله همه ما در سفره عالم غیر معلمیم! می دانیم که چه کاره ایم احتیاج به دستور نداریم.
شیخ اجل سعدی گوید: «حکیمان دیر دیر خوردند،و عابدان نیم سیر،و زاهدان تا سر رمق،و جوانان تا طبق برگیرند،و پیران تا عرق کنند،اما قلندران چندان که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس».
جوانا خدا پیرت کناد ببین تا از کدامین صنفی؟خدای عزوجل می فرماید: «کلوا و اشربوا و لا تسرفوا إنه لا یحبّ المسرفین».آخر سوره مبارکه فرقان از «و عباد الرحمن» تا پایان آن را بخوان و نصب العین خود گردان،«لعلّ الله یُحدث بعد ذلک أمراً».
کتمان را تشدید کن و پیمان را تسدید.مواظب و مراقب باش و مراقب حضور و عبادت تا عبدالله شوی و عندالله شوی و مشمول کریمه: «إنَّ المتّقینَ فی جنّاتٍ و نَهَرٍ فی مقعد صدقٍ عند مَلیکٍ مقتدر» گردی.
مردی به آفتاب یمنی اویس قرنی گفت:مرا اندرزی کن،آن جناب گفت: «فرّ إلی الله» ؛ این کلام را از کتاب الله اقتباس کرد که نوح نبی(علیه السلام)به مردم فرمود: «فَفِرُّوا إلی اللهِ».آری سخن از قرآن باید آموخت و دهن از فرقان باید گرفت.یک نَفَس از نَفس ایمن مباش که دشمنی سخت رهزن و رهزنی سخت دشمن است.همواره در کمین است و اقتضای طبیعتش این است.از شهوت و از شُهرت بپرهیز و از معشر ناجنس بخصوص از نفس بگریز که:
نخست موعظه پیر می فروش این است که از معشر ناجنس احتراز کنید
دائماً طاهر باش و به حال خویش ناظر باش و عیوب دیگران را ساتر باش.با همه مهربان باش و از همه گریزان باش.یعنی با همه باش و بی همه باش.خداشناس باش در هر لباس باشد.تو که سلیمان زاده ای حشمت دار،تو که صدیق حسن زاده ای وحشت دار.قرآن صورت کتبیه انسان کامل ـ أعنی حقیقت محمدیّه(صلی الله علیه و آله) ـ است ببین تا چه اندازه بدان قرب داری ؛ رسول الله(صلی الله علیه و آله) فرمود: «إنَّ هذا القرآن مأدبهُ الله».بنگر بهره ات از این مأدبه تا چه حد است.
ولی الله اعظم امام اوّل(علیه السلام) به فرزندش محمد بن حنفیه اندرز همی کرد که:
درجات بهشت بر عدد آیات قرآن است و در رستاخیز به قاری قرآن می گویند بخوان و بالا برو،و بعد از نبیین و صدّیقین کسی در بهشت در رتبت وی نیست. «واعلم أنَّ درجات الجنهِ علی عدد آیات القرآن،فإذا کان یوم القیامه یقال لقاریء القرآن إقرأ و ارق فلا یکون فی الجنه بعد النبیین و الصدیقین إرفع درجه منه» این بیان وصی چون آن کلام نبی بسیار کوتاه و بلند است.خدای متعالی داند که ارزش آنها چند است.
از امل چشم پوش و در عمل کوش.مرد جستجوی باش نه گفتگوی.از دریا بخواه نه از جوی.از فضول کلام چون فضول طعام دست بدار.سبکبار باش نه سبکسر و سبکسار.خروس در سحر به ذکر قدِوس و سبّوح در خروش است.کم از خروس مباش!
چون به خروش آمدی بدان که بهترین عطای دوست لقای اوست،مترصّد باش که:
گدایی گردد از یک جذبه شاهی به یک لحظه دهد کوهی به کاهی
این چند جمله بالعجاله تحریر شد.اگر مجال شد و حال مساعد شد،و عقل را در آنگاه تدبیر بود،و رأی منیر پیر عشق امضاء کرد،و تقدیر قضاء موافق آمد می توان کلماتی بر آن افزود،تا ببینیم.ولی برادرم تو را حال است و مرا مقال،این کجا و آن کجا؟تو را سوز است و مرا ساز.آن کوه است و این صدا،قصه این کوتاه است و ان دراز.
ببین به کجا کشید که کلاغی رهبر شد و چلاقی دستگیر! جغدی سخنور شد و پشه ای دلیر، «نعوذ بالله من سبات العقل و خفته».
والسلام علی من اتّبع الهدی
قم ـ حسن حسن زاده آملی
جمعه 9 شوّال 1389 هـ ق = 28/9/1348 هـ ش
منبع:تازیانه سلوک/ص۱۰۹

 
 


اشتراک گذاری از طریق facebook اشتراک گذاری از طریق linkedin اشتراک گذاری از طریق twitter

xx
کتاب الهی نامه حضرت علامه حسن حسن زاده آملی

نویسنده اکبرزاده

0 پاسخ ها
1291 مشاهده
آخرين ارسال ۲۱ مهر ۱۳۸۹ - ۱۱:۱۶:۵۵
توسط اکبرزاده
xx
با علامه حسن حسن زاده آملی

نویسنده اکبرزاده

2 پاسخ ها
1178 مشاهده
آخرين ارسال ۲۱ مهر ۱۳۸۹ - ۱۱:۱۳:۰۹
توسط اکبرزاده
xx
سلسله دروس طهارت باطنی - حضرت استاد صمدی آملی

نویسنده اکبرزاده

10 پاسخ ها
4120 مشاهده
آخرين ارسال ۲۶ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۱۴:۵۸
توسط اکبرزاده
xx
حضرت آدم و حوا

نویسنده اکبرزاده

3 پاسخ ها
1626 مشاهده
آخرين ارسال ۲۵ مهر ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۹:۵۴
توسط اجـاقـی
xx
زندگينامه امام اول اميرالمومنين حضرت (مقاله)

نویسنده امیر شهباززاده

0 پاسخ ها
1695 مشاهده
آخرين ارسال ۱ خرداد ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۹:۰۵
توسط امیر شهباززاده