Google


normal_post - داستان مرد کور!(تغيير استراتژي) - متا نویسنده موضوع: داستان مرد کور!(تغيير استراتژي)  (دفعات بازدید: 1290 بار)

0 کاربر و 1 مهمان درحال دیدن موضوع.

آفلاین وحيد زارعي

xx - داستان مرد کور!(تغيير استراتژي) - متا
داستان مرد کور!(تغيير استراتژي)
« : ۱۸ دی ۱۳۸۹ - ۲۰:۵۶:۳۵ »
Day blindness man sitting on the stairs and cap construction and monitoring board on the side was placed on the panel was called:
I am blind, please help. smart journalist passed near him threw him a look only a few coins into the hat was Check. He threw a few coins into the hat without permission from the blind man picked up his board to take it back and another on notice boards and wrote next to put his foot and left there. Day afternoon to place day-mails back and found a hat full of coins blind man and bills have been blind man steps from his voice and the reporter asked if he recognized the person who wrote the panel to tell it, whereupon What is written? journalist answered: what was important and special, I just post that you wrote otherwise, and smiled and continued on its way. Never blind man must be what she has written on the board but he was called:

 Today's spring, but I can not see it !!!!!


When your job can not change their strategy to take before you'll give the best possible you will believe any change is the best thing in life.

For everything you do even the smallest of the heart, mind, soul and intelligence source has let this
success

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

 وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.

حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است.


Linkback: https://irmeta.com/meta/b2601/t15216/
پیروزی یعنی :
توانایی رفتن از یک شکست ، به شکستی دیگر
بدون از دست دادن اشتیاق . . .

برچسبهای این موضوع :


اشتراک گذاری از طریق facebook اشتراک گذاری از طریق linkedin اشتراک گذاری از طریق twitter