Shrill /shril/ IPA /∫rɪl / adj

Syn. having a high pitch; high and sharp in sound; piercing

very high and unpleasant

Ant. low; soft

:Examples

A.  Despite* their small size, crickets make very shrill noises
جیرجیرک ها بر خلاف جثه کوچکشان، سر و صداهای گوش خراشی ایجاد می کنند.

B.  The shrill whistle of the policeman was warning enough for the fugitive* to stop in his tracks
صدای گوش خراش سوت پلیس به اندازه کافی هشدار دهنده بود که فرار را از حرکتش باز دارد.

C.  A shrill torrent* of insults poured from the mouth of the shrieking woman
سیلی از اهانت های شدید از دهان زنی که جیغ می کشید، خارج شد.