وقتی به صحبتهای صاحبان اندیشه و جریان سازان فکری غرب می نگریم متوجه می شویم آنها پا را فراتر نهاده و رده بعدی سیستم که خود بعد از رویداد و فرآیند است را دارای اشکال می دانند.
می دانید مرحله بعد از سیستم چیست ؟
فرهنگ جامعهنمی توانیم ساپلایر و زیر ورودی یک فرهنگ ضعیف را سیستمی کارآمد که در آن فرآیندهایش زاییده رویدادهای کوچک ارزش بخشند، تصور کنیم و یقینا این رفتارهای غلطِ صاحبان فرآیند (مدیران و کارکنان و در مجموع جامعه) خروجی ای را می سازند که می شود آنچه امروز هست.
یعنی فرهنگ و یا آنچه شما در ارسال اول از آن ابراز ناخرسندی فرمودید
معلول رفتارهای غلط کوچکی است که بصورت واکنشی بین ایشان رد و بدل می شوند.
----------------------------------------------------------------------------------------
پانویس
جناب مرتضایی دلم می خواهد در اینجا به دلگویه و واگویه بپردازم که همیشه بر دلم سنگینی می کند
آنهم نگاه و دغدغه غالب مردم ایران است. نگاه و دغدغه های غالب مردم ایران حتی در رده مسولین نوعی نگاه و دغدغه شخصی است.
بگذارید اعتراف کنم بنده در چند نوبت جهت حمایت از تالار گفتگوی تخصصی متا، از برخی مسولین طلب استمداد کردم اما آنچه کم کم برایم قابل پیش بینی شد این بود که آنها سهم خواهی کنند حال آنکه تالار گفتگوی تخصصی یک سایت non-profit و غیرانتفاعی است حال آنها چه چیزی می خواستند من نمی دانم.
مهمترین دلیلی که باعث شده داراییهای عمومی ما از قبیل پارک و ... همیشه نسبت به خانه های ما آبادانی کمی داشته باشند همین دغدغه و افق های فکری شخصی برای به خانه بردن است.
یعنی اینگونه است که احتمالا یک همکار ایرانی
افق فکری خود را به نیازهای شرکت توسعه نمی دهد و مرتبا بایوس و ذهنیتش
درگیر مسائل و افق های شخصی است در حالیکه این جامعه نیازمند آن است که دغدغه هر فرد، نیازهای استانی و کشوری را پوشش دهد. بنده از اینکه بگویم دغدغه باید بین المللی باشد صرف نطر کردم .
شاید مطلع باشید در دنیا مرسوم شده شرط ورود یک کارآفرین (ارزش آفرین) 20-25 ساله یا بیشتر، به یک اکسلریتور (شتاب دهنده) را نگاه و ایده بین المللی وی قرار دهند.
World | SlushStartup WeekendPlug and Play Startup CampAvatech | Startup Accelerator in Iranآنوقت در ایران اگر از جوان این کشور بخواهیم صادقانه و صراحتا اشاره کند که برای رشد یک شرکت می خواهد به آن ملحق شود می گوید این حرفها چیست باید با واقعیت زندگی کرد چرا من باید چنین فکری بکنم و تاکید می کند که من فقط به دنبال شغل و درآمد هستم و رشد شرکت به من چه ربطی دارد. (ناگفته نماند ایشان هم از منظری حق دارد)
اما اگر به او بگویی تظاهر کن و این چنین و آنچنان کن خواهد گفت بی نهایت از راهنماییتان ممنونم و قلبا می پذیرد که این تظاهر را انجام دهد.
به همین نسبت نمی توان از یک مدیر انتظار داشت که خود را وقف موفقیت همکارانش کند و موفقیت شرکت را برآیند موفقیت تک تک پرسنلش بداند و سوال این است که اگر مدیری چنین کرد آیا همکاران وی ایشان را قربانی نمی کنند؟
(البته این نگاه شخصی بنده نیست و شخصا خود را برای توفیق همکارانم موظف می دانم در حقیقت هدف من موفقیت آنها است)
بنده نمی خواهم فاجعه بسازم اما به نظرم این
فرهنگ غالب جامعه است و در آن بزرگ نمایی نکردم