سلام
با عرض پوزش میتونم یه مشکل دیگه هم مطرح کنم؟
مشکل من اینه که اگه مجبور نباشم کاری انجام نمیدم مثل درس خوندن که امروز فردا میکنم و شب امتحان فرا میرسه همیشه سعی کردم تغییر کنم اما نتیجه نداشته :)=
سلام
عیب نداره منم همینطوری بودم خیلی تنبل شده بودم به درس خوندن که دیگه درس خوندن تئوری رو بیخود میدونستم ولی این هفته ای گذشت استادمون دکتر رحیمیان
آخر کلاس در مورد این موضوع چند دقیقه ای صحبت های خیلی خودمونی و پرحرارت کرد با ادبیات خاصی که انتظارش رو نداشتیم ..ولی دقیقا اصل حرف رو میزد
خلاصه ی کلامش این بود که باید ازبدو خوب عبرت بگیریم و هر طور شده برای آینده ی خودمون هدفی داشته باشیم و برای اون برنامه ریزی کنیم اهدافی مثل مدرک تحصیلی کار تشکیل خانواده(که در این مورد بسیار خاطرات قشنگی از خودشون گفتند) رفاه و آسایش ثروت ارتباطات اجتماعی شخصیت پیشرفت در آینده و اینکه باید امروز چیزی بکاریم که بعدا بتونیم از اون ذخیره برداشت کنیم یعنی همون کاشت داشت برداشتی که خوندیم .... خلاصه گفت که مثل یه مردبا جرات و خستگی ناپذیری کار کنیم بقول خودشون طوری کار کنیم که مثلا برای غذا خوردن ما رو بکشونن پای سفره و تمام حواسمون به کتاب و درس باشه یا موقع تفریح تمام حواسمون به تفریح باشه و بهترین تفریح رو بکنیم .
متوجه شدید منظورشون رو ... هیچ وقت برای شروع کردن یک مسیر یا دوباره رفتن یک مسیر درست زود نیست برعکس دیره و هر چقدر ما وقت بذاریم باز هم میگیم کاش وقت بیشتری داشتم ... میدونید وقتی عشق کتاب و مطالعه و تحقیق در آدم شکل بگیره و یجورایی معتادش بشه دیگه کسی جلودار آدم نیست
ما یه استادی داشتیم که ایشون 4 پنج تا رشته رو بصورت تخصصی مدرک داشتند از حوزوی(اجتهاد ولی بدون لباس) اقتصاد تغذیه جامعه شناسی و ریاضیات رو هم خیلی خوب میدونستند ... کمتر از چهل سال سن داشتند و من مونده بودم چطوری ما یک رشته رو نمیتونیم تخصصی دنبال کنیم ولی ایشون چندتا رو تخصصی خوندن و خود ایشون میگفتن عشق من کتاب و مطالعه است روزی 15 16 ساعت کار و مطالعه دارم بیشتر مطالعه میکنم ....
یکی دیگر از اساتیدمون آقای دکتر همتی هم میگفت من همزمان با تحصیل در دانشگاه درس میدادم و همون موقع هم پژوهش میکردم و چند سال بعد شروع کردم به نوشتن کتاب هام الان هم ساعت 3 بلند میشم به مطالعه و نوشتن کتاب ساعت 3 ... میگفتن من از هرچی بدم میاد تخصصی اون رو دنبال میکنم مثل تاریخ که میگفتن میخواستم کتاب در اون مورد بنویسم ....
خیلی برام جالبه که تمام این سه نفری که بهتون گفتم همشون متفقا میگفتند صبحها خیلی زود بیدار میشن و روزشون رو شروع میکنن و مدام بخودشون انگیزه و روحیه میدن دکتر همتی یا رحیمیان رو که من باهاشو ن کلاس داشتم واقعا از یه جوان بالغ رشید تنومند، بیشتر انرژی داشتند با این همه شلوغی که در کارهاشون دارند ووو
یعنی اینو فهمیدم هرچی بیشتر برنامه برای انجام دادن داشته باشی و واقعا کارکنی انرزی هم بیشتر میگیری برای کارهای بعدی ... انگیزه میده بهت ...
اگر توی یه درس نمره ی بیست بگیری و ببینی هیچ کس این نمره رو نگرفته واقعا انگیزه و روحیه وعلاقه به اون موضوع در آدم بیشتر میشه ....
به هر حال بقول آقای انوشه ما باید اول مثل زنبور عسل شهد تلخ یا شیرین درس رو برداریم که همون متن درسهاست و اون رو در خودمون حلاجی کنیم و هضم کنیم و بفهمیم تا بلکه بعد بتونیم شهد شیرینی به دیگران عرضه کنیم و این کار میسر نیست مگر با خوردن اون شهد تلخ(حالا یا شیرین) که بنظر من وقتی نتیجه اش رو ببینید مطمئنا احساس آرامش روحی و اعتماد بنفسی که در شما ایجاد خواهد شد هیچوقت از بین نخواهد رفت ....
بالاخره این راسته که ما یه روزی باید بساطمون رو جمع کنیم ... شما خودتو ببین چند سالته و بعد این چند سال چی داری؟ حتی اگر تا الان هم چیزی نداری باید برای شصت سال دیگت برنامه ریزی کنی هدفت رو مشخص کنی ببینی میخوای کجا بری چی بشی : مثل بقیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واسه خودت زندگی کن و کاری به حرف و رفتار دیگران نداشته باش ولگردی و تنبلی و رفیق بازی به هیچ دردی نمیخوره """ عمر گرانبهایی که داریم رو مفت از دست ندیم
به بزرگترامون یه نگاهی بندازیم به پدر و مادر بزرگای فامیل ببینیم میخوایم چی بشیم و باید چی بشیم ....
حدود سی درصد عمرمون رو که خوابیم سی درصدم استراحت و خوردو خواب و تفریح میمونه سی چهل درصد دیگه که تقریبا میشه یعنی در شبانه روز هشت الی ده ساعت وقت کار داریم با این وقت چکار داریم میکنیم میصرفه این کار یا نه؟؟؟؟؟
بابت طولانی شدن و شاید تکراری بودن عذر میخوام خواستم یه کوچولو یادآوری کنم یه نگاهی به خودمون بندازیم ببینیم اومدیم اینجا چکار داریم چی میشیم
اامیدوارم هر جا هستیند موفق باشید