هانری کربن، سالک فرزانش ایرانیایران تنها یک ملت، یا یک امپراطوری کهنسال نیست، ایران عالمی معنوی است در کانون تاریخ حکمت و ادیان.
پروفسور هانری کربن
۱۴ آپریل مصادف است با زادروز تولد مردی که زندگیش را وقف شناخت فرهنگ و اندیشه سرزمینی ساخت که در آن متولد نشده بود ولی عشق به آن وادی شگفت، او را به زیارت سپهر معنوی سرزمینی کشانید که او آن را دنیای میانجی نامید. این نوشته را به احترام او و دینی که به اندیشه والایش دار،م می نگارم. شاید یکی از بزرگترین افسوسهای همیشه من این باشد که سالی که هانری کربن (Henry Corbin) فیلسوف و ایرانشناس برجسته فرانسوی از این دنیا رفت من تنها یک سال داشتم و در سالهای اخیر هرگاه نوشتههایش را میخوانم به ویژه از زمانی که کار بر روی طرح بزرگ بازخوانی فرزانش ایرانی را آغاز کردها،م حزن این که کاش می شد با او سخن می گفتم رهایم نمیسازد.
زندگی بسیاری انسانها را تنها یک کتاب دگرگون ساخته است و این برای هانری کربن جوان پیش آمد. وقتی لویی ماسینیون (Louis Massignon) عرفانشناس بزرگ فرانسوی و مولف کتاب "مصائب حلاج" (La Passion d’al Hallâj) کتاب "حکمت الاشراق" سهروردی را به او داد و از او خواست که این کتاب را بخواند. خواندن آن کتاب که بعدها او آن را به فرانسه ترجمه کرد به شدت تحت تاثیرش قرار داد و شوقی غریب در وی برانگیخت تا آن اندازه که او تصمیم گرفت به شرق سفر کند و نه تنها سایر آثار شیخ اشراق را بخواند بلکه با فرهنگی که سرچشمه چنین حکمتی بوده و چنین اندیشهای را بارور ساخته است، آشنا شود.
او برای آغاز این سفر که به زیارتی برای همه زندگیش بدل گشت این فرصت را یافت که فلسفه غرب را از بزرگانی چون اتین ژیلسون (Étienne Gilson) که شاید بزرگترین صاحب نظر متاخر در فلسفه اروپای قرون وسطا در دو قرن اخیر است بیاموزد و دکترای خود را نیز در فلسفه از دانشگاه سوربن پاریس کسب کرد، جایی که بعدها به عنوان پروفسور در آن کرسی یافت.
او دل به پدیدارشناسی (Phenomenology) ادموند هوسرل (Edmund Husserl) باخته بود و تا پایان عمر نیز خود را یک پدیدارشناس می دانست. او بود که برای نخستین بار آثار کارل بارت (Karl Barth) را از آلمانی به فرانسه ترجمه کرد و همچنین با ترجمه سه اثر ارزشمند "هستی و زمان"، "پدیدارشناسی مرگ" و "مابعدالطبیعه چیست؟" مارتین هایدگر، این فیلسوف بزرگ آلمانی را به فرانسویان معرفی کرد. او در ترجمه آثار هایدگر در تمامی مراحل و در برگرداندن کلمات کلیدی با خود نویسنده مشورت کرده بود و این امر ترجمه فرانسه آثار فیلسوف بزرگ آلمانی را متمایز و ارزشمند ساخت و ژان پل سارتر با خواندن ترجمه او از "هستی و زمان" بود که با الهام از این شاهکار هایدگر و البته در نقد آن، کتاب "هستی و نیستی" خود را به نگارش درآورد که به نقطه عطفی در
فلسفه اگزیستانسیالیسم بدل گشت. هانری کربن تا پایان عمر نیز به فلسفه هایدگر علاقهمند باقی ماند هر چند با آشنایی با فلسفه و حکمت ایران زمین، آن طور که خود بیان داشت از مرزهای آن عبور کرد.
داریوش شایگان کتابی بسیار ارزشمند در رابطه با زندگی و آراء هانری کربن نگاشته است که من در مرور سال شمار زندگی کربن در نگارش این مختصر از آن بهره بردهام. او که برای سالها دوستی نزدیک برای کربن بوده است، از او نقل میکند که در رابطه با هایدگر میگفت که از او آموخته که فلسفه یعنی تاویل و این دین کربن است به هایدگر ولی اگر هایدگر فلسفه خود را با "مرگ بودگی" انسان به پایان برد، کربن معتقد بود با ملاصدرا به این مفهوم رسیده است که انسان وجودی است ورای مرگ.
شاید قرنها بگذرد تا کسی از مغرب زمین با بینش ژرف کربن و دانش وسیع او موطن دوم خود را ایران برگزیند و به تحقیق در رابطه با حکمت این سرزمین بپردازد. کربن زبانشناسی بود که به فرانسه، آلمانی، عربی و پارسی و حتی سانسکریت و پهلوی تسلط داشت و اگر شرقشناس بود به مکتب فلسفه آلمان نیز تعلق خاطر داشت و اگر اسلامشناس شد، پیش از آن دانشی عمیق از مسیحیت و همینطور به واسطه آشناییش با سانسکریت از بودیسم یافته بود.
او راهی عجیب را تا سالک فرزانش ایرانی شدن پیمود. آنچه از فلسفه قرون وسطا از ژیلسن آموخت و دانشش از پروتستانیسم مسیحی و اسطورهشناسی و درکی که ماسینیون به وی از شرقشناسی و عرفان شرق بخشید، مطالعاتش بر فلوطین و نو افلاطونیان، هرمتیسیسم و اوپانیشادها و آشناییاش با پدیدارشناسی هوسرل، سوئدنبرگ، بارت، کاسیرر، هایدگر و مکتب فلسفه آلمان و کشف سهروردی همه به ترکیبی منحصر به فرد از ظرافت تفکر فرانسوی، ژرف اندیشی فلسفه آلمان و دنیای پر رمز و راز حکمت و عرفان ایرانی منتهی گردید. او معتقد بود ایران و آلمان نه دو سرزمین بر پهنه خاک، بلکه طول و عرض جغرافیایی سلوکی معنوی در دنیایی هستند که بر نقشههای جغرافیایی اثری از این دنیا نیست. او بر این باور بود که سفرش از پاریس تا فرایبورگ و از تهران تا اصفهان سفر بر شهرهایی جغرافیایی نبوده بلکه این شهرها تنها شهرهایی نمادین از سلوک او در دنیایی دیگر بوده است.
او هیچگاه عقل باور نبود و شاید از این رو بود که به کارل بارت علاقهمند شد و با دوستانش مجلهای به نام "اینجا و اکنون" منتشر ساخت که در مقدمه نخستین شماره این مجله نگاشتند: "جای آن است که اعلام کنیم عقل بشر دلیل وجودی او نیست. نه این است که من میاندیشم پس هستم، حقیقت این است که من اندیشیده میشوم پس هستم."
کربن ندای سیمرغ را شنیده بود و در جستجوی حکمت اشراق و اندیشه سهروردی که او را امام افلاطونیان پارس میخواند، به شرق آمد و برای باز یافتن نسخههای خطی نایاب و منتشر نشده شیخ اشراق که در موزه استانبول نگاهداری میشود به این شهر رفت و به مدت ۶ سال آنها را در کوران سالهای جنگ جهانی مورد بررسی قرار داد. او با پایان دوران تحقیق خود مجموعه آثار سهروردی را به انتشار رساند و با بازگشت به فرانسه جانشین کرسی لویی ماسینیون در دانشگاه سوربن شد. کسی که برای نخستین بار دروازههای شرق را به روی او گشود.
او در این سالها و بیش از ربع قرن عضو حلقهای مطالعاتی از نوابغ عصر خود نیز بود که "ارانوس" (Eranos) نام داشت و به صورت سالانه در زوریخ تشکیل جلسه میداد. این حلقه که بعضی از اعضای سرشناس آن کارل گوستاو یونگ، میرچا ایلیاده، هاینریش زیمر، اریش نویمان، آلفونسو روزنبرگ، کارل کرنی، آدولف پورتمان و ژوزف کمپل بودند مطالعات خود را بر اسطورهشناسی، روانشناسی، دینشناسی و سمبلشناسی متمرکز ساخته بود. او بهویژه دوستی نزدیکی با یونگ داشت که از تفسیری که او بر "پاسخ به ایوب" یونگ نگاشت، آغاز گشت و هرگاه کربن به زوریخ میرفت، دیدارهایش با یونگ در خانه معروف یونگ در شهرک آسکونا گاهی ساعتها به طول میانجامید.
کربن در ایران نیز و در مسیر تکامل رهیافت خود از فرزانش ایرانی با طیف وسیعی از اندیشمندان ایرانشناس، فلاسفه و اسلامشناسان برجسته ارتباط برقرار ساخت، از استاد پورداود و بدیعالزمان فروزانفر و سید حسین نصر و سیدجلالالدین آشتیانی تا استاد مهدی الهی قمشهای و علامه محمد حسین طباطبایی که سالها با آنان همکاری مستمر علمی داشت.
بینشی که از این رهگذر حاصل کرد و نگاهی که به ایران داشت و درک عمیقی که از این سرزمین در او شکل گرفت برای همه کسانی که دل به میراث خرد این سرزمین میبازند، اندیشهای آشناست. او معتقد بود ایران سرزمینی است که زمین و آسمان در آنجا به هم میرسند و بر این باور بود که مظاهر هنر ایرانی از معماری تا مینیاتورهای ایرانی تجلی این تعلیق است است. تعلیق در برزخی میان اندیشه و احساس و تعقل و شهود. شایگان در کتاب خود که دررابطه با هانری کربن و آراء او نگاشته است به خوبی محورهای باور او را در رابطه با ایران تبیین میکند:
۱) ایران سرزمین میانه و میانجی است و نگاهی دو سویه به غرب و شرق دارد و همچنین در دنیای شرقی نیز مرکز پیوند و برخورد اندیشههای برآمده از خاور دور و بین النهرین است.
۲) ایران دنیای خیال و تخیل است و در این جهان معلق است که عالم مثال، پلی به این جهان یافته است.
۳) ایران دنیایی است بین دو زمان. سرزمینی که در همیشه تاریخ سرزمین انتظار بوده است، دنیایی که زمان این جهانی ما را به برزخی در انتظار رستاخیز موعود و رستگاری تغییر داده است.
درک او از نقش تاریخی ایران در تکامل آگاهی و اندیشه بشری درکی منحصر به فرد بود و افسوس است که هنوز آثاری از او هستند که به پارسی ترجمه نشدهاند و بسیاری نیز از نقش بزرگ او در گشودن دربهای فرزانش ایرانی به دنیای غرب نامطلعاند و شاید نام او تنها برایشان مترادف با نام خیابانی در مرکز شهر تهران باشد ولی بیشک او در آینده ایران بازشناخته خواهد شد و نوشتههایش دروازههایی هستند به دنیایی که تنها افلاطونیان لذتگذر به آن را درک توانند کرد. او معتقد بود سهروردی دست او را گرفت و به دنیایی متفاوت از معنویت و خرد رهنمون ساخت و بی تردید او نیز راهنمایی برای جانهای تشنه در سراسر دنیا به سوی دنیای میانجی خواهد بود.
این که یک دانش آموخته فلسفه در مکتب غرب در سطح وی، پس از آشنایی با سپهر اندیشه ایرانی بر این باور بوده است که تمامی فلسفه غرب از دکارت تا امروز در مقابل ژرفای حکمت اندیشمندان ایران زمین، بازی کودکانهای بیش نیست! آیا سوالی را در ذهنمان بیدار نمی@کند که با عدم شناخت میراث به جا مانده از تاریخ اندیشه ورزی خود شاید و فقط شاید چیزی ارزشمند را از دست میدهیم؟
این حقیقتی است که ما بسیار به کسانی چون کربن برای کشف دوباره فرهنگ و میراث گرانبهای خود نیازمندیم از آن رو که بسیاری از آثار تاریخی پیش از اسلام ما در هجومهای گوناگون نابود شدهاند و آثار پس از اسلام نیز یا به عربی و یا به فارسی بسیار دشوار نگاشته شدهاند. کسانی که فلسفه ایران را بازخوانی میکنند از حوزه دین برخواستهاند و بازخوانی درون متنی آنان تداوم همان زبان دشوار است که شکلی حوزوی نیز یافته است و از سوی دیگر به دلیل بیگانگی این گروه با زبان فلسفه غرب، حتی اندیشمندان حوزوی توان برون رفتن از مرزهای بسته داخل را ندارند و در فقر و فقدان وجود مکتبی منسجم و به روز که ارائه دهنده بنیانهای اندیشه ایرانی باشد، جوانان علاقهمند به فلسفه، فلسفه غرب را دلپذیرتر، آسانتر، شفافتر، منسجمتر و تاریخ مشخصی را مبتنی بر آن قابل شناسایی مییابند و از این رو مهجوریت میراث اندیشه ایران امری شگفت نیست. تاریخ یکصد سال گذشته ما تاریخ برخواستن ما از خواب سنگین تاریخ بوده است ولی برای ایستادن بر پاهای خود نیاز به اندیشمندانی داریم که میراث گرانبهای اندیشه ایرانی را با زبان جهانی پیوند زنند و درخشش این اندیشه و ویژگیهای منحصر به فرد فرزانش ایرانی را بازنمایند. راهی که کربن از آن گذشت راهی بسیار کمگذر است ولی تاثیر آن چه انجام داد الهامبخش همه کسانی است که جان کلام او را مییابند و به نوری مینگرند که او به سوی آن اشاره میکند.
دکتر آیدین پورمسلمی
فروردین 1390
منبع: فرزانش ایرانی
لینک به مطلب: هانری کربن، سالک فرزانش ایرانی