Google


normal_post - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا نویسنده موضوع: معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه  (دفعات بازدید: 17922 بار)

0 کاربر و 1 مهمان درحال دیدن موضوع.

آفلاین CIVILAR

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه
« : ۲ اسفند ۱۳۸۸ - ۰۱:۲۲:۱۶ »
نبع : Iptra.ir

زندگی نامه ی علامه ی بزرگ محمد تقی جعفری

دوران‌ كودكي‌ و نوجواني‌
4-1- استاد محمدتقي‌ جعفري‌ در سال‌ 1304 ه.ش‌ در شهر تبريز ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. تحصيلات‌ ابتدايي‌ را در دبستان‌ اعتماد آغاز كرد. از آنجا كه‌ قبل‌ از ورود به‌ مدرسه‌ نزد مادر مقداري‌ درس‌ خوانده‌ بود و آمادگي‌ بسيار براي‌ ورود به‌ كلاسهاي‌ بالاتر را داشت‌، لذا ايشان‌ را از كلاس‌ اوّل‌ به‌ كلاس‌ چهارم‌ مي‌برند. در اين‌ كلاس‌ رتبه‌ي‌ دوم‌ را به‌ دست‌ مي‌آورد در سال‌ بعد در كلاس‌ پنجم‌ به‌ رتبه‌ي‌ اوّل‌ نائل‌ مي‌شود. متأسفانه‌ در اين‌ هنگام‌ به‌ علتت‌ فقر مالي‌ ناگزير مي‌شود تا مدرسه‌ را رها كرده‌ و براي‌ امرار معاش‌ مشغول‌ كار شود. وي‌ كه‌ از عدم‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ سخت‌ ناراحت‌ بود يك‌ شب‌ در خواب‌ با خود صحبت‌ مي‌كند و در حال‌ خواب‌ افسوس‌ مي‌خورد كه‌ چرا نمي‌تواند به‌ تحصيلات‌ خود ادامه‌ دهد. پدر ايشان‌ با توجه‌ به‌ ناراحتي‌ فرزند خود راضي‌ مي‌شود تا فرزندش‌ در مدرسه‌ي‌ طالبيه‌ به‌ درس‌ ادامه‌ دهد. استاد نيمي‌ از روز را به‌ كار مي‌پرداخت‌ و نيمي‌ ديگر را به‌ تحصيل‌ در مدرسه‌ طالبيه‌ نزد سيدحسن‌ شربياني‌ كتاب‌ امثله‌ و صرف‌ مير را شروع‌ مي‌كند؛ دروس‌ سيوطي‌ و مطول‌ را نزد آقا شيخ‌احمد اهري‌ (1388 ق‌) كه‌ در ادبيات‌ بسيار قوي‌ بود فرا مي‌گيرد. در تبريز نيز مقداري‌ فلسفه‌ و منطق‌ را مي‌آموزد. پس‌ از مدتي‌ تحصيل‌ در مدرسه‌ طالبيه‌، استاد جهت‌ ادامه‌ تحصيل‌ عازم‌ تهران‌ مي‌شود.

در مدرسه‌ مروي‌ تهران‌
4-2- استاد در تهران‌ به‌ مدرسه‌ي‌ مروي‌ وارد شده‌، مطالعه‌ و تحصيل‌ متن‌ رسائل‌ و مكاسب‌ را پي‌ مي‌گيرد. همچنين‌ براي‌ تكميل‌ سطوح‌ در درس‌ مرحوم‌ آية‌اللّه‌ شيخ‌ محمدرضا تنكابني‌ (1282-1385 ق‌) حاضر شده‌ و از درس‌ فيلسوف‌ بزرگ‌ عصر ميرزا مهدي‌ آشتياني‌ (1306-1372 ق‌) نيز كه‌ در مدرسه‌ مروي‌ تشكيل‌ مي‌شد بهره‌هاي‌ بسيار مي‌برد. استاد نزد ايشان‌ به‌ مدت‌ دو سال‌ منظومه‌ و مقداري‌ از امور عامه‌ اسفار را فرا مي‌گيرد.

يك‌ سال‌ تحصيل‌ در قم‌
4-3- استاد پس‌ از تحصيل‌ در تهران‌ عازم‌ قم‌ مي‌شود و در آنجا مدت‌ يك‌ سال‌ به‌ ادامه‌ به‌ ادامه‌ تحصيلات‌ خود مي‌پردازد. به‌ مدت‌ يك‌ سال‌ از درسهاي‌ اخلاق‌ امام‌ خميني‌ استفاده‌ مي‌كند. در اين‌ مدت‌ از دروس‌ آياتي‌ چون‌ حاج‌ميرزا محمد فيض‌ قمي‌ (1293-1370 ق‌) سيد محمدتقي‌ خوانساري‌ (1305-1371 ق‌) سيد محمد حجت‌ كوه‌ كمري‌ (1310-1372 ق‌) و سيد صدرالدين‌ صدر (1299-1373 ق‌) شركت‌ مي‌كند. در دوران‌ تحصيل‌ در حوزه‌ي‌ قم‌، استاد درگير فقر شده‌ تا حدي‌ كه‌ يك‌ بار مدت‌ دو شبانه‌ روز گرسنگي‌ مي‌كشد و براي‌ تهيه‌ي‌ مواد غذايي‌ به‌ بقالي‌ محل‌ سكونت‌ خود رجوع‌ مي‌كند تا مقداري‌ برنج‌ و روغن‌ و خرما تهيه‌ كند. بقال‌ پس‌ از آنكه‌، آنها را وزن‌ مي‌كند تقاضاي‌ پول‌ مي‌كند و چون‌ ايشان‌ اظهار مي‌كند كه‌ بعداً وجه‌ آن‌ را پرداخت‌ خواهد كرد، بقال‌ آن‌ مواد غذايي‌ را به‌ جاي‌ خود باز مي‌گرداند و ايشان‌ را نااميد روانه‌ي‌ خانه‌ مي‌سازد. استاد بر اثر گرسنگي‌ در حجره‌ي‌ خود دچار بي‌حالي‌ مي‌شود كه‌ ناگاه‌ طلبه‌اي‌ جهت‌ رفع‌ اشكال‌ درسي‌ خود به‌ ايشان‌ در حجره‌ي‌ خود به‌ ايشان‌ رجوع‌ مي‌كند و استاد را جهت‌ صرف‌ نهار به‌ حجره‌ خويش‌ دعوت‌ مي‌كند. به‌ اين‌ ترتيب‌ استاد از گرسنگي‌ نجات‌ پيدا مي‌كند. از اين‌ قبيل‌ محروميتها در دوران‌ طلبگي‌ استاد بسيار بوده‌ است‌.
پس‌ از يك‌ سال‌ اقامت‌ در قم‌ به‌ تبريز مي‌رود تا مادر خود را كه‌ مريض‌ بوده‌ ملاقات‌ كند. امّا با ورود به‌ تبريز خبر مرگ‌ مادر را مي‌شنود و اين‌ حادثه‌ ايشان‌ را سخت‌ ناراحت‌ مي‌كند.

17 سال‌ تحصيل‌ در نجف‌
4-4- پس‌ از مدت‌ كوتاهي‌ اقامت‌ در تبريز استاد در سال‌ 1320 ه.ش‌. به‌ اصرار آية‌اللّه‌ ميرزا فتاح‌ شهيدي‌ (1296-1372 ق‌) رهسپار نجف‌ مي‌شود. در اين‌ هنگام‌، يكي‌ دو هفته‌ از فوت‌ آيات‌ عظام‌ شيخ‌ محمدحسين‌ اصفهاني‌ - معروف‌ به‌ كمپاني‌ - و آقا ضياء عراقي‌ (1361 ق‌) مي‌گدشت‌. در نجف‌ به‌ مدرسه‌ صدر وارد مي‌شود و يك‌ بار ديگر جلد دوم‌ كفايه‌ را بحث‌ و مطالعه‌ مي‌كند و سپس‌ دروس‌ خارج‌ را شروع‌ كرده‌ و مقدار زيادي‌ از باب‌ طهارت‌ و مكاسب‌ محرمه‌ را نزد مرحوم‌ آية‌اللّه‌ شيخ‌ محمدكاظم‌ شيرازي‌ (1290-1367 ق‌) و حدود دو دوره‌ اصول‌ فقه‌ را با ابوابي‌ از فقه‌ مانند مكاسب‌ محرمه‌ نزد آية‌اللّه‌ آقاي‌ حاج‌ سيدابوالقاسم‌ خويي‌ (1317-1414 ق‌) مي‌خواند و براي‌ مطالعه‌ي‌ كتاب‌ صيد و ذباحه‌ در دروس‌ آية‌اللّه‌ آقاي‌ سيد محمود شاهرودي‌ (1301-1394 ق‌) شركت‌ مي‌كند. حدود يك‌ سال‌ و نيم‌ از درسهاي‌ آية‌اللّه‌ حكيم‌ (1306-1390 ق‌)، و قاعده‌ي‌ فراع‌ و تجاوز را نيز از درس‌ آية‌اللّه‌ سيدجمال‌ گلپايگاني‌ (1296-1377 ق‌)، و هفت‌ سال‌ از درسهاي‌ آية‌اللّه‌ سيد عبدالهادي‌ شيرازي‌ (1302-1382 ق‌) بهره‌ مي‌برد. همچنين‌ در درسهاي‌ فقه‌ و اصول‌ آية‌اللّه‌ ميلاني‌ (1313-1395 ق‌) شركت‌ مي‌كند.

آموزش‌ فلسفه‌ در نجف‌
4-5- استاد دروس‌ فلسفه‌ را در بعضي‌ از مباحث‌ نزد آقا شيخ‌ صدراقفقازي‌ و دروس‌ فلسفي‌ و عرفاني‌ را از آقا شيخ‌ مرتضي‌ طالقاني‌ (1280-1364 ق‌) فرا مي‌گيرد و به‌ مطالعه‌ي‌ كتابهاي‌ علوم‌ انساني‌ به‌ ويژه‌ آثار فلسفي‌ مي‌پردازد؛ اين‌ كتابها از مصر و ايران‌ و تركيه‌ و لبنان‌ وارد نجف‌ مي‌شده‌ است‌. به‌ اين‌ وسيله‌، استاد با انديشه‌ها و معارف‌ شرق‌ و غرب‌ آشنا مي‌شود.
پس‌ از تحصيل‌ در نزد اساتيد فوق‌، استاد به‌ تدريس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌، به‌ ويژه‌ كتابهاي‌ مكاسب‌ و كفايه‌ مي‌پردازد. در نجف‌ قسمتي‌ از تقريرات‌ درس‌ آية‌اللّه‌ خويي‌ را با عنوان‌ «امربين‌ الامرين‌» تحرير مي‌كند و «مسائل‌ رضاع‌» از درسهاي‌ آية‌اللّه‌ سيد عبدالهادي‌ شيرازي‌ را نيز به‌ نگارش‌ در مي‌آورد. جلد اول‌ كتاب‌ ارتباط‌ انسان‌ و جهان‌ را در نجف‌ تأليف‌ مي‌كند و جلدهاي‌ دوم‌ و سوم‌ آن‌ را سپس‌ در مشهد به‌ اتمام‌ مي‌رساند.

سختيهاي‌ طلبگي‌ در نجف‌
4-6- استاد در دوران‌ طلبگي‌ خود در نجف‌ به‌ علت‌ كمبود شهريه‌ ناگزير بود تا مدتها روزي‌ دو الي‌ سه‌ ساعت‌ كار كند. در مجموع‌ حدود هفده‌ سال‌ ايشان‌ در نجف‌ تحصيل‌ مي‌كنند. (37-1320 ه.ش‌) در مدت‌ اقامت‌ در نجف‌، يه‌ تدريس‌ فلسفه‌ و معارف‌ اسلامي‌ نيز مي‌پردازد. چنان‌ كه‌ شهيد آية‌اللّه‌ محمدباقر صدر (1353-1400 ق‌)مدت‌ يك‌ سال‌ از درسهاي‌ ايشان‌ بهره‌ مي‌گيرد.

شاهد مسافر ديار ابديت‌
4-7- از ميان‌ استادان‌ متعدد ايشان‌ در حوزه‌ي‌ نجف‌، مرحوم‌ شيخ‌ مرتضي‌ طالقاني‌ كه‌ فقيه‌ و عارف‌ والا مقامي‌ بوده‌ تأثيرات‌ اخلاقي‌ بسيار بر استاد گذاشته‌ است‌. استاد از ايشان‌ خاطره‌اي‌ دارد كه‌ به‌ نقل‌ آن‌ مي‌پردازيم‌:
«داستان‌ از اين‌ قرار بود كه‌ من‌ در دوران‌ حضور در محضرشان‌، روزي‌ كه‌ آخرين‌ روزهاي‌ ذي‌الحجه‌ بود براي‌ درس‌ به‌ خدمتشان‌ رسيدم‌. همين‌ كه‌ وارد شدم‌ و رويارويشان‌ نشستم‌، فرمودند: براي‌ چه‌ آمدي‌ آقا؟ من‌ عرض‌ كردم‌: آمدم‌ كه‌ درس‌ را بفرماييد. ايشان‌ فرمودند: برو آقا، درس‌ تمام‌ شد. چون‌ ماه‌ محرم‌ رسيده‌ بود من‌ خيال‌ كردم‌ ايشان‌ مي‌فرمايد كه‌ تعطيلات‌ محرم‌ (14 روز) رسيده‌ است‌، لذا درس‌ تعطيل‌ است‌، و آنچه‌ كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ به‌ ذهنم‌ خطور نكرد، اين‌ بود كه‌ ايشان‌ خبر مرگ‌ و رحلت‌ خود را از دنيا به‌ من‌ اطلاع‌ مي‌دهد. و همه‌ي‌ آقايان‌ كه‌ در آن‌ موقع‌ در نجف‌ بودند مي‌دانند كه‌ ايشان‌ بيمار نبود، لذا من‌ عرض‌ كردم‌: آقا دو روز به‌ محرم‌ مانده‌ است‌ و درسها تعطيل‌ نشده‌ است‌. ايشان‌ كلمه‌ي‌ اخلاص‌ (لااله‌الااللّه‌) را با هيجان‌ غير قابل‌ توصيفي‌ به‌ زبان‌ آورد و فرمود: مي‌دانم‌ آقا! مي‌دانم‌! به‌ شما مي‌گويم‌ درس‌ تمام‌ شد. خر طالقان‌ رفته‌ پالايش‌ مانده‌، روح‌ رفته‌ جسدش‌ مانده‌، و خدا را شاهد مي‌گيرم‌ هيچ‌ گونه‌ علامت‌ بيماري‌ در ايشان‌ نبود. من‌ متوجه‌ شدم‌ كه‌ آن‌ مرد الهي‌ خبر رحلت‌ خود را مي‌دهد. سخت‌ منقلب‌ شدم‌. عرض‌ كردم‌ پس‌ چيزي‌ بفرماييد براي‌ يادگار. بار ديگر كلمه‌ لااله‌الااللّه‌ را با يك‌ قيافه‌ي‌ روحاني‌. رو به‌ ابديت‌ گفت‌. در اين‌ حال‌ اشك‌ از ديدگان‌ مباركش‌ به‌ محاسن‌ شريفش‌ جاري‌ شد و اين‌ بيت‌ را در حال‌ عبور از پل‌ زندگي‌ و مرگ‌ براي‌ من‌ فرمود:
تا رسد دستت‌ به‌ خود شو كارگر چون‌ فتي‌ از كار خواهي‌ زد به‌ سر
«بار ديگر لااله‌الااللّه‌ را با حالتي‌ عالي‌تر گفت‌. من‌ برخاستم‌ و هر چه‌ كردم‌ كه‌ بگذار دستش‌ را ببوسيم‌ نگذاشت‌ و با قدرت‌ بسيار دستش‌ را كشيد و من‌ خم‌ شدم‌ پيشاني‌ و محاسن‌ مباركش‌ را چند بار بوسيدم‌ و اثر قطرات‌ اشكهاي‌ مقدس‌ آن‌ مسافر ديار ابديت‌ را در صورتم‌ احساس‌ كردم‌ و رفتم‌.»
پس‌ فردا در مدرسه‌ي‌ صدر كه‌ ما در آنجا درس‌ مي‌خوانديم‌ و محرم‌ وارد شده‌ بود، به‌ ياد سرور شهيدان‌ امام‌ حسين‌ (ع‌)نشسته‌ بوديم‌ كه‌ مرحوم‌ آقا شيخ‌ محمدعلي‌ خراساني‌ كه‌ از زهاد معروف‌ نجف‌ بود، براي‌ منبر رفتن‌ آمدند و همين‌ كه‌ بالاي‌ منبر نشست‌ پس‌ از حمد و ثناي‌ خداوند گفت‌، انالله‌ و انا اليه‌ راجعون‌. شيخ‌ مرتضي‌ طالقاني‌ به‌ لقاءلله‌ پيوست‌. برويد به‌ تشبيع‌ جنازه‌. ايشان‌ در يكي‌ از حجره‌هاي‌ مدرسه‌ آية‌اللّه‌ العظمي‌ آقا سيد محمد كاظم‌ يزدي‌ سكونت‌ داشت‌ و ازدواج‌ نكرده‌ بود، رفتيم‌. اغلب‌ مراجع‌ و عظماي‌ حوزه‌ و طلبه‌ها آمده‌ بودند. از يكي‌ از طلبه‌هاي‌ مدرسه‌ سيد پرسيدم‌؛ شيخ‌ چگونه‌ از دنيا رفت‌؟ او گفت‌: ديشب‌ هم‌ مانند همه‌ شب‌ يك‌ ساعت‌ به‌ اذان‌ صبح‌ مانده‌ شيخ‌ از پله‌هاي‌ پشت‌ بام‌ بالا رفت‌ و به‌ طور آهسته‌ مناجات‌ گفت‌. او هميشه‌ آهسته‌ مناجات‌ مي‌كرد. آمد پايين‌. نماز صبح‌ را خواند و رفت‌ حجره‌. ما ديديم‌ آفتاب‌ برآمده‌ است‌ و شيخ‌ بيرون‌ نيامد، لذا از پنجره‌ نگاه‌ كرديم‌، ديديم‌ چشم‌ از اين‌ دنيا بر بسته‌ و حوالي‌ طلوع‌ خورشيد، روحش‌ از اين‌ فضا ناپديد شد و به‌ ابديت‌ پيوسته‌ است‌.» (1)

بازگشت‌ به‌ ايران‌؛ خواست‌ خدا
4-8- پس‌ از اتمام‌ تحصيلات‌ در حوزه‌ نجف‌،در سال‌ 1337 ه.ش‌. عازم‌ ايران‌ مي‌شود. استاد در ضمن‌ نقل‌ خاطره‌اي‌، علت‌ بازگشت‌ خود به‌ ايران‌ را چنين‌ بيان‌ مي‌كند:
«از جمله‌ خاطرات‌ من‌ يكي‌ داستاني‌ شخصي‌ است‌ كه‌ با مرحوم‌ آقا سيدعبدالهادي‌ شيرازي‌ داشتم‌. زماني‌ كه‌ من‌ از نجف‌ برگشته‌ بودم‌ به‌ ايران‌ بعد از دو سه‌ سال‌ دو بار به‌ نجف‌ برگشتم‌ و نظرم‌ اين‌ بود كه‌ آنجا بمانم‌ آن‌ زمان‌ آقا سيد عبدالهادي‌ مريض‌ بود. رفتم‌ دست‌ بوش‌ ايشان‌. ديدم‌ در بستر بيماري‌ ناله‌ مي‌كنند. عرض‌ كردم‌ آقا چيزي‌ نيست‌ ان‌ شاءاللّه‌ هر چه‌ زودتر بهبود مي‌يابيد. ايشان‌ با يك‌ حالت‌ خاص‌ فرمودند:
جان‌ عزم‌ رحيل‌ كرد گفتم‌ كه‌ مرو گفتا چه‌ كنم‌ خانه‌ فرو مي‌آيد.
با ايشان‌ مشورت‌ كردم‌ كه‌ مي‌خواهم‌ نجف‌ بمانم‌ چگونه‌ است‌؟ فرمودند: اگر نجف‌ بمانيد براي‌ شما راهي‌ هست‌، ولي‌ من‌ معادش‌ را نمي‌دانم‌. فرداي‌ آن‌ روز آية‌اللّه‌ خويي‌ ما را به‌ نهار دعوت‌ كرده‌ بودند. من‌ در آنجا قبل‌ از صرف‌ نهار به‌ ايشان‌ نيز گفتم‌ كه‌ مي‌خواهم‌ نجف‌ بمانم‌. ايشان‌ نيز فرمودند: اگر بمانيد براي‌ شما راهي‌ هست‌، ولكن‌ نمي‌دانم‌ معادش‌ چه‌ مي‌شود! از اين‌رو من‌ نود درصد تصميم‌ به‌ بازگشت‌ گرفتم‌. در عين‌ حال‌ گفتم‌ خوب‌ است‌ برويم‌ كربلا تا در ضمن‌ زيارت‌ يك‌ استخاره‌ هم‌ بكنم‌. رفتم‌ كربلا، هنگام‌ اذان‌ صبح‌ مشرف‌ شدم‌ حرم‌ اباعبداللّه‌ عليه‌اسلام‌ و مطلب‌ را با ايشان‌ در ميان‌ گذاشتم‌ و خواستم‌ از خداوند بخواهند تا در يك‌ استخاره‌ امر را بر من‌ روشن‌ كنند. استخاره‌ كردم‌ آيه‌ي‌ شريفه‌اي‌ آمد كه‌ به‌ طور شگفت‌انگيز اشاره‌ به‌ حركت‌ از عراق‌ داشت‌. فهميدم‌ كه‌ خداوند سرنوشت‌ مرا اين‌ گونه‌ قرار داده‌ است‌ كه‌ برگردم‌ به‌ ايران‌ و برگشتم‌ و ابتدا رفتم‌ مشهد. زمان‌ مرحوم‌ آية‌اللّه‌ ميلاني‌ بود. در جلسات‌ استفتائات‌ ايشان‌ شركت‌ مي‌كردم‌ و همچنين‌ يكي‌ از درسهاي‌ عمومي‌ ايشان‌ نيز مي‌رفتم‌.» (2)

تدريس‌ در مدرسه‌ مروي‌
4-9- پس‌ از بازگشت‌ به‌ ايران‌، در قم‌ به‌ خدمت‌ آية‌اللّه‌ بروجردي‌ شرفياب‌ مي‌شود. ايشان‌ از استاد مي‌خواهد تا در قم‌ بماند و به‌ تدريس‌ بپردازد. چون‌ آب‌ قم‌ با مزاج‌ استاد سازگار نبود، عازم‌ مشهد مي‌شود و پس‌ از يك‌ سال‌ اقامت‌ در آنجا به‌ تهران‌ مي‌آيد و در مدرسه‌ي‌ مروي‌ به‌ تدريس‌ مي‌پردازد. آيات‌ عظام‌ شيخ‌ محمدتقي‌ آملي‌ و سيد احمد خوانساري‌؛ نيز از ايشان‌ مي‌خواهند تا امامت‌ جماعت‌ مسجدي‌ را بپذيرند ولي‌ چون‌ احساس‌ مي‌كند كه‌ براي‌ اداره‌ مساجد اشخاص‌ بسياري‌ هستند، به‌ كار تدريس‌ و تحقيق‌ و تأليف‌ مي‌پردازد.

آشنايي‌ با فروزانفر
4-10- در اين‌ ايام‌ استاد با دانشگاهيان‌ ارتباط‌ برقرار مي‌كند و هم‌ زمان‌، با شخصيتهايي‌ چون‌ استاد مطهري‌ و دكتر محمد ابراهيم‌ آيتي‌ به‌ ايراد سخنراني‌ در دانشگاهها مي‌پردازد.
در يك‌ سفر نيز كه‌ عازم‌ مشهد بود در اتوبوس‌ با مرحوم‌ بديع‌الزمان‌ فروزانفر آشنا مي‌شود. در يك‌ بحث‌ و گفتگوي‌ علمي‌، استاد فروزانفر اعتماد علمي‌ به‌ ايشان‌ پيدا مي‌كند و از استاد براي‌ تدريس‌ در دانشگاه‌ دعوت‌ به‌ عمل‌ مي‌آورد كه‌ استاد نمي‌پذيرد.

پانوشتها
1. كيهان‌ فرهنگي‌، 1363 ه.ش‌. مهر ماه‌ ص‌ 5.
2. مجله‌ حوزه‌، شماره‌ي‌ اول‌، سال‌ چهارم‌، صص‌ 8-27.

Linkback: https://irmeta.com/meta/b1852/t77/

آفلاین CIVILAR

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
بزرگان فلسفه
« پاسخ #1 : ۹ اسفند ۱۳۸۸ - ۰۲:۲۴:۴۵ »
راستش نمی دانستم این پست رو برای ریاضی بفرستم یا فلسفه در نتیجه تصمیم گرفتم برای هر دوتاشان بفرستم ، چون از یک جهت فیثاغورث را بانی فلسفه می دانند و از جهت دیگر ریاضی دان بودن او بر هیچ کس پوشیده نیست .

توضیح : فیثاغورث بعد از غضبی که توسط حاکم وقت یونان در مورد او صورت گرفت به ایران سفر کرد و مورد احترام فراوان ایرانیان قرار گرفت .
و این نشانه ی دیگری از عمق فرهنگ ایرانیان .

------------------------------------

شاید کسی نداند که فیثاغورث کاشف و بانی علم ریاضیات و در واقع پدر علوم و تمدن اروپایی یک صوفی مرتاض و قدیسی صاحب شریعت و آیینی ویژه بود که در سده ی پنجم قبل از میلاد مسیح در یونان به عنوان یک پیامبر و قدیس شناخته می شد نه یک دانشمند و ریاضیدان . و این که در طول تاریخ چه شد که از این مرد به غایت عجیب فقط چند قضیه هندسی باقی ماند و از فلسفه و مذهب او حتی نامی هم باقی نیست و امروزه او را فقط بانی و پدر علم هندسه می دانند و بس .
فیثاغورثیک صوفی بود و آیین تربیتی و تزکیه نفس ویژه ای داشت و جامعه ای نیز پدید آورده بود که پیروان مذهب او بودند و به مریدانش شدید ترین ریاضت ها را می آموخت که یکی از آن ریاضت ها پنج سال سکوت مطلق در سر آغاز تشرف به این آیین بود و می دانیم که خموشی بزرگ ترین ریاضت هاست که در عرفان اسلامی به مثابه آخرین مرحله ی سلوک معنوی می باشد که به معنای فنای در حق است و به قول مولانا : آن که را اسرار حق آموختند     مهر کردند و دهانش دوختند
گویی ریاضیات یکی از کرامات و الهامات غیبی حاصل از ریاضت در مکتب فیثاغورث بوده است و از همین منشا می توان درک کرد که همه بانیان انواع علوم در طول تاریخ حکیمان الهی و قدیسین بوده اند و اصول اولیه همه علوم دارای ماهیت الهامی و عرفانی است و هرگز بر اساس تعقل و منطق علیتی حاصل نیامده است . همان طور که حضرت زرد تشت در قوم آریا بانی بسیاری از علوم و فنون بوده است . امروزه هر انسان ریاضی فهمی می تواند درک کند که مثلا قوانین و معادلات هندسی که از فیثاغورث بر جای مانده مطلقاً ادامه تحقیقی اصول ماقبل خود نبوده است و بلکه این قوانین در عالم رویا و الهام رخ نموده است . درست به همین دلیل او برای اعداد و اشکال هندسی هویتی قدسی و الهی قایل بود ، او معتقد بود که عالم وجود تجلی اعداد هستند او اعداد را اتم های ذات هستی می دانست . از این رو فیثاغورث را بنیان گذار ریاضیات مطلق یا ریاضیات ماورای طبیعی می دانند که اساس این علم غیبی بعد از او توسط هیچ فیلسوف دیگری درک و پیگیری نشد و بلکه امروزه در بررسی تاریخ فلسفه و دانش غرب این اندیشه های فیثاغورث را به حساب توهمات و خرافات و جنون او می گذارند و به تمسخر می نگرند ولی هرگز نمی توانند پاسخی علمی و منطقی بر تمامیت اندیشه ی فیثاغورس بیابند که مثلا چگونه از چنان ذهنی آشفته و خرافی آن معادلات بسیار پیچیده ی مثلثاتی پدید آمده است که تا به امروز اساس علم هندسه به عنوان مادر علوم است  .
فقط در میان  علما و عرفای اسلامی برخی بودند که برای حروف و اعداد ماهیتی متافیزیکی و قدسی قائل بودند که البته از مکتب امامان شیعه پدید آمده بود و بر همین اساس فرقه های صوفیه همچون حروفیه و نقطویه به وجود آمدند . البته چنین نگرش قدسی و خدای گونه به اعداد و حروف ریشه در عرفان هندو دارد . همان طور که به لحاظ تاریخی کاشف اعداد را هندو ها می دانند . علم جفر و ابجد و علوم خفیه در میان عرفای اسلامی هم ریشه در همین نگرش هندی و فیثاغورسی دارد که البته در مکتب امام محمد باقر (ع) این علم یک بار دگر احیا گردید و وارد عرصه تفسیر و تأویل متون مقدس شد که مثلا در رساله ی بسیار مرموز " ام الکتاب " که آموزه های امام محمد باقر است به چشم می خورد  .
فیثاغورس در سده ی پنجم قبل از میلاد در یونان به دنیا آمد و به واسطه ی نبوغ حیرت آوری که از وی آشکار شد او را پسر آپولون یکی از خدایان اصلی یونان می دانستند زیرا کرامات و معجزات بسیاری هم به او نسبت دادند . او معتقد به جاودانگی و بازگشت روح بود و همچنین به تناسخ ارواح اعتقاد داشت و لذا تزکیه نفس را امری واجب می دانست تا انسان در رجعت دوباره اش به جهان در عالم نباتی و حیوانی رسوخ نکند و بلکه لایق همنشینی با خدایان باشد . می گویند که وی درست به همین دلیل برای حیوانات و گیاهان هم موعظه می نمود و برای انان دعا می کرد  .
مکتب و آیین عملی دین او بر نوع دوستی و اتحاد با جهان و نوعی اقتصاد اشتراکی استوار بود که بعد ها افلاطون را هم در کتاب جمهوری تحت تاثیر قرار داد . آیین او درباره ی همه ی مسایل روزمره ی زندگی انسان ها دارای شریعت ویژه ای بود که برخی از آن احکام تا به امروز در برخی از جوامع حضور دارد . مثلا خوردن لوبیا را موجب بیماری و ثقل روح می داند و لذا آن را حرام کرده است . و یا نگاه کردن در آیینه به هنگام شب را موجب جنون دانسته و نهی نموده است . همچنین چیدن گل را گناه می شمارد و خوردن کامل یک قرص نان را گناهی نابخشودنی می داند که به معنای انفاق نیمه دیگرش می باشد .
فیثاغورث ادعا می کرد که ریاضیات محصول الهیات اوست و از آن جدایی ناپذیر است لذا او را اولین و آخرین حکیمی می دانند که ریاضیات و الهیات را به هم آمیخت و متحد ساخت و این همان اتحاد علم و دین است که متأسفانه به واسطه ی شاگردانش فراموش گردید و از هم جدا شد و لذا دو مکتب فلسفی ایدالیستی و ماتریالیستی را به طور مصنوعی پدید آورد .
اعتقاد افلاطون درباره ی ریاضیات که آن را اساس فلسفه می دانست تماما از فیثاغورث است با این تفاوت که خود افلاطون هم این اتحاد را در نمی یافت و لذا در اواخر عمرش ریاضیات را از فلسفه جدا ساخت و آن را بزرگترین دشمن فلسفه می دانست و این سر آغاز انشقاق بین علوم دینی  و دنیوی بود .
ماهیت متافیزکی کلمات و اعداد در معارف قرآنی و شیعی آشکار است همان طور که در قرآن حضرت مسیح به مثابه ظهور کلمه ای از خداوند است . و یا خداوند به اصناف ثلاثه ( مثلث) سوگند می خورد . به نظر می رسد که واژه ریاضیات و ریاضت که دارای یک ریشه است برخاسته از آیین فیثاغورس باشد . در عالم اتحاد علم و دین و فیزیک و متافیزیک در کل تمدن غرب کسی به مقام فیثاغورث نرسیده است . فیثاغورث بنیان گذار فلسفه ی علمی و الهیات ریاضیاتی در تاریخ است . به هرحال جهان مدرن در عرصه انشقاق و تضاد بین علوم دینی و دنیوی در عطش ظهور فیثاغورث های آخرالزمان است .

آفلاین اجـاقـی

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
فیلسوفان امروز ایران
« پاسخ #2 : ۱۱ اسفند ۱۳۸۸ - ۲۰:۰۸:۱۲ »
غلامحسين‌ ابراهيمي‌ دينايي‌

استاد دكترغلامحسين‌ ابراهيمي‌ ديناني‌، يكي‌ از برجسته‌ترين‌ دانش‌ آموختگان‌ دو نظام‌ آموزشي‌

يعني‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ است‌. او كه‌ متولد 1313 در دينان‌، از نواحي‌ اصفهان‌ است‌، پس‌ از تحصيلات‌

آموزشگاهي‌ شيفته‌ي‌ نظام‌ طلبگي‌ مي‌شود و در مدرسه‌ي‌ نيماورد اصفهان‌ مقدمات‌ علمي‌ و ادبي

‌ را مي‌آموزد. سپس‌ به‌ حوزه‌ي‌ علميه‌ي‌ قم‌ مي‌پيوندد و در مكتب‌ امام‌ خميني‌ و سيد محمد داماد

- اعلي‌ اللّ'ه‌ مقامهما - فقه‌ و اصول‌ مي‌آموزد.

بزرگ‌ترين‌ استادان‌ او در زمينه‌ي‌ معقول‌ شادروان‌ علامه‌ي‌ طباطبايي‌ و شادروان‌ آيت‌ اللّ'ه‌ سيد ابوالحسن‌ رفيعي

‌ قزويني‌ بوده‌اند. پس‌ از تحصيلات‌ حوزوي‌ به‌ نظام‌ جديد آموزش‌ دانشگاهي‌ روي‌ مي‌آورد و در 1345 از دوره‌ي

‌ ليسانس‌ دانشكده‌ي‌ الهيات‌ و در 1352 از دوره‌ي‌ دكتراي‌ فلسفه‌ي‌ دانشگاه‌ فارغ‌ التحصيل‌ مي‌شود. حدود

 سالهاي‌ 1352 تا 1362 در دانشگاه‌ مشهد به‌ تدريس‌ مي‌پردازد و از 1362 تاكنون‌ استاد فلسفه‌ در گروه‌ فلسفه‌ي

‌ دانشكده‌ ادبيات‌ دانشگاه‌ تهران‌ است‌.

استاد ديناني‌ نسبتاً كم‌نويس‌ و گزيده‌نويس‌ است‌. نخستين‌ و يكي‌ از مفيدترين‌ آثار او قواعد كلي‌ در فلسفه‌ي‌ اسلامي‌

(سه‌ جلد، انجمن‌ حكمت‌ و فلسفه‌، پژوهشگاه‌ علوم‌ انساني‌ و مطالعات‌ فرهنگي‌) است‌. ديگر آثار عبارتند از:

وجود روابط‌ و مستقل‌ در فلسفه‌ي‌ اسلامي‌ (شركت‌ انتشار)، شعاع‌ انديشه‌ و شهود در فلسفه‌ سهرودي‌ (حكمت‌)،

 معاد از ديدگاه‌ آقا علي‌مدرس‌ زنوزي‌ (حكمت‌)، مقدمه‌اي‌ بر شرح‌ فصوص‌ جندي‌ تصحيح‌ استاد جلال‌الدين‌ آشتياني‌،

منطق‌ و معرفت‌ از نظر غزالي‌ (اميركبير) و رساله‌ي‌ مفردي‌ درباره‌ زندگي‌ و انديشه‌ الوالحسن‌عامري‌. همچنين

 از استاد دينايي‌ 20-30 مقاله‌ و مصاحبه‌ در مجلاتي‌ نظير: نشر دانش‌، كيهان‌ فرهنگي‌، كيهان‌ انديشه‌، معرفت‌ و فرهنگ

‌ به‌ طبع‌ رسيده‌ است‌. ديگر از كوششهاي‌ علمي‌ ايشان‌، همكاري‌ و مشاوره‌ با مركز دايرة‌المعارف‌ بزرگ‌ اسلامي‌ است‌.
mahak2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
دفتر تلفن مشاغل سامانه پیام کوتاه ویژه اعضای دفتر تلفن مشاغل

آفلاین اجـاقـی

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
پاسخ : فیلسوفان امروز ایران
« پاسخ #3 : ۱۱ اسفند ۱۳۸۸ - ۲۰:۲۳:۵۰ »

غلامرضا اعوانی

غلامرضا اعوانی در 5 اسفند ماه سال 1321 در سمنان به دنیا آمد. در کودکی راهی مکتب خانه شد تا خواندن

 و نوشتن، قرائت قرآن و آداب را بیاموزد سپس به مدرسه علاء الدوله رفت و دوران ابتدایی به سبک جدید را

 پشت سرگذاشت. در دبیرستان به تحصیل در رشته ادبی پرداخت و در عین حال از مطالعه دورس دینی نیز

غافل نبود. هم زمان با دروس دبیرستانی، زیر نظر شیخ فضل الله از علمای بنام سمنان، جامع المقدمات،

 سیوطی و متون قدیمی را تحصیل کرد.

در سال 1340 با اخذ مدرک دیپلم دبیرستان به دلیل کسب رتبه ممتازی از دانشگاه آمریکایی بیرون بورس دریافت

 کرد و به آن دانشگاه رفت. و در دوران تحصیل به فلسفه اسلامی علاقه مند شد و از استادانی چون چارلز اسکات

 شاگرد آلفرد نورث و ایتهد، چارلزمالک،ماجد فخری، صادق العظم، جیمز مشعلانی و پوچتی بهره گرفت.

اعوانی پس از بازگشت به ایران در آزمون فوق لیسانس دانشگاه تهران پذیرفته شد و تز خود را با عنوان

«وجود شناسی از دیدگاه کانت و ملاصدرا» نوشت. پس از خاتمه در سال 1347 در آزمون دکترای

همین دانشگاه شرکت کرد و در سال 1355 از رساله خود با عنوان «عقل و نفس در فلسفه افلوطین و تاثیر آن در

 فیلسوفان مسلمان و خاصه حکمت اشراق» دفاع کرد.

اعوانی طی تحصیل از محضر اساتادان برجسته ای هم چون یحیی مهدوی، سیدحسین نصر، فرید و ایزوتسو

بهره برده است.وی از سال ۱۳۴۹ در دانشگاه شهید بهشتی به تدریس فلسفه مشغول است، ایشان از سال

۱۳۶۳ ریاست انجمن حکمت و فلسفه را بر عهده دارد و در سال ۱۳۷۲ به سمت استادی ممتاز دانشگاه شهید

 بهشتی برگزیده شد، همچنین در سال ۱۳۸۰ در همایش نخست چهره های ماندگار در عرصه فرهنگ و علم

 برگزیده شد.1

وی تاثیر به سزایی در شکل‌گیری و پویایی روند فلسفه‌جویی، و نیز تسریع در فرایند رشد و گسترش فلسفهٔ ایرانی

 در دوران اخیر داشته است. اعوانی هم‌اکنون رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران است. او همچنین

عضو هیئت رئیسه فدراسیون بین­‌المللی انجمن‌های فلسفه جهان و نیز نخستین رئیس انجمن بین­ المللی

 فلسفه اسلامی است.2

پايان نامه:
ـ دكترا: عقل و نفس در فلسفه پلوتينوس و شرح و بسط آن در فلسفه اسلامي (حكمت اشراق) به راهنمايي

 دكتر سيد حسين نصر، و استادان مشاور: دكتر سيد احمد فرديد و دكتر يحيي مهدوي

ـ كارشناسي ارشد: وجود شناسي از ديدگاه كانت و ملاصدرا
 
زمينه پژوهش:
ـ فلسفه غرب، فلسفه اسلامي، فلسفه تطبيقي، عرفان و فلسفه هنر3
 

 آثار:

- تاليف و ترجمه كتابهای چون «بررسی آرا و آثار افلووطين»

- «ترجمه تاريخ فلسفه عرب»

- «اعلام النبوه ابوحاتم رازی به عربی»

- «حكمت هنر معنوی»

- «مجموعه مقالات در سه بخش»

- «اسفار اربعه ملاصدرا»4


  منابع:1.باشگاه اندیشه
          2.ویکیپدیا
          3.موسسه پژوهشی فلسفه و حکمت ایران
 
mahak2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
دفتر تلفن مشاغل سامانه پیام کوتاه ویژه اعضای دفتر تلفن مشاغل

آفلاین اجـاقـی

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
پاسخ : فیلسوفان امروز ایران
« پاسخ #4 : ۱۳ اسفند ۱۳۸۸ - ۰۴:۰۶:۳۳ »
ashtiani - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا

سيدجلال الدين ميرى آشتيانى درسال ۱۳۰۴ خورشيدى درقصبه آشتيان از توابع سلطان آباد اراك درخانواده اى كاملاً متدين و

 مذهبى، چشم به جهان گشود .در سن پنج سالگى راهى مكتب خانه شد وقرآن رادر مكتب خانه مادربزرگ خود فراگرفت و تا

اندازه اى با نگارش فارسى آشنايى پيدا كرد و با ورود به دبستان به دليل هوش و ذكاوت و نيز توانايى خواندن و نوشتن،از همان

 آغاز به كلاس سوم هدايت شدو تا پايان كلاس ششم و گرفتن گواهى دوره ابتدايى در دبستان خاقانى روستاى آشتيان،درس

خواند.سپس به مكتب خانه بازگشته و دروس مرسوم رابه سبك و سياق سنتى فراگرفت.كتاب گلستان سعدى و كليله و دمنه

و نصاب الصبيان (ترجمه لغات عربى به فارسى به صورت منظم) و تاريخ معجم و جامع المقدمات، مجموعه علم صرف و نحو و

قسمتى از دره نادرى و نيز بخش هايى از كتاب شرح سيوطى ابن مالك (تا باب مبتدا و خبر) را در همان مكتب خانه فراگرفت.

سيدجلال در سال ۱۳۲۳خورشيدى رهسپار قم شد.وى در قم، كتاب شرح جامى و باقيمانده سيوطى رافراگرفت.در اين مرحله

 از تحصيل كتاب هاى سطح فقه و اصول را همچون شرح لمعه (فقه) و قوانين (اصول فقه)ورسائل(اصول فقه) و مكاسب (فقه)

وكفايه (اصول فقه)را به اتمام رساند. شرح مطالع درمنطق و شوارق در كلام را نيز گذراند.همچنين شرح منظومه حكيم ملاهادى

سبزوارى(در فلسفه) و مكاسب شيخ اعظم انصارى(در فقه) را در محضر مرحوم حاج شيخ مهدى مازندرانى اميركلاهى آموخت

و تا اواخر الهيات منظومه و قسمت زيادى از شوارق،و بعد هم قسمتى از امور عامه اسفار را نزد آن مرحوم فراگرفت.

آشتيانى پس از اتمام سطح،وارد خارج فقه و اصول شده و در محضر استاد آيت الله حاج آقا حسين طباطبايى بروجردى به مدت

۸ سال حضور يافت و مدت يك سال در محضر آقا سيدمحمدتقى خوانسارى (قده) حاضر شد.

آشتيانى سپس به نجف رفت و درمدت دو سال (۱۳۳۶-۱۳۳۷) اقامت خود در آن جا از دروس مرحوم آقا سيد محسن حكيم و استاد

سيد عبدالهادى شيرازى استفاده كرد، اما به دليل كسالت به قم بازگشت و مدت ۸ سال به حوزه تدريس فلسفه وتفسير قرآن كريم

 و اصول فقه حاج سيدمحمدحسين طباطبايى تبريزى حاضر شد و الهيات كتاب شفاى شيخ الرئيس و الهيات بالمعنى الاخص اسفار

و امور عامه اين كتاب را به انضمام قريب به يك دوره اصول فقه و قسمتى از تفسير قرآن را خدمت آن فقيه گرانقدر قرائت كرد.


سپس آشتيانى به مدت يك سال در قزوين اقامت كرد و از محضر آيت الله سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى بهره گرفت و دوباره به

 قم بازگشت.در سال ۱۳۳۸ خورشيدى، آشتيانى با ارائه رساله خود در مبحث وجود با عنوان هستى از نظر فلسفه و عرفان، به

عضويت هيأت علمى دانشگاه پذيرفته شد واز اول مهرماه همان سال تدريس خودرا در دانشكده الهيات ومعارف اسلامى مشهد

 در رشته فلسفه و تصوف آغاز كرد.

در سال ۱۳۳۹خورشيدى، آشتيانى به عضويت درانجمن تأليف و ترجمه دانشگاه فردوسى مشهد درآمد.آشتيانى اغلب ازكم توجهى

 به علم و انديشه آن هم در مراكز مهم علمى كشور رنج مى برد ودر هر فرصت و مجالى كه فراهم مى آمد به سران و تصميم گيران

 هم درد را و هم درمان را بيان مى كرد.آشتيانى براى احياى فلسفه وعرفان اسلامى به بازسازى وزنده كردن متون فلسفى وعرفانى

مى پردازد و ده ها اثر فلسفى و عرفانى از اكابر مدرسان و محققان چهار قرن اخير را در اختيار دانش پژوهان قرار مى دهد و با گذشت

 كمتر از دو سال در خردادماه ۱۳۴۰ خورشيدى، رتبه دانشيارى را از آن خود كرده و پس از نزديك به هفت سال كار علمى و تدريس در

دانشگاه به عنوان مربى و دانشيار و در آذرماه ۱۳۴۵ به درجه استادى ارتقا يافت.


با ترفيع درجه و تصاحب درجه استادى،دامنه تعليم و تدريس استاد گسترده تر شد. استاد پس از۳7 سال تدريس در دانشگاه فردوسى،

 در آبان ماه ۱۳۷۵ به اجبار بازنشسته شد.

آشتیانی به تشویق پرفسور هانری کربن به تصحیح و انتشار نسخه‌های تخصصی فلسفی خطی اقدام کرد.

داریوش شایگان درکتاب زیر آسمانهای جهان در مورد او می‌گوید:«هنگامی که کربن طرح عظیم خود را برای تدوین تذکره‌ای از فیلسوفان

 ایرانی از قرن یازدهم هجری تا زمان معا صر درافکند از آشتیانی دعوت به همکاری کرد. آشتیانی همه وقت و همت خود را وقف این

کارکرد و اگر پر کاری اش نبود این طرح هرگز به انجام نمی‌رسید.»

سید جلال الدین آشتیانی ، پس از گذراندن بیماری طولانی و بر اثر کهولت سن در سن هشتاد سالگی در سوم فروردین ماه 1384

هجری شمسی دار فانی را وداع گفت. وی از بازماندگان حکمت صدرایی در ایران محسوب می شد که آثار منحصر به فردی را

خلق کرده بود.

آثار
برخی ازمهمترین آثار وی عبارتند از:

۱- «شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا». «آشتیانی» در این کتاب مبانی اصلی فلسفه ملاصدرا مانند: اشتراک معنوی وجود،

اصالت وجود،وحدت وجود، وجود ذهنی،حرکت جوهری را تبیین می‌کندو به انتقادات معاصرین به فلسفه ملاصدرا پاسخ می‌دهد.

۲- «هستی از نظر عرفان و فلسفه»

۳- «شرح بر زاد المسافر ملاصدرا»

۴- « شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم»

۵- « شرح فصوص الحکم فارابی»

۶- «تفسیر سوره فاتحة الکتاب»

۷- « تحشیه بر رساله المشاعر ملاصدرا»

۸- «مقدمه بر اصول المعارف فیض کاشانی»

همچنین تعداد زیادی متون فلسفی کلاسیک توسط وی تصحیح شده‌است.

سایت راسخون
mahak2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
دفتر تلفن مشاغل سامانه پیام کوتاه ویژه اعضای دفتر تلفن مشاغل

آفلاین اجـاقـی

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
فیلسوفان بزرگ ایرانی
« پاسخ #5 : ۱۵ اسفند ۱۳۸۸ - ۲۱:۰۲:۱۰ »
200px-Allame-Tabatabai-youth - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا


سید محمدحسین طباطبایی(ره)

سید محمد حسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی (زادهٔ ۱۲۸۱ ه.ش.- درگذشتهٔ ۱۳۶۰ه.ش.) فقیه شیعه، مفسر قران

و فلسفه‌دان ایرانی‌است.

اهمیت وی به جهت احیای حکمت و فلسفه و تفسیر در حوزه‌های تشیع بعد از دوره صفویه بوده‌است. به ویژه اینکه وی به

 بازگویی و شرح حکمت صدرایی اکتفا نکرده، به تأسیس معرفت‌شناسی در این مکتب می‌پردازد. همچنین با انتشار کتب

فراوان و تربیت شاگردان برجسته نظیر مرتضی مطهری در دوران مواجهه با اندیشه‌های غربی نظیر مارکسیسم به اندیشه

دینی حیاتی مجدد بخشیده، حتی در نشر آن در مغرب زمین نیزمی‌کوشد.

زندگی‌نامه

زندگی علامه طباطبایی را می‌توان به چهاردوره تقسیم کرد:

   1. دوره کودکی و نوجوانی که در تبریز سپری شد

   2. دوره تحصیل در حوزه علمیه نجف

   3. دوره بازگشت به تبریز و اشتغال به کشاورزی

   4. دوره هجرت به قم و تدریس و تالیف و نشر معارف دینی

دوره کودکی و نوجوانی

وی از دودمان سادات طباطبایی آذربایجان است. در سال ۱۲۸۱ در تبریز متولد شد. در پنج سالگی مادر و در نه سالگی پدر خود را

از دست داد. وصی پدر او و تنها برادرش علامه الهی را برای تحصیل به مکتب فرستاد. تحصیلات ابتدایی شامل قرآن و کتب ادبیات

فارسی را از ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶ فراگرفت و سپس از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ به تحصیل علوم دینی پرداخت و به تعبیر خود «دروس متن در غیر

فلسفه و عرفان» را به پایان رساند.

خود درباره دوران تحصیلش نوشته‌است:«در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم

و از این رو هر چه می‌خواندم نمی‌فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن یک باره عنایت خدایی دامن گیرم شده عوضم

 کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال، حس نمودم. به طوری که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریباً

هفده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ

و شیرین حوادث در برابر می‌پنداشتم[کذا]. بساط معاشرت غیر اهل علم را به کلی برچیدم. در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به

حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه می‌پرداختم. بسیار می‌شد به ویژه در بهار و تابستان که شب را تا طلوع آفتاب با

مطالعه می‌گذرانیدم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه می‌کردم و اگر اشکالی پیش می‌آمد با هر خودکشی بود حل می‌نمودم

و وقتی که به درس حضور می‌یافتم از آنچه استاد می‌گفت قبلا روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم»

دوره بازگشت به تبریز و کشاورزی

به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می‌گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال

 ۱۳۲۵هـ.ش عملی می‌کند. فرزند علامه طباطبایی در این مورد می‌گوید: «هم‌زمان با آغاز سال ۱۳۲۵هـ.ش وارد شهر قم شدیم...

 در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی

 در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی، که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این

دو اتاق قریب بیست متر مربع بود. طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که، در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم

شده و ظرف آب شرب را پر کنیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می‌گرفت - در حالی که مادر ما

به دو مطبخ (آشپزخانه) ۲۴ متر مربعی و ۳۵ متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می‌کرد ـ

 پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به

 منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.

لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند،

خود ایشان ترجیح دادند، که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه‌ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه‌های باز قبا و بدون

جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه‌های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده‌ای داشت.»

تدریس در قم

برطبق نقل دینانی، پس از مدتی که به‌اصرار برخی علما مجلس درس روزانهٔ اسفار علامه تعطیل شد، با اصرار طلاب، اجازهٔ تدرسی

 شفا به وی داده شد. در این میان، علامه به تشکیل کلاس‌های شبانهٔ اسفار پرداخت که هفته‌ای دو شب (شب پنج‌شنبه و جمعه)

و به صورت سیار در خانهٔ شاگردان تشکیل می‌شد و تعداد معدودی (کمتر از ۱۰ تن) شاگرد ثابت در آن شرکت می‌کردند. حضور در این

 کلاس‌ها بدون اجازهٔ خود علامه مقدور نبود. دینانی معتقد است محتوای این کلاس‌ها بیشتر درس خارج فلسفه بود.

اساتید

عرفان

علامه قاضی، ایشان مهم‌ترین استاد علامه و موثرترین شخص در تربیت روحی علامه بود
.
فلسفه

سید حسین بادکوبی

ریاضیات

سید ابوالقاسم خوانساری

خارج فقه و اصول

محمد حسین اصفهانی و میرزا حسین نائینی

رجال

حجت کوه کمری

تألیفات و آثار

نوشتار اصلی: آثار علامه طباطبایی


آثار شاخص

آثار علامه طباطبایی (به استثنای تفسیر المیزان ) را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: الف- کتاب‌هایی که به زبان عربی نگاشته شده‌اند.

این کتاب‌ها عبارتند از: ۱- کتاب توحید که شامل ۳ رساله‌است:

    * رساله در توحید
    * رساله در اسماء الله
    * رساله در افعال الله

۲- کتاب انسان که شامل ۳ رساله‌است:

    * الانسان قبل الدنیا
    * الانسان فی الدنیا
    * الانسان بعد الدنیا

۳- رساله وسائط که البته همگی این رساله‌ها در یک مجلد جمع آوری شده و به نام هفت رساله معروف است.

 ۴- رسالة الولایه ۵- رساله النبوة و الامامه

ب- کتاب‌هایی که به زبان فارسی نگاشته شده‌اند: ۶- شیعه در اسلام ۷- قرآن در اسلام (به بحث درباره مباحث قرآنی از جمله نزول

قرآن، آیات محکم و متشابه ناسخ و منسوخ و ... پرداخته‌است.) ۸- وحی یا شعور مرموز ۹- اسلام و انسان معاصر ۱۰- حکومت در اسلام

۱۱- سنن النبی (درباره سیره و خلق و خوی پیامبر اسلام در بخش‌های مختلف زندگی فردی و اجتماعی ایشان است.) ۱۲- اصول فلسفه

 و روش رئالیسم (در مورد مبانی فلسفی اسلامی و نیز نقد اصول مکتب ماتریالیسم دیالکتیک است. ۱۳- بدایة الحکمة ۱۴- نهایة الحکمة

(این دو کتاب از متون درسی فلسفی بسیار مهم حوزه و دانشگاه محسوب می‌شود.) ۱۵- علی و فلسفه الهی ۱۶- خلاصه تعالیم اسلام

۱۷- رساله در حکومت اسلامی

علامه طباطبایی دو اثر شاخص دارد، که بیشتر از سایر آثار وی مورد توجه قرار گرفته‌است. نخست تفسیر المیزان است، که در ۲۰ جلد

و طی ۲۰ سال به زبان عربی تالیف شده‌است. در این تفسیر، از روش «تفسیر قرآن به قرآن» استفاده شده‌است، و علاوه‌بر تفسیر آیات

 و بحث‌های لغوی در بخش‌هایی جداگانه با توجه به موضوع آیات مباحث روایی، تاریخی، کلامی، فلسفی و اجتماعی نیز دارد. این اثر به

 دو شکل منتشر شده‌است: نخست در چهل جلد، و سپس، در ۲۰ جلد. این اثر توسط سیدمحمد باقر موسوی همدانی به زبان فارسی

 ترجمه شده‌است.

اثر مهم دیگر او اصول فلسفه و روش رئالیسم است. این کتاب شامل ۱۴ مقالهٔ فلسفی است، که طی دهه‌های ۲۰ و ۳۰ شمسی

 تالیف شده و توسط مرتضی مطهری و با رویکرد فلسفهٔ تطبیقی شرح داده شده‌است.[۶] این کتاب نخستین، و یکی از مهم‌ترین

کتاب‌هایی است که به بررسی مباحث فلسفی، با توجه به رویکردهای حکمت فلسفی اسلامی و فلسفهٔ جدید غربی پرداخته‌است.

شرحی کوتاه بر دیگر آثار


    * بدایه الحکمه:

کتابی که یک دوره تدریس فشرده فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در قم و سپس دانشگاه‌های کشور شد.

    * نهایه الحکمه:

این اثر برای تدریس فلسفه با توضیحی بیشتر، عمقی افزون تر و سطحی عالی تر تدوین شده‌است.

    * حاشیه بر کفایه:

کتابی اصولی پیرامون قوانین استنباط است.

    * مجموعهٔ مذاکرات با پروفسور هانری کربن:

او که محققی فرانسوی است پیرامون چگونگی شیعه و مباحث اعتقادی و... مذاکراتی با علامه داشته که در این کتاب وجود دارد.

    * رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا:

این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده‌است مباحثی مفید از عوالم سه گانه ماده، مثال و عقل مطرح کرده و

پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبی بسیار مفید و لازم ارائه کرده‌است.

    * در محضر علامه طباطبائی:

این کتاب توسط محمد حسین رخشاد نوشته شده‌است و شامل پرسش‌ها و پاسخ‌های زیادی در موضوعات مختلف از علامه‌است.

    * شیعه در اسلام:

علامه این کتاب را برای معرفی عقاید شیعه به طور عقلانی نوشته‌است.

    * ولایت‌نامه:

این یک رساله عرفانی از علامه‌است که همایون همتی آن را ترجمه کرده‌است و انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده‌است.

منبع:ویکیپدیا
mahak2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
دفتر تلفن مشاغل سامانه پیام کوتاه ویژه اعضای دفتر تلفن مشاغل

آفلاین اجـاقـی

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
پاسخ : فیلسوفان بزرگ ایرانی
« پاسخ #6 : ۱۵ فروردین ۱۳۸۹ - ۱۳:۴۶:۵۶ »
P00235 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا

        ملاصدرا
        معرفي شخصيت:

        محمد بن ابراهيم قوامي شيرازي ملقب به صدر المتالهين يا ملاصدرا در ظهر روز نهم جمادي الاولي سال 980

قمري ديده به جهان گشود.پدر او خواجه ابراهيم قوامي مردي پرهيزگار ديندار و دوستدار و حامي دانش و معرفت بود.

در زمان حيات ملاصدرا, شيراز داراي حكومت مستقلي بود و حكمراني آن به برادر شاه واگذار گرديد كه ،‌ پدر ملاصدرا

بعنوان معاون او و دومين شخصيت مهم آن منطقه به شمار مي رفت, و به نظر مي رسيد تنها موهبتي كه خداوند به

او ارزاني نداشته است داشتن فرزند باشد. اما بالاخره خداوند درخواست ها و دعاهاي اين مرد پاك و زاهد را بي جواب

نگذاشت و بهترين پسران را به او ارزاني كرد كه او را محمد ملقب به صدرالدين نام نهاد به آن اميد كه عالي ترين شخصيت

مذهبي گردد. در دوران جواني, صدرالمتالهين جوان با شيخ بهايي آشنا گرديد كه سنگ بناي شخصيت علمي و اخلاقي

ملاصدرا توسط اين دانشمند جهانديده كم نظير بنا نهاده شد. و تكميل اين بناي معنوي را استاد ديگرش دانشمند

سترگ و استاد علوم ديني و الهي و معارف حقيقي و اصول يقيني سيدامير محمد باقر بن شمس الدين مشهور به

ميرداماد عهده دار گشت.از شاگردان او ميتوان به حاج ملاهادي سبزه زاري و ملامحسن فيض كاشاني اشاره كرد.

        شرايط اجتماعي:

        صدرالمتالهين حكيم خانه به دوشي بود كه به جرم آزادگي روح و فكر مجبور شد تا از پايتخت و پايتخت نشينان

 روي گرداند. وي در مقدمه كتاب اسفار دلايل بيزاري خود را از جاهلان فرزانه نماي زمان خود و عزلت و تصوف خويش را

در كهك (روستايي دورافتاده در سي كيلومتري شهر مقدس قم) بيان داشته است.پس از بازگشت به شيراز شهرت

صدراي شيرازي عالمگير شده بود و طالبان حكمت از نواحي و اطراف براي درك فيض به حضورش مي شتافتند. او خود

در مقدمه اسفار مي گويد: «..... بتدريج آنچه در خود اندوخته بودم همچون آبشاري خروشان فرود آمد و چون دريايي

پر موج در منظر جويندگان و پويندگان قرار گرفت.

        شخصيت فلسفي:

        در زمان حيات ملاصدرا يعني در اواخر قرن دهم و شروع قرن يازدهم هجري كلام و فلسفه از علوم رايج و محبوب

 آن زمان به شمار مي رفتند. دليل عمده گسترش اين علم نسبت به ساير علوم آن زمان مانند فقه، ‌ادبيات عرب، ‌رياضي،

‌نجوم و طب و ديگر علوم و همچنين هنرهاي رايج آن زمان مانند خط، معماري و كتيبه را مي توان در شرايط اجتماعي آن

 دوران كه خود زاييده شرايط سياسي حاكم بر كشور بود جستجو نمود. عدم وابستگي و استقرار ومركزيت حكومت وقت

امنيت و آزادي خاصي را حكمفرما ساخته بودكه شكوفا شدن استعداد ها و گسترش هنر و علم را در پي داشت.

        صدرالدين محمد در علوم متعارف زمان و بويژه در فلسفه اشراق و مكتب مشاء‌ و كلام و عرفان و تفسير قرآن مهارت

يافت. او آثار فلسفي متفكراني چون سقراط و فلاسفه هم عصر او، افلاطون، ‌ارسطو و شاگردانش و همچنين دانشمنداني

 چون ابن سينا و خواجه نصرالدين طوسي را دقيقا بررسي نمود و موارد ضعف آنها را باز شناخت و مسايل مبهم مكاتب

را بخوبي دانست. او اگر چه از مكتب اشراق بهره ها برد ولي هرگز تسليم عقايد آنان نشد و گرچه شاگرد مكتب مشا گرديد

 ليكن هرگز مقيد به اين روش نشد. ملا صدرا پايه گذار حكمت متعاليه مي باشد كه حاوي ژرف ترين پاسخ ها به مسائل

فلسفي است. ملاصدرا علاوه بر سالك و رهرو در عرفان بعنوان موفق ترين سالكين در فلسفه مي باشد كه با طي كردن

مراحل مختلف گنجينه با ارزشي را براي ساخت قلعه اي از دانش كشف نمود كه با نور جاوداني حقيقت مي درخشد.

        شخصيت عرفاني:

        من وقتي ديدم زمانه با من سر دشمني دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله هاي آتش

جهالت و گمراهي برافروخته تر و بدحالي و نامردي فراگيرتر مي شود ناچار روي از فرزندان دنيا برتافتم و دامن از معركه بيرون

كشيدم و از دنياي خمودي و جمود و ناسپاسي به گوشه اي پناه بردم و در انزواي گمنامي وشكسته حالي پنهان شدم.

دل از آرزوها بريدم و همراه شكسته دلان بر اداي واجبات كمر بستم. با گمنامي و شكسته حالي به گوشه اي خزيدم. دل

از آرزوها بريدم و با خاطري شكسته به اداي واجبات كمر بستم و كوتاهيهاي گذشته را در برابر خداي بزرگ به تلافي برخاستم.

 نه درسي گفتم و نه كتابي تاليف نمودم. زيرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القاي درس و رفع اشكالات و شبهات

و .... نيازمند تصفيه روح و انديشه و تهذيب خيال از نابساماني و اختلال، پايداري اوضاع و احوال و آسايش خاطر از كدورت

و ملال است و با اين همه رنج و ملالي كه گوش مي شنود و چشم مي بيند چگونه چنين فراغتي ممكن است... ناچار

از آميزش و همراهي با مردم دل كندم و از انس با آنان مايوس گشتم تا آنجا كه دشمني روزگار و فرزندان زمانه بر من

سهل شد و نسبت به انكار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بي اعتنا شدم. آنگاه روي فطرت به سوي سبب ساز حقيقي

نموده، با تمام وجودم دربارگاه قدسش به تضرع و زاري برخاستم و مدتي طولاني بر اين حال گذرانده ام. سرانجام در اثر

 طول مجاهدت و كثرت رياضت نورالهي در درون جانم تابيدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت. انوار ملكوتي بر

آن افاضه شد و اسرار نهاني جبروت بر وي گشود و در پي آن به اسراري دست يافتم كه در گذشته نمي دانستم و رمزهايي

 برايم كشف شد كه به آن گونه از طريق برهان نيافته بودم و هر چه از اسرارالهي و حقايق ربوبي و وديعه هاي عرشي و رمز

راز صمدي را با كمك عقل و برهان مي دانستم با شهود و عيان روشنتر يافتم. در اينجا بود كه عقلم آرام گرفت و استراحت

يافت و نسيم انوار حق صبح و عصر و شب و روز بر آن وزيد و آنچنان به حق نزديك شد كه همواره با او به مناجات نشست.

        آثار:

        · الحكمه العرشيه

        · الحكمه المتعاليه في الاسفار العظيمه الاربعه

        · المعه المشرقيه في الفنون المنطقيه

        · المبدا و المعاد

        · المشاعر

        · المظاهر الالهيه في الاسفار علوم الكامليه

        · الشواهد الربوبيه في مناهج السلوكيه

        · التصور و التصديق

        · الوريده القلبيه في معارفه الربوبيه

        · اسرار الايات و الانوار البينات

        · ديوان اشعار

        · حدوث العالم

        · اكسير العارفين في المعارفه طريق الحق و اليقين

        · اعجاز النعمين

        · كسرالاصنام الاجاهليه في ذم المتصوفين

        · مفاتيح الغيب

        · متشابهات القرآن

        · رساله سه اصل

        و ...

        وفات:

        حكيم وارسته در طول عمر 71 ساله اش هفت بار با پاي پياده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف كعبه دل صفا

بخشيد و در آخر نيز سر بر اين راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم يا در بازگشت از آن سفر به سال 1050 ه .ق در شهر

 بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت، و در همانجا به خاك سپرده شد و اگر چه امروز اثري ازقبر او نيست

اما عطر دلنشين حكمت متعاليه از مركب نوشته هايش همواره مشام جان را مي نوازد.

        منبع :www.irib.ir و ملاصدرا

     
mahak2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
دفتر تلفن مشاغل سامانه پیام کوتاه ویژه اعضای دفتر تلفن مشاغل

آفلاین اجـاقـی

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
پاسخ : فیلسوفان بزرگ ایرانی
« پاسخ #7 : ۱۶ فروردین ۱۳۸۹ - ۱۳:۱۹:۵۴ »
    
                              انسان کامل یعنی انسانی که قهرمان همه ارزشهای انسانی است
                                                 در همه میدانهای انسانیت قهرمان است

                                                                                      شرح مختصر زندگاني مولف شهيد[/color][/b]
                                                
استاد شهيد آيت الله مطهري در 13 بهمن 1298 هجري شمسي در فريمان  واقع در 75 کيلومتري شهر مقدس مشهد

در يک خانواده اصيل روحاني چشم به جهان مي گشايد. پس از طي دوران طفوليت به مکتبخانه رفته و به فراگيري دروس

 ابتدايي مي پردازد. در سن دوازده سالگي به حوزه علميه مشهد عزيمت نموده و به تحصيل مقدمات علوم اسلامي اشتغال

 مي ورزد. در سال 1316 عليرغم مبارزه شديد رضاخان با روحانيت و عليرغم مخالفت دوستان و نزديکان، براي تکميل تحصيلات

خود عازم حوزه علميه قم مي شود در حالي که به تازگي موسس گرانقدر آن آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري

 يزدي ديده از جهان فروبسته و رياست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آيات عظام سيد محمد حجت، سيد صدرالدين

صدر و سيد محمد تقي خوانساري به عهد گرفته اند.

در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آيت الله العظمي بروجردي (در فقه و اصول) و حضرت امام خميني

 ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبائي

(در فلسفه : الهيات شفاي بوعلي و دروس ديگر) بهره مي گيرد. قبل از هجرت آيت الله العظمي بروجردي به قم نيز استاد

شهيد گاهي به بروجرد مي رفته و از محضر ايشان استفاده مي کرده است. مولف شهيد مدتي نيز از محضر مرحوم آيت الله

حاج ميرزا علي آقا شيرازي در اخلاق و عرفان بهره هاي معنوي فراوان برده است. از اساتيد ديگر استاد مطهري مي توان از

 مرحوم آيت الله سيد محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آيت الله سيد محمد محقق داماد (در فقه) نام برد. وي در مدت اقامت

خود در قم علاوه بر تحصيل علم، در امور اجتماعي و سياسي نيز مشارکت داشته و از جمله با فدائيان اسلام در ارتباط بوده

است. در سال 1331 در حالي که از مدرسين معروف و ازاميدهاي آينده حوزه به شمار مي رود به تهران مهاجرت مي کند.

در تهران به تدريس در مدرسه مروي و تأليف و سخنرانيهاي تحقيقي مي پردازد. در سال 1334 اولين جلسه تفسير انجمن

اسلامي دانشجويان توسط استاد مطهري تشکيل مي گردد. در همان سال تدريس خود در دانشکده الهيات و معارف اسلامي

دانشگاه تهران را آغاز مي کند. در سالهاي 1337 و 1338 که انجمن اسلامي پزشکان تشکيل مي شود .استاد مطهري از

 سخنرانان اصلي اين انجمن است و در طول سالهاي 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد اين انجمن مي باشد که بحثهاي

 مهمي از ايشان به يادگار مانده است.

کنار امام بوده است به طوري که مي توان سازماندهي قيام پانزده خرداد در تهران و هماهنگي آن با رهبري امام را مرهون

تلاشهاي او و يارانش دانست. در ساعت 1 بعد از نيمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد 1342 به دنبال يک سخنراني مهيج عليه

 شخص شاه به وسيله پليس دستگير شده و به زندان موقت شهرباني منتقل مي شود و به همراه تعدادي از روحانيون تهران

 زندانی مي گردد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علماي شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه ساير روحانيون از زندان

 آزاد مي شود.

پس از تشکيل هيئتهاي موتلفه اسلامي، استاد مطهري از سوي امام خميني همراه چند تن ديگر از شخصيتهاي روحاني
عهده دار رهبري اين هيئتها مي گردد. پس از ترور حسنعلي منصور نخست وزير وقت توسط شهيد محمد بخارايي کادر رهبري
هيئتهاي موتلفه شناسايي و دستگير مي شود ولي از آنجا که قاضي يي که پرونده اين گروه تحت نظر او بود مدتي در قم نزد
استاد تحصيل کرده بود به ايشان پيغام مي فرستد که حق استادي را به جا آوردم و بدين ترتيب استاد شهيد از مهلکه جان سالم
 بدر مي برد. سنگينتر مي شود. در اين زمان وي به تأليف کتاب در موضوعات مورد نياز جامعه و ايراد سخنراني در دانشگاهها،
 انجمن اسلامي کردن محتواي نهضت اسلامي پزشکان، مسجد هدايت، مسجد جامع نارمک و غيره ادامه مي دهد. به طور کلي
 استاد شهيد که به يک نهضت اسلامي معتقد بود نه به هر نهضتي، براي اسلامي کردن محتواي نهضت تلاشهاي ايدئولوژيک
بسياري نمود و با اقدام به تأسيس حسينيه ارشاد نمود و با کجرويها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال 1346 به کمک
چند تن از دوستان اقدام به تأسيس حسينيه ارشاد نمود به طوري که مي توان او را بنيانگذار آن موسسه دانست. ولي پس
 از مدتي به علت تکروي و کارهاي خودسرانه و بدون مشورت يکي از اعضاي هيئت مديره و ممانعت او از اجراي طرحهاي استاد
 و از جمله ايجاد يک شوراي روحاني که کارهاي علمي و تبليغي حسينيه زير نظر آن شورا باشد سرانجام در سال 1349
 عليرغم زحمات زيادي که براي آن موسسه کشيده بود و عليرغم اميد زيادي که به آينده آن بسته بود در حالي که در آن
چند سال خون دل زيادي خورده بود از عضويت هيئت مديره آن موسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.
در سال 1348 به خاطر صدور اعلاميه اي با امضاي ايشان و حضرت علامه طباطبايي و آِيت الله حاج سيد ابوالفضل مجتهد
 زنجاني مبني بر جمع اعانه براي کمک به آوارگان فلسطيني و اعلام آن طي يک سخنراني در حسينيه ارشاد دستگير
شد و مدت کوتاهي در زندان تک سلولي به سربرد. از سال 1349 تا 1351 برنامه هاي تبليغي مسجدالجواد را زير نظر
داشت و غالباً خود سخنران اصلي بود تا اينکه آن مسجد و به دنبال آن حسينيه ارشاد تعطيل گرديد و بار ديگر استاد مطهري
دستگير و مدتي در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهيد سخنرانيهاي خود را در مسجد جاويد و مسجد ارک و غيره
ايراد مي کرد. بعد از مدتي مسجد جاويد نيز تعطيل گرديد. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گرديد و اين ممنوعيت تا پيروزي
 انقلاب اسلامي ادامه داشت.

اما مهمترين خدمات استاد مطهري در طول حيات پر برکتش ارائه ايدئولوژي اصيل اسلامي از طريق درس و سخنراني و تأليف
 کتاب است. اين امر خصوصاً در سالهاي 1351 تا 1357 به خاطر افزايش تبليغات گروههاي چپ و پديد آمدن گروههاي مسلمان
چپ زده و ظهور پديده التقاط به اوج خود مي رسد. گذشته از حضرت امام، استاد مطهري اولين شخصيتي است که به خطر
سران سازمان موسوم به « مجاهدين خلق ايران » پي مي برد و ديگران را از همکاري با اين سازمان باز مي دارد و حتي
تغيير ايدئولوژي آنها را پيش بيني مي نمايد. در اين سالها استاد شهيد به توصيه حضرت امام مبني بر تدريس در حوزه
علمي قم هفته اي دو روز به قم عزيمت نموده و درسهاي مهمي در آن حوزه القا مي نمايد و همزمان در تهران نيز درسهايي
در منزل و غيره تدريس مي کند. در سال 1355 به دنبال يک درگيري با يک استاد کمونيست دانشکده الهيات! زودتر از موعد
مقرر بازنشسته مي شود. همچنين در اين سالها استاد شهيد با همکاري تني چند از شخصيتهاي روحاني، «جامعه روحانيت
مبارز تهران » را بنيان مي گذارد بدان اميد که روحانيت شهرستانها نيز به تدريج چنين سازماني پيدا کند.

گرچه ارتباط استاد مطهري با امام خميني پس از تبعيد ايشان از ايران به وسيله نامه و غيره استمرار داشته است ولي در
سال 1355 موفق گرديد مسافرتي به نجف اشرف نموده و ضمن ديدار با امام خميني درباره مسائل مهم نهضت و حوزه هاي
علميه با ايشان مشورت نمايد. پس از شهادت آيت الله سيد مصطفي خميني و آغاز دوره جديد نهضت اسلامي، استاد مطهري
 به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار مي گيرد و در تمام مراحل آن نقشي اساسي ايفا مي نمايد. در دوران اقامت حضرت
امام در پاريس، سفري به آن ديار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ايشان گفتگو مي کند و در همين سفر امام خميني
 ايشان را مسؤول تشکيل شوراي انقلاب اسلامي مي نمايد. هنگام بازگشت امام خميني به ايران مسؤوليت کميته استقبال
از امام را شخصاً به عهده مي گيرد و تا پيروزي انقلاب اسلامي و پس از آن همواره در کنار رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي
و مشاوري دلسوز و مورد اعتماد براي ايشان بود تا اينکه در ساعت بيست و دو و بيست دقيقه سه شنبه يازدهم ارديبهشت
ماه سال 1358 در تاريکي شب در حالي که از يکي از جلسات فکري سياسي بيرون آمده بود يا گلوله گروه نادان و جنايتکار
فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت مي رسد و امام و امت اسلام در حالي که اميدها به آن بزرگمرد بسته بودند در
ماتمي عظيم فرو مي روند.

سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش

آثار

    * آیینه جام
    * اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب
    * آزادی معنوی
    * اسلام و مقتضیات زمان (۲ جلد)
    * آشنایی با علوم اسلامی (۳ جلد: منطق و فلسفه، کلام و عرفان و حکمت عملی، اصول فقه و فقه)
    * آشنایی با قرآن (فعلا ۱۱ جلد)
    * شرح اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی (۵ جلد)
    * امامت و رهبری
    * امدادهای غیبی در زندگی بشر
    * انسان در قرآن
    * انسان کامل
    * انسان و ایمان
    * انسان و سرنوشت
    * بیست گفتار
    * پاسخهای استاد به نقدهای کتاب مساله حجاب
    * پیامبر امی
    * پیرامون انقلاب اسلامی
    * پیرامون جمهوری اسلامی
    * تعلیم و تربیت در اسلام
    * تکامل اجتماعی انسان
    * توحید
    * جاذبه و دافعه علی
    * جامعه و تاریخ
    * جهاد
    * جهان‌بینی توحیدی
    * حرکت و زمان در فلسفه اسلامی (۲ جلد)
    * حق و باطل
    * حکمت‌ها و اندرزها
    * حماسه حسینی (۳ جلد)
    * خاتمیت
    * ختم نبوت
    * خدمات متقابل اسلام و ایران
    * داستان راستان (۲ جلد)
    * درسهای الهیات شفا (۲ جلد)
    * ده گفتار
    * زندگی جاوید یا حیات اخروی
    * سیری در سیره ائمه اطهار
    * سیری در سیره نبوی
    * سیری در نهج‌البلاغه
    * شرح مبسوط منظومه (۴ جلد)
    * شرح منظومه (۲ جلد)
    * شش مقاله (الغدیر و وحدت اسلامی)
    * شش مقاله (جهان بینی الهی و جهان بینی مادی)
    * عدل الهی
    * عرفان حافظ (تماشاگه راز)
    * علل گرایش به مادیگری (به ضمیمه ماتریالیسم در ایران)
    * فطرت
    * فلسفه اخلاق
    * فلسفه تاریخ (۲ جلد)
    * قیام و انقلاب مهدی (به ضمیمه شهید)
    * لمعاتی از شیخ شهید
    * مساله حجاب
    * مساله ربا (به ضمیمه بانک و بیمه)
    * مساله شناخت
    * معاد
    * مقالات فلسفی (۳ جلد)
    * نبوت
    * نظام حقوق زن در اسلام
    * نظری به نظام اقتصادی اسلام
    * نقدی بر مارکسیسم
    * نهضت‌های اسلام صد ساله اخیر
    * وحی و نبوت
    * ولاها و ولایت‌ها
mahak2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
دفتر تلفن مشاغل سامانه پیام کوتاه ویژه اعضای دفتر تلفن مشاغل

آفلاین اجـاقـی

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
پاسخ : فیلسوفان بزرگ ایرانی
« پاسخ #8 : ۱۶ فروردین ۱۳۸۹ - ۱۳:۵۹:۰۴ »

ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا و ابن سینا(یا پور سینا)(زادهٔ ۳۵۸-۴۱۶ خورشیدی در روستایی در نزدیکی بخارا، ۳۷۰-۴۲۸ قمری، درگذشتهٔ ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی در همدان، ۳۷۰-۴۲۸)پزشک اهل ایران‌زمین، مشهورترین و تاثیر گذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان اسلامی بود.از القاب وی به شیخ الرئیس شرف الملك حجت الحق شيخ ابوعلي و... میتوان اشاره کرد.وی ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته‌است که تعداد زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه‌است. جرج سارتن او را مشهورترین دانشمند سرزمین‌های اسلامی می‌داند که یکی از معروف‌ترین‌ها در همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها و نژادها است. کتابهای معروف او کتاب قانون و شفا است.ابوعلی سینا یک پارسی‌زبان بود که بیشتر عمر خود را در مناطق شرقی و مرکزی ایران آن زمان گذراند.

این تصویر توسط انجمن آثار ملی رسما به‌عنوان
چهرهٔ اصلی بوعلی سینا شناخته شد.نقاش: ابوالحسن صدیقی

ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبدالله متولد سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف بود. نام او را ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفته‌اند.در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجة‌الحق شرف‌الملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری.وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهم‌ترین کتاب‌های او عبارت‌اند از شفا در فلسفه و منطق، و قانون در پزشکی.
«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگ‌ترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچ‌یک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامه‌ای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگ‌ترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)
«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)

بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:

پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد.بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود.پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود.در آنجا پدر من،مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان می‌بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنان‌که آموزگارانم از دانسته‌های من شگفتی می‌نمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانش‌های روزگار خود چیزهایی می‌دانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه می‌آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.

تمبرهایی مربوط به بوعلی سینا چاپ شده در کشورهای مختلف
ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی می‌گفت می‌گماشتم و در ذهنم به بررسی آن می‌پرداختم و آن را روشن‌تر و بهتر از آنچه استادم بود فرامی‌گرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.
چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمی‌رفت در کوتاه‌ترین زمان در این رشته موفقیت‌های بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان می‌کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمی‌فهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمی‌یافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنان‌که مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبرده‌بودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید می‌شدم و می‌گفتم مرا در این دانش راهی نیست... یک روز عصر از بازار کتابفروشان می‌گذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار می‌گشت به من الحاح کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابو نصر فارابی، هنگامی که به در خانه رسیدم بی‌درنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از بر داشتم پی بردم و دشواری‌های آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود. صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم.

تصویر برجای مانده از بوعلی-۱۵۲۰میلادی
وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود می‌شدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتابهای بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمی‌دانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آنها بسیار سود جستم.
چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آنجا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم پیش از آن در بخارا نیز کتاب‌هایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگانج بیرون آمدم مدتی همچون آواره‌ای در شهرها می‌گشتم تا به گرگان رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتابهایی تصنیف کردم. ابو عبید جوزجانی در گرگان به نزدم آمد.
ابو عبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتابهای او را تحریر کردم استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد و در آنجا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمس‌الدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم شفا را به خواهش من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد ۴ ماه در زندان بسر برد و در زندان ۳ کتاب به رشته تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تن دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان در آمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشین خود ساخت. استاد در این شهر کتاب شفاء را تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان می‌رفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و هم در آن شهر به خاک سپرده شد.

صفحه ای از کتابی به تاریخ انتشار ۱۹۰۱ و تصویر ابوعلی سینا در کنار بقراط وجالینوس

اخلاق و صفات
ابن سینا از حیث نیرو جسمانی مردی نیرومند بود و به همین خاطر از کار کردن احساس خستگی نمی‌کرد. او با داشتن این نیروی فراوان جسمی می‌توانست از پس کار وزارت فرمانروایان برآید و همیشه چه در سفر و چه در نبرد همراه آنان باشد و علاوه بر این به کار دانش و نوشتن نیز بپردازد. می‌گویند که او شبها تا دیرگاه به نوشتن کتاب و رساله می‌پرداخت و در این کار افراط می‌کرد. ابن سینا از لحاظ نیروی ذهنی و تفکر نیز بسیار نیرومند بود. اینکه او در هجده سالگی توانست تمامی دانش‌های زمان خود را فراگیرد خود نشانگر نیروی ذهنی اوست.
نکتهٔ منفی در اخلاق ابن سینا گفتار زشت و تند او نسبت به دانشمندان همدورهٔ خود و حتی به گذشتگانی مانند افلاطون و زکریای رازی بود.

ابن سینای فیلسوف

ابن سینا بسیار تابع فلسفه ارسطو بود و از این نظر به استادش فارابی شباهت دارد. مبحث منطق و نفس در آثار او در واقع همان مبحث منطق و نفس ارسطو و شارحان او نظیر اسکندر افرودیسی و ثامیسطیوس است. اما ابن سینا هرچه به اواخر عمر نزدیک می‌شد، بیشتر از ارسطو فاصله می‌گرفت و به افلاطون و فلوطین و عرفان نزدیک می‌شد. داستان‌های تمثیلی او و نیز کتاب پرحجم منطق المشرقین که اواخر عمر تحریر کرده بود، شاهد این مدعاست. امروزه از این کتاب تنها مقدمه اش در دست است. اما حتی در همین مقدمه نیز ابن سینا به انکار آثار دوران ارسطویی خویش مانند شفا و نجات می‌پردازد.[۶]

آثار ابن سینا

به دلیل آنکه در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار می‌زیستند کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد.

نسخه‌ای از کتاب قانون ابن سینا به زبان لاتین، چاپ ۱۴۸۴ میلادی در مخزن کتب نفیس کتابخانه مرکز علوم درمانی دانشگاه تکزاس در سن‌آنتونیو

افزون بر این، ابن‌سینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشته‌است. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان آن‌ها انتساب دانشنامه علائی و رساله نبض بدو مسلم است. آثار فارسی ابن‌سینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شده‌است.

نسخه ای دیگر از کتاب قانون-۱۵۹۳میلادی

اینهم نسخه ای دیگر بازهم مربوط به قرن پانزدهم
آثار فراوانی از ابن‌سینا به جا مانده و یا به او نسبت داده شده که فهرست جامعی از آن‌ها در فهرست نسخه‌های مصنفات ابن سینا آورده شده‌است. این فهرست شامل شامل ۱۳۱ نوشته اصیل از ابن سینا و ۱۱۱ اثر منسوب به او است.

فلسفه

    * شفا
    * نجات
    * الاشارات والتنبیهات
    * حی بن یقظان

ریاضیات

    * زاویه
    * اقلیدس
    * الارتماطیقی
    * علم هیئت
    * المجسطی
    * جامع البدایع

طبیعی

    * ابطال احکام النجوم
    * الاجرام العلویة واسباب البرق والرعد
    * فضا
    * النبات والحیوان

پزشکی

    * قانون
    * الادویة القلبیه
    * دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه
    * قولنج
    * سیاسة البدن وفضائل الشراب (احتمالا بلکه مظنونا منظور خمر حرام نیست.به مقالهٔ دوم کتاب فیلسوف شهید شیعه ابوعلی سینای خراسانی رجوع شود)
    * تشریح الاعضا
    * الفصد
    * الاغذیه والادویه

کتاب قانون یک دایره المعارف پزشگی است که در ان تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار کرفته‌است مانند :مبانی تشریح/اناتومی/ مبانی علامت شناسی/سمیولوجی/داروشناسی وداروسازی و نسخه نویسی/فارماکولوجی/وغیره.کتاب قانون در سال ۱۳۶۰ توسط مرحوم شرفکندی هژار از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد وتوسط انتشارات سروش منتشرگردید وتاکنون چندین بار تجدید چاپ شده‌است. کتاب قانون در دانشگاههای اروپایی وامریکایی تادو قرن پیش مورد استفاده پزشگان بوده وبه اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده‌است. وبعد از انجیل بیشترین چاپ را داشته‌است. افلاطون مغز و قلب و کبد رااز اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و لذا این اعضارا مثلث افلاطون /تریگونوم پلاطو/ مینامیدند.ابن سینااعلام نمود که دوام وبفائ نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است ولذا جمع چهار عضو مذکور را مربع ابن سینا/کوادرانگولا اویسینا / نامیدند.

موسیقی

پورسینا تئوری‌دانی دارای دیدگاه‌های موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین دانش نظری سخن می‌راند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان می‌شود پورسینا و فارابی بنیادگذاران نخستین پایه‌های دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بوده‌اند. آثار موسیقایی پور سینا روی هم رفته پنج اثر مهم اوست که در بخش‌هایی از آنها به موسیقی پرداخته شده:

    * شفا
    * جوامع علم موسیقی
    * المدخل الی صناعة الموسیقی(در دسترس نیست)
    * لواحق(در دسترس نیست)
    * دانشنامه علایی
    * نجات
    * اقسام العلوم
      تالیفات موسیقی ابن سینا ابن سینا سه کتاب موسیقی دو عدد به زبان عربی و یکی به زبان Dari دارد که از همه مبسوط تر و مهم تر بیست هزار کلمه از فصل دوازدهم از بخش ریاضی کتاب الشفا و بعدی سه هزار کلمه در کتاب النجات است که خلاصه‌ای از همان کتاب شفا است و سومی به فارسی در کتاب دانش نامه که خلاصه‌ای از کتاب النجات است. از کتاب دانشنامه دو نسخه خطی در موزه بریتانیا است و از "شفا" هفده نسخه خطی به این قرار موجود است: یکی در کتابخانه سپهسالار، دو نسخه در کتابخانه مجلس، یک نسخه در کتابخانه حاج سید نصرالله تقوی، دو نسخه در کتابخانه مشکوه، یکی در کتابخانه استان رضوی، دو نسخه در کتابخانه بودلیان اکسفورد، یک نسخه در مکتب هندی لندن، یک نسخه دیگر در جامعه لید در هند، یک نسخه در کتابخانه جون رایلندز در منچستر، دو نسخه در کتابخانه مصری در قاهره، یک نسخه در کتابخانه جمعیه الملکیه السیویه در لندن و بالاخره یکی هم در کتابخانه اوبسالا در سوئد.
      موسیقی شفای ابن سینا: این کتاب شامل شش بخش به قرار زیر است:
      بخش اول، ۵ فصل به این ترتیب: ۱ - مقدمه درباره روش تحقیق و تعریف صدا، ۲ - تعریف موسیقی و علل ایجاد صوت و زیر و بمی وعلل آن، ۳ - شناسایی ابعاد موسیقی، ۴ - ابعاد ملایم مرتبه اول، ۵ - ابعاد ملایم مرتبه دوم
      بخش دوم، ۲ فصل به این ترتیب: ۱ - جمع و تفریق اعداد، ۲ - مضاعف و نصف کردن ابعاد
      بخش سوم، ۳ فصل به این ترتیب: ۱ - راجع به اجناس، ۲ - شماره اجناس، ۳ - اجناس قوی
      بخش چهارم، ۲ فصل به این ترتیب: ۱ - جمع یا دستگاه، ۲ - ایجاد اهنگ از نت‌های موسیقی
      بخش پنجم، ۵ فصل به این ترتیب: ۱ - نت‌های موسیقی، ۲ - علم اوزان، ۳ - وزن خوانی، ۴ - اوزان چهار تایی و پنج تایی و شش تایی و اوزان معمولی، ۵ - شعر و اوزان شعری
      بخش ششم، ۲ فصل به این ترتیب: ۱ - ترکیب یا تالیف آهنگ، ۲ - اسباب‌های موسیقی

اشعار

ابن سینا در شعر نیز دستی داشته و اشعار زیادی به زبان عربی سروده‌است و حتی منظومه‌هایی مثل قصیده ارجوزه در مسایل علمی ساخته‌است. اشعاری نیز به زبان فارسی از او روایت کرده‌اند که برخی از آن‌ها به نام دیگران نیز آمده‌است و با توجه به اسلوب و معانی آن‌ها باید در انتساب این اشعار به ابن سینا تردید روا داشت. ما در اینجا، برای آشنایی مختصر با اشعار ابن سینا، گزیده‌ای از مستندترین آنها را می‌آوریم:
غذای روح بود باده رحیق الحقکه رنگ او کند از دور رنگ گل را دقبه رنگ زنگ زداید ز جان اندوهگینهمای گردد اگر جرعه‌ای بنوشد بقبه طعم، تلخ چوپند پدر و لیک مفیدبه پیش مبطل، باطل به نزد دانا، حقمی‌از جهالت جهال شد به شرع حرامچو مه که از سبب منکران دین شد شقحلال گشته به فتوای عقل بر داناحرام گشته به احکام شرع بر احمقشراب را چه گنه زان که ابلهی نوشدزبان به هرزه گشاید، دهد ز دست ورقحـلال بر عـقلا و حـرام بر جهـالکه می‌محک بود وخیرو شر از او مشتقغلام آن می‌صافم کزو رخ خوبانبه یک دو جرعه برآرد هزار گونه عرقچو بوعلی می‌ناب ار خوری حکیمانهبه حق حق که وجودت شود به حق ملحق

روزکی چـــــند در جهان بودمبر سر خـــــاک باد پیمودمساعتی لطف و لحظه‌ای در قهرجان پاکــــیزه را بــــیالودمبا خرد را به طبع کردم هجوبی خرد را به طمع بـــستودمآتـشی بر فروخــــــتم از دلوآب دیده ازو بــــــــپالودمبا هواهای حرص و شــیطانیساعــــتی شادمـــان نیاسودمآخر الامر چون بر آمد کاررفتـــم و تخم کشته بدرودمکـس نداند که مــن کـــجا رفتمخود ندانم که من کجا بودم

می‌حاصل عمر جاودانی است بدهسرمایهٔ لذت جوانی است، بدهسوزنده چو آتش است لیکن غم راسازنده چو آب زندگانی است، بده

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافتیک موی ندانست ولی موی شکافتاندر دل من هزارخورشید بتافتآخربه کمال ذره‌ای راه نیافت

مایـــیم به عفو تـو تــولاکردهوز طاعت معصیت تبرا کردهآنجا که عنایت تو باشد، باشدناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده

هر هیأت و هر نقش که شد محو کنوندر مخزن روزگار گردد محزونچون باز همین وضع شود وضع فلکاز پرده غیبش آورد حق بیرون

در پرده سنحق نیست که معلوم نشدکم ماند ز اسرار که مفهوم نشددر معرفتت چو نیک فکری کردممعلومم شد که هیچ معلوم نشد
از شیوه نگارش کتاب‌های علمی و فلسفی ابن‌سینا و اشعار عربی او که مشهورترین آن‌ها قصیده عینیه روحیه است به خوبی می‌توان توانایی و تسلط او در شاعری و سخنوری در ادبیات عرب را دریافت. اشعار فارسی‌ای که به ابن‌سینا نسبت داده‌اند، روی هم رفته ۲۲ قطعه و رباعی در ۶۵ بیت می‌شود، ولی در صحت انتساب آن‌ها به وی تردید کرده‌اند.

سنگ مزار قدیمی ابوعلی سینا

شاگردان ابن سینا

ابن سینا علاوه بر آثار خود چند شاگرد نیز تربیت کرد که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میان شاگردان او این چندتن سرشناسترند:

    * بهمنیار بن مرزبان شاگرد بسیار معروف ابن سینا است که برخی از آثار او در دست است. وی از زردشتیات آذربایجان بود. یکی از کتاب‌های ابن سینا به نام المباحث بیشتر شامل جواب سؤالات او است.

    * ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی از سال ۴۰۳ هجری تا هنگام مرگ ابن سینا پیوسته در خدمت او بوده‌است و پس از مرگ او به گردآوری و تألیف آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود.

    * ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی یکی دیگر از شاگردان مشهور ابن سینا است که رسالةالعشق را ابن سینا به نام او نوشت.

    * ابومنصور طاهر اصفهانی نیز از شاگردان ابن سینا بود که مانند عبدالواحد جوزجانی در ریاضیات تبحر داشت.

mahak2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
دفتر تلفن مشاغل سامانه پیام کوتاه ویژه اعضای دفتر تلفن مشاغل

آفلاین CIVILAR

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
سقراط
« پاسخ #9 : ۵ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۴:۱۱:۱۳ »
سقراط

سقراط (حدود سالهای ۳۹۹ ـ ۴۷۰ ق. م)، پدر علم فلسفه، با نحوه تدریس سوفسطائیان مخالفت کرد. سوفسطائیان، به شاگردان خود می‌آموختند که چگونه در مباحثات، به سوالات مختلف جوابهای زیرکانه‌ای بدهند. سقراط شاگردانش را تشویق می‌کرد تا در دنیای اطراف خود، جستجو کرده و مطابق با ندای وجدان خود زندگی کنند، حتی اگر این کار، آنها را در جهت مخالف با حکام کشور قرار دهد.

گفتمان‌ها

سقراط هیچ اثر نوشتاری از خود بر جای نگذاشت، اما تعدادی از مباحثات وی با ساکنان آتن توسط شاگرد معروفش افلاطون (۳۴۷ ـ ۴۲۷ ق.م) و نیز گزنفون (۳۵۷-۴۲۵ ق.م) بطور نوشتاری ثبت شده‌اند.

سقراط در حدود سال ۴۷۰ سال ق.م در آلوِپـِـکا متولد گردید. آغاز زندگی او مصادف بود با دوران شکوفایی عظمت و افتخار آتن که در همان زمان امپراتوری دریایی خود را بنا نهاده بود. در دوران جوانی، قدرت بدنی شگفت انگیز سقراط، همگان را به تعجب واداشت. قدرت تحمل او بسیار بالا بود، به طوری که در زمستان سخت، پا برهنه با یک جامهٔ معمولی راه می‌رفت.



سردیس مرمری سقراط در موزه لوور
هنگامی که بیست و چند ساله بود، افکارش متوجه مفهوم انسانیت شد. در آن زمان بیشتر تلاش‌های فیلسوفان و اندیشمندان، درباره جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده آصلی آن چیست. اما او اعلام کرد که باید جهان‌شناسی را کنار گذاشت و به انسان بازگشت. او بیان می‌کرد که پیام‌های مخصوصی از سروش غیبی دریافت می‌کند.

در کتاب‌های تاریخی آمده‌است که روزی یکی از دوستان سقراط از سروش غیبی پرسید که آیا خردمند تر از سقراط وجود دارد؟ سرش غیبی پاسخ داد: نه. این واقعه سقراط را بر انگیخت تا ببیند که چه چیزی موجب شده تا او خردمند ترین انسان باشد؛ در حالی که خود را عالم و دانشمند نمی‌داند. سرانجام به این نتیجه رسید که: او خردمند ترین انسان است، زیرا به جهل خود علم دارد و ادعای عالم بودن ندارد. از این پس، وی این رسالت را در وجود خود احساس کرد که در جست و جوی حقیقت ثابت و یقینی، یعنی حکمت راستین باشد و به همگان نشان دهد که علم حقیقی یعنی: «علم به این که نمی‌دانم.»

او در جنگهای پلوپونز شرکت کرد و شجاعتی که در آن جنگها از خود نشان داد، از وی شخصیتی برجسته و ممتاز ساخت. در ادامهٔ زندگی، سقراط به رسالتی که بر دوش گرفته بود، پرداخت. در آن دوران سوفسطائیان نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها سفسطه و فن جدل آموزش می‌دادند وادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد. آنها خود را دانشمند ترین و عالمترین مردمان می‌خواندند.

سقراط بنا بر نتیجه‌ای که در زندگی بدان رسیده بود، با آن‌ها که ادعای علم و دانش داشتند، به مقابله پرداخت.

روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفت و گو می‌شد و می‌کوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلاً شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر می‌کرد که حقیقت شجاعت را می‌شناسد و به آن آگاه است. سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع می‌کرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش می‌گفت، همراه نشان می‌داد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی می‌رساند که شخص مقابل به نادانی خود پی می‌برد؛ یعنی به این نتیجه می‌رسید که حقیقتا هیچ چیزی را درباره شجاعت نمی‌داند و به این صورت، سقراط به او می‌فهماند که اعتراف به نادانی، بزرگ‌ترین دانش است. این روش، روش دیالکتیکی نام گرفت. وی اولین کسی بود که این شیوه را در بحث‌های فلسفی به کار برد و به همین دلیل، روش دیالکتیک را به نام او، دیالکتیک سقراطی می‌خوانند.



سقراط حکیم
سقراط در آتن می‌گشت و با افراد مختلف به این روش بحث و گفتگو می‌نمود. او شاگردانی هم داشت که اکثر آن‌ها جوانان آتنی بودند. یکی از شاگردان وی که بعدها در شمار بزرگ‌ترین فلاسفه جهان قرار گرفت، افلاطون بود.

سقراط بسیاری از بزرگان آتن را که ادعای علم و دانش داشتند، به همین نحو محکوم ساخت واین برای آنان خوشایند نبود. عاقبت این فشارها همراه با تحولات سیاسی که پیش آمد، سقراط را در سال ۳۹۹ ق.م به محکمه کشاند.

در محکمه سقراط متهم شد که: ۱) خدایانی را که آتنیان می‌پرستند، عبادت نمی‌کند، بلکه اعمال دینی جدید و نا آشنا آورده‌است.

۲) به علاوه جوانان شهر آتن را با افکار خود فاسد می‌کند.

به دلیل همین اتهام‌ها، برای او تقاضای مرگ شده بود. سقراط با خونسردی و متانت به تمام اتهام‌ها پاسخ گفت و آنها را به سوی خود متهم کنندگان بازگرداند. سقراط اعلام کرد که از مرگ هیچ باکی ندارد، اما مرگ وی لکه ننگینی بر چهره آتن بر جای خواهد گذاشت و آیندگان، در این مورد، آتنیان را محکوم خواهند کرد. با تمام این احوال و دفاعیات استوار وی، هیئت منصفهٔ دادگاه که تحت تأثیر جو سیاسی آشفتهٔ آن ایام بود، حکم به مرگ سقراط داد.

در چند روزی که تا اجرای حکم باقی مانده و سقراط زندانی بود، دوستان وی تلاش زیادی کرده و همه چیز را برای فرار او مهیا ساختند، ولی سقراط با بیان اینکه چنین اقدامی مخالف اصول و ارزش‌های اوست، پیشنهادشان را رد کرد.

در روز موعود در حالی که خانواده و دوستان و شاگردانش گرد وی جمع شده و بی‌تابی می‌کردند، آن‌ها را به آرامش فراخواند و پس از این‌که وصیتهای‌ش را کرد، جام زهر را به آرامی سرکشید و پس از دقایقی جان سپرد.

دیدگاه سقراط به هنر

سقراط در خصوص زیبایی اشاره می‌کند که وقتی چیزی زیباست، یگانه علت آن زیبایی آن است که از «خود زیبایی» چیزی در آن نهفته‌است. به عبارتی دیگر، او برای زیبایی یک منشاء الوهی قائل است، به این معنا که زیبایی را برآمده از یک عرصه یا مکانی می‌داند. او معتقد است که: ۱.   زیبایی الوهی است. ۲.   ماهیت واحد و یگانه زیبایی، همچون یک کلّ متشکل از اجزاء و عناصر متعدد است. این ماهیت یگانه و واحد در درون خود حالتی متکثر و تجزیه شونده دارد. اگر زیبایی را تنها و واحد فرض کنیم، این زیبایی به یک شیء تعلق می‌گیرد اما ما بسیاری پدیده‌های زیبا داریم که از جنبه‌های متفاوت زیبا هستند و این نیست جز خود زیبایی که در بسیاری پدیده‌ها حلول می‌کند. همان‌طور که در معرفت اسلامی فتبارک الله احسن الخالقین داریم. معنای سقراطی این گزینه به نسبی‌گرایی ارجاع داده می‌شود. ۳.   در مباحثه‌ای که با سیمیاس و کبس دارد (در رساله فیدون که افلاطون آن را از زبان فیدون نقل کرده‌است.) به یکی از تعاریف زیبایی که عبارت است از لذت بصری و شنیداری پرداخته‌است. مانند تصاویر و چهره‌های زیبایی که می‌بینیم و این لذت از زیبایی است. اساس حس‌گرایی و تجربه‌گرایی سقراط در این جا مطرح می‌شود که اساس زیبایی را در لذت تجربی و حسی تعریف می‌کند. اما خود لذت در شنیدن و دیدن خلاصه نمی‌شود، پس زیبایی را می‌توان حاصل از سایر افعال نیز دانست. به عبارت دیگر لذت معنوی، لذت تجربی، لذت حسی و غیره. ۴.   زیبایی از دید سقراط امری ماهوی و ذاتی است، که به صورت عنصر لاینفک و یا یتجزای پدیده‌ها در آمده‌است، همین‌طور سقراط آن را عارضی می‌داند. او می‌گوید: زیبایی همچون تابشی از منشا الوهی است پس عارضی است. در هر پدیده یا شیء، یک ماده مستعد (طبیعت، ماهیت و یا جنم) وجود دارد. به تعبیری زمینه و بستر مستعد و پذیرای گرفتن کیفیت زیبایی وجود دارد. تا این بستر در شیء وجود نداشته باشد، هیچ شیء زیبایی نخواهیم داشت. اما وجود این پرتو نیز ضروری است. که البته، ماده مستعد همان خود زیبایی است.

نوشیدن شوکران

عقاید سقراط که در تضاد با عقاید نیروهای مذهبی و سیاسی آتن بود، باعث شد که وی را محاکمه کنند. او متهم به فاسد کردن جوانان و خیانت به عقاید دینی شد. سقراط به مرگ محکوم شد، اما وی با نوشیدن جام شوکران (نوعی سم)، خود را کشت.


Sughrat - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا



--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع: ویکی پدیای فارسی -

آفلاین CIVILAR

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
افلاطون
« پاسخ #10 : ۵ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۴:۱۶:۲۳ »
افلاطون

افلاطون یا فلاطون (به یونانی باستان: Πλάτων,‏ با تلفظ: Plátōn) ‏‌(۴۲۸/۴۲۷ پ.م. تا ۳۴۸/۳۴۷ پ.م) دومین فیلسوف از فیلسوفان بزرگ سه‌گانهٔ (سقراط، افلاطون و ارسطو) یونانی‌است. که در میان این سه او بود که پایه‌های فلسفی فرهنگ غرب را بنا گذاشت. تاثیر او بر فلسفه اسلامی نیز قابل توجه‌است.

زندگی

افلاطون در آتن در سال ۴۲۷ قبل از میلاد در یک خانواده متشخص آتنی متولد شد. او دو برادر و یک خواهر تنی داشت و دو برادر ناتنی که یکی از ازدواج اول شوهر دوم مادرش بود و دیگری حاصل این ازدواج بود. وی در بیست سالگی برای تکمیل معارف خود شاگرد سقراط شد. این مصاحبت و شاگردی به مدت ده سال ادامه یافت. پس از اعدام سقراط در ۳۹۹، افلاطون آتن را ترک کرد. او برای چندین سال در شهرهای یونان و کشورهای بیگانه به گردش پرداخت. پس از سفری به سیسیل در سال ۳۸۸ به آتن بازگشت و مکتبی فلسفی ایجاد کرد که به نام آکادمی مشهور است. تعلیمات وی در آن‌جا بر اثر دو بار سفری که در سال ۳۶۶ و ۳۶۱ به سیسیل داشت به تعویق افتاد. افلاطون در سال ۳۴۷ درگذشت و رهبری آکادمی را به خواهرزاده خود که شاگردش نیز بود، واگذاشت.

آکادمی

افلاطون در سال ۳۸۷ پیش از میلاد آکادمی را در مکانی به همین نام بنا کرد تا به طور فراگیر به آموزش خردورزی و پژوهش در این زمینه بپردازد. ارسطو به مدت ۲۰ سال شاگرد آکادمی و پس از آن استاد بود. در آکادمی رشته‌های گوناگونی شامل ستاره‌شناسی، زیست شناسی، هندسه، اخلاق و کلام آموزانده می‌شد.

آثار

مهم‌ترین کتابی که از افلاطون به جای مانده رساله جمهور است. برخی از افلاطون‌شناسان معتقدند، افلاطون جملاتی را به این رساله افزوده و در حقیقت وی صحبت‌ها و اندیشه‌های خودش را از زبان سقراط بیان کرده‌است. در تمام آثار افلاطون می‌توان گفت‌وگوهای سقراط را با اشخاص گوناگون، بطور دقیق و با ذکر نام دید. رساله جمهور، هنر و زیبایی را از دیدگاه افلاطون و سقراط به بهترین وجه نشان می‌دهد. این رساله حاصل مکالمات سقراط با گلاوکن (برادر افلاطون)، سیمیاس، هیپوکراتس و چند فرد دیگر است.

نظر افلاطون در باب هنر

در کتاب دهم رساله جمهور و از همان ابتدا، افلاطون به بحث درباره عدم سازگاری فلسفه و شعر می‌پردازد. از دیدگاه افلاطون، فلسفه با داده‌های حسی و ذهنی و نیز با حس تجربی و استدلال، تعقل و خردورزی سر وکار دارد. اساساً فلسفه کاری با مسائل احساسات درونی انسان‌ها و جنبه‌های رمانتیک یا خیال‌پردازانه و یا عاطفه انسان‌ها ندارد. در حالی‌که در نظر افلاطون شعر و هنر با عالم تخیل، احساسات و عواطف رابطه دارد. در همین کتاب به بررسی تأثیر هنرهای توصیفی با حقیقت و تأثیر شعر بر اخلاق جوانان بویژه تأثیرات ناشایست و انحرافی اشاره می‌کند. در تمام این حوزه‌ها افلاطون از دو نوع هنر یاد می‌کند. نخست هنرهایی که موضوعشان تنها زیبایی ظاهری و شکلی و صورت‌ها یا نمودهای زیباست مانند خطوط طرحی و رسم و نقش‌هایی که بر پارچه‌ها یا طرح‌هایی که بطور تزئینی در معماری‌ها دیده می‌شود. وی نسبت به این نوع هنر هیچ مخالفتی ندارد، زیرا آنها را وسیله آشنایی با روح نیک و زیبایی مطلق می‌داند. به باور افلاطون، روح انسان از طریق این هنرها با زیبایی مطلق (خود زیبایی) که به زعم وی نمادی از حقیقت مطلق است آشنا می‌گردد. نفس انسان به کمک این نوع زیبایی پایه‌های بلند را طی می‌کند و به مرحله کمال انسانی، یعنی به جایگاه مکاشفه یا اندریافت می‌رسد. در حالی‌که نوع دوم هنرها، یعنی هنرهای توصیفی مانند ادبیات، نقاشی، نمایش‌نامه، شعر و آنچه که مسامحتاً امروزه از آن به هنرهای تجسمی یاد می‌شود و همینطور نوعی از موسیقی را مورد انتقاد شدید قرار می‌دهد. زیرا کار یا وظیفه این دسته از هنرهای توصیفی را بیان و تجسم مشهودات و احساسات و عواطف درونی انسان‌ها می‌داند.

به زعم او هر دو نوع هنر درصورتی‌که واجد موضوعات اخلاقی باشند برای آموزش و پرورش جوانان سودمندند. اما در کل برای هنرهای زیبا ارزشی قائل نیست، بلکه آنها را زیانمند دانسته و از آرمانشهر خود می راند. زیرا باور دارد که کار هنر نقاشی یا شعر و نمایش نامه بیان حقیقت نیست، بلکه کپی برداری و تصویرسازی یا تقلید از آن است. آن هم نه تقلید از اصل بلکه تقلید از سایه و فرع و تقلید از محسوسات پست و فرومایه. به باور وی محسوسات به هیچ وجه اصل نیستند، بلکه خود شبه و تقلیدی هستند از حقیقتی که در عالم مُثُل یا در عالم معقولات قرار دارند. به همین خاطر چون محسوسات خود یک درجه از حقیقت یا اصل دور هستند بنابراین به لحاظ دوری از حقایق ثابت و اصل، هنرهایی چون نقاشی یا شعر در مرحله سوم قرار دارند. ایراد دیگر افلاطون به شعر و نگارگری و موسیقی این است که این هنرها احساسات و عواطف را برمی‌انگیزند و هر چیزی که احساسات انسان را برانگیزاند از متانت و وقار دور است و موجب سستی و زبونی نفس می‌گردد. او حتی کارویژه لذت‌بخشی هنر را نیز قبول دارد، اما در نهایت این لذت بخشی را مایهٔ سستی نفس و برای منش نیک زیان‌مند می‌داند.

در پایان درخواست دارم نظریات افلازون را با نظریاتی که بنده در این سایت مطرح نمودم، مقایسه نمایید. مخصوصا در باب هنر و ...

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع: ویکی پدیای فارسی

آفلاین اجـاقـی

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
برخــــــی از افراد و مشاهیر فلسفه اسلامی
« پاسخ #11 : ۲۹ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۳:۲۷:۴۷ »
  برخــــــی از  افراد و مشاهیر فلسفه اسلامی

●   غلامحسين   ابراهيمي ديناني                          ●   سيد محمد حسين   طباطبايي
●   ابوالحسن   عامري                                         ●   سيد حسین   نصر
●   امام محمد    غزالى                                       ●      ابن سينا
●   ابونصر   فارابي                                              ●      ابن رشد
●   ابوعلى   مسكويه                                          ●   غلامرضا   اعواني
●   محمد تقى   مصباح يزدى‌                                 ●   سيد جلال الدين   آشتياني
●   مرتضي   مطهري                                           ●   میرزا مهدی   آشتیانی
●      ميرداماد                                                   ●   علی اصغر    دادبه
●   شهاب الدین   سهروردي                                 ●   صدرالدين محمد   شيرازي

mahak2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
دفتر تلفن مشاغل سامانه پیام کوتاه ویژه اعضای دفتر تلفن مشاغل

آفلاین اجـاقـی

ابن طفیل

ابوبکر محمد بن عبدالملک بن طفیل القیسیدر وادی آش از اقلیم غرناطه در حدود سال ۵۰۶ هجری متولد شد. در طب و ریاضیات و فلسفه و شعر و قضاوت و ستاره شناسی شهرت داشت . در غرناطه به کار طبابت پرداخت و کار کتابت حاکم آن دیار را نیز به عهده داشت. ابن طفیل در سال ۵۸۱ هجری در مراکش در گذشت.

آثـــــار

گرچه مورخان برای ابن طفیل آثار بسیاری در فلسفه و طبیعیات و الهیات و نیز رساله‌ای در نفس و نامه‌هایی که میان او ابن رشد رد و بدل شده ذکر کرده‌اند اما بجز رسالهٔ حی بن یقظان چیزی بجای نمانده‌است . رسالهٔ حی بن یقظان خلاصه آراء و عقاید فلسفی اوست و گویا نام اصلی آن رسالة حی بن یقظان فی اسرار الحکمة المشرقیه می‌باشد که آن را با الهام از رسالهٔ حی بن یقظان ابن سینا به رشته تحریر در آورده‌است .


انديشه هاي فلسفي ابن طفيل در قصه حي بن يقظان



ابن طفيل از مهمترين فلاسفه غرب جهان اسلام است که در قرن ششم زندگي مي کرد. سه فيلسوف بزرگ متعلق به غرب جهان اسلام هستند که عبارتند از ابن باجه، ابن طفيل و ابن رشد. ابن طفيل از حيث زماني ميان اين دو فيلسوف قرار دارد و داراي جهات مختلفي از انديشه است. او فيلسوف، شاعر، رياضيدان و منجم است و حتي در هيئت و نجوم نظريات خاصي جداي از نظريات رايج بطلميوسي دارد. او طبيب هم بود و در دستگاه موحدان - طبيب مخصوص ابويعقوب يوسف از ملوک موحدين مغرب - به مقام وزارت رسيد. وي داراي تاليفاتي است که متاسفانه بعضي از آنها به دست ما نرسيده است. بطروجي که از شاگردان ابن طفيل بوده، اشاره کرده که ابن طفيل حرکات افلاک را برخلاف نظر بطلميوس تشريح کرده. نسخه اي از ارجوزه الطبيه او هم در دست است. کتاب ديگري هم در باب مباحثات و مراجعات بين ابن طفيل و ابن رشد (في رسمه للدوا في کتاب الموسوم بالکليات) به وي منسوب است و درعلم هيئت نيز تاليفاتي دارد که ابن رشد از آنها نام برده است. فقط يک اثر فلسفي از او باقي مانده که ازحيث حجم بسيار مختصر است و حتي به معني مصطلح کلمه هم يک کتاب فلسفي نيست تا از مقدمات به نتايج برود و مسائل فلسفي را به صورت منظم طراحي کند. داستاني است معروف به حي بن يقظان که در فارسي به وسيله مرحوم فروزانفر به زنده بيدار ترجمه شده است. اين قصه به زبان هاي مختلف جهان ترجمه شده است. قبل از مرحوم فروزانفر، مرحوم ابوالقاسم سحاب آن را با عنوان پدر طبيعت ترجمه کرد. ترجمه ديگري از آن نيز به وسيله مرحوم شيخ عبدالرحيم صاحب الفصول موجود است. انديشه هاي فلسفي ابن طفيل در اين قصه نهفته است. گفتني است که کتابي با همين عنوان به وسيله فيلسوف بزرگ جهان اسلام، شيخ الرئيس ابوعلي سينا نوشته شده است. البته حي بن يقظان ابن طفيل با حي بن يقظان ابن سينا تفاوت هايي دارد که در ادامه به آن اشاره خواهيم نمود.در اينجا ما به خلاصه اي از داستان حي بن يقظان ابن طفيل مي پردازيم.
    حي بن يقظان داستاني تخيلي است که ابن طفيل آن را ساخته و پرداخته است. به اين ترتيب که در يک جزيره متروک و دور افتاده اي از جزاير هند، انساني از خاک به وجود مي آيد. او در آن جزيره تنها و غريب است و به وسيله شير يک آهو تغذيه مي شود. آهويي که بچه اش را عقاب برده بود و پستان پرشيري داشت. با شير خود اين فرد تنها را بزرگ مي کند. اين فرد در آن جزيره تنها به تفکر و تامل مي پردازد. روايت ديگر اين داستان به اين صورت است که در نزديک آن جزيره پادشاهي با خواهر خود زندگي مي کرده است. خواهر پادشاه بنا به مصالحي با شخصي ازدواج مي کند ولي ازدواج او مورد رضايت پادشاه نبوده و پس از اينکه فرزند او متولد مي شود، براي اينکه پادشاه از اين امر آگاه نشود، مادر، فرزند خود را در صندوقي قرار مي دهد و آن را به دريا مي سپارد. جعبه اي که حامل طفل بود، در اثر امواج دريا به اين جزيره مي آيد و آهويي که بچه اش را عقاب برده بود، او را با شير خود تغذيه مي کند و به اين وسيله بچه به تنهايي در جزيره بزرگ مي شود. بعضي معتقدند که ابن طفيل با اين داستان خواسته تا آغاز خلقت را بيان کند، يعني اينکه آغاز خلقت چگونه بوده است؟ يک روايت اين است که انسان از خاک آن جزيره معتدل خلق شده است. روايت ديگر اين است که نمي تواند از خاک به وجود آيد، بلکه هر انساني متولد از انسان دگر است. طبق روايت دوم آن زن و مرد ازدواج مي کنند و فرزندشان را به امواج دريا مي سپارند. موج دريا وي را به جزيره مي آورد. در هر صورت اين دو روايت نظريه اي در مورد آغاز خلقت است نظريه ديگر اين است که هدف از داستان بيان غربت و تنهايي انسان در دار وجود است چون حي بن يقظان انساني بوده که در آن جزيره به تنهايي زندگي مي کرده و در عين حال زبان نمي دانسته و با هيچ انساني ارتباط نداشته، به تفکر و تامل مي پردازد تا سرانجام به حقيقت راه پيدا مي کند و به وحدانيت خدا دست مي يابد. هدف اصلي ابن طفيل از بيان اين داستان را بايد با توجه به شرايط زماني او دريافت. در روزگار ابن طفيل، در مغرب جهان اسلام مسئله رابطه عقل و دين مورد بحث و گفتگوي حکما بوده است. قبل از حکومت موحدان، فلسفه از اعتبار چنداني برخوردار نبود چرا که انديشه هاي غزالي به وسيله ابن تومر به مغرب جهان اسلام راه يافته بود. انديشه هاي ضد فلسفي غزالي تا زمان حکومت موحدان رواج بسيار داشت. بر اثر توجه خاندان موحدان که اهل فلسفه بودند، بحث از ارتباط معرفت ديني با معرفت فلسفي بار ديگر در جهان اسلام مطرح مي شود. در اين شرايط، ابن طفيل با پرداختن به اين قضيه مي خواهد نشان دهد که معرفت فلسفي مي تواند به معرفت ديني منتهي شود و بين معرفت عقلاني و معرفت ديني اختلاف و تبايني وجود ندارد. باري به هر جهت، بعضي بر اين نظرند که ابن طفيل با بيان اين داستان تمثيلي درصدد است که به جمع عقل و دين يا فلسفه و شريعت بپردازد. البته جمعي هم اعتقاد دارند که ابن طفيل درصدد اين کيفيت حصول معرفت است و اينکه انسان در حال تنهايي و انفرادي هم مي تواند به درک حقايق نايل شود. برخي ديگر معتقدند که هدف ابن طفيل اين بوده تا اثبات خلود و جاودانگي نفس ناطقه را بيان کند. عده اي ديگر هم ديدگاه جامعه شناسانه دارند و مي گويند ابن طفيل درصدد بوده تا رابطه فرد و جامعه را بيان کند. برخي از بزرگان هم معتقدند که اين داستان کاملا جنبه عرفاني دارد و در آن از غرابت و تنهايي انسان در اين عالم سخن به ميان آمده است. بعضي هم اعتقاد دارند که هدف اصلي داستان، نحوه آفرينش انسان است.
    همان طور که گفتيم، يکي از اهداف اساسي ابن طفيل از اين داستان، طرح مسئله ارتباط دين و مسئله است. وي در اين داستان اشاره مي کند آنچه را که ابسال از طريق تعليم در باب شريعت فرا گرفته بود، حي بن يقظان از راه تفکر به آن رسيد. اين مطلب بيان ارتباط دين و فلسفه است و در عين حال معتقد است که تدريس فلسفه براي عوام نامناسب است و اگر فيلسوفان بخواهند فلسفه را به عوام ياد بدهند، بايد تلاش کنند تا آن را به زبان رمز به مردم ياد بدهند.ابن طفيل فلسفه را يک نوع دانش باطني مي داند که انسان به مدد آن مي تواند به حقيقت ديانت راه پيدا کند و فيلسوفان هم مي توانند از راه تمثيلات و رمزها نشان بدهند که دين با فلسفه يکي است. حي بن يقظان به عنوان آدمي که در يک جزيره متروک و جدا افتاده زندگي مي کند، در تنهايي مطلق، فقط با عقل خود سر و کار دارد. او با هيچ مکتب فلسفي آشنا نيست و هيچ کتب فلسفي را هم نخوانده است، بلکه فقط با تاملات دروني و عقلي، خود را به کمال مي رساند. البته برخي معتقدند تا عقل انسان در شرايط اجتماعي مناسب قرار نگيرد، به شکوفايي نمي رسد اما دقيقا بحث اصلي ابن طفيل اين است که اگر انسان به تنهاي تامل کند، عقلش شکوفا مي شود و در همين قصه هم وقتي حي بن يقظان آهو را تشريح مي کند، متوجه مي شود که بر اثر شکافتن قلب، آهو جان خود را از دست مي دهد. از همين جا وي درمي يابد که قلب موجب حيات است و اگر از بدن انسان جدا شود، فرد جان خود را از دست خواهد داد. در واقع وي با تامل عقلي به وجود نفس و روح پي مي برد. پس از تفکرات بيشتر اين سوالات بر او مطرح مي شود که نفس چيست؟ و رابطه آن با بدن چگونه است؟ آيا نفس مادي است يا مجرد؟ وي کم کم به اين نتيجه مي رسد که نفس، غير مادي است و جهان هم داراي مبدائي است که براي کمال انسان، پيامبران و شرايع الهي را فرو فرستاده و آدميان بايد به احکام الهي التزام داشته باشند. پس از چند سال حي بن يقظان با ابسال آشنا مي شود و از طريق او با سلامان که در جزيره ديگري به سر مي برد، ارتباط پيدا مي کند. سلامان با شريعت آشناست و به ظاهر آن التزام دارد. حي بن يقظان به مرور زمان درمي يابد که او همان چيزهايي را که سلامان اعتقاد دارد، با عقل خود دريافته است. به اين ترتيب ابن طفيل نشان مي دهد که عقل مي تواند به شريعت و باطن آن راه پيدا کند. سلامان و ابسال چون اهل باطن بودند، زندگي در جزيره حي بن يقظان را مناسب حال خود نمي بينند، لذا به جزيره ابسال بازمي گردند تا در آنجا به دور از مردم زندگي کنند. اين دو نفر سرانجام در اين جزيره از دنيا مي روند. حي بن يقظان که آشنايي با زبان نداشته، به کمک ابسال زبان را فرا مي گيرد. سوالي که در اينجا مطرح است که ابن طفيل تجرد نفس را چگونه مطرح مي کند؟ آيا از راه علم حصولي آن را اثبات مي کند يا از علم حضوري؟ به حکم اينکه ابن طفيل آثار ابن سينا را خوانده بود و حتي داستان حي بن يقظان را نيز تحت تاثير انديشه هاي ابن سينا نگاشته در بحث تجرد نفس نيز از او تاثير پذيرفته است. از اين رو احتمال را مي توان داد که ابن طفيل از انسان معلق شيخ الرئيس استفاده کرده است. يکي از بهترين راهها براي دريافت تجرد نفس، تصويري است که مي توان از انسان معلق ابن سينا داشت. البته ابن سينا با انسان معلق خود، اقامه برهان براي اثبات نفس نمي کند، بلکه فقط مي خواهد که افراد را متنبه سازد. اگر حي بن يقظان در جزيره اي متروک و دور افتاده، تنها زندگي مي کند، انسان معلق به ابن سينا نه روي زمين است و نه در آسمان، بلکه ميان آسمان و زمين معلق است. ابن سينا انساني را فرض مي کند که هيچ ارتباطي با ديگران ندارد. او حتي هيچ نوع تجربه اي، حتي تجربه حسي هم ندارد و در جايي قرار گرفته که هوا نه سرد است و نه گرم، بلکه معتدل است و حواس او هم در ارتباط با عالم خارج هيچ دريافتي ندارد. از نظر ابن سينا انسان که در اين شرايط قرار گيرد، ذات خود را مي تواند درک کند. حي بن يقظان ابن طفيل بر اثر تجربه و برخورد و حتي کالبد شکافي امور چيزهايي را درمي يابد. به بيان ديگر او به علم خصوصي بي اعتنا نيست همانطور که پيشتر گفتيم، انسان معلق ابن سينا از همه چيز جداست، اما حي بن يقظان فقط با انسان هاي ديگر بي ارتباط است. در اين داستان هم به اين نکته اشاره شده که از طريق علم حضوري مي توان به حقيقت نفس راه پيدا کرد.
     

  نويسنده: سارا محمدي نژاد


   
mahak2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
دفتر تلفن مشاغل سامانه پیام کوتاه ویژه اعضای دفتر تلفن مشاغل

آفلاین اجـاقـی

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
حسن طبری آملی مشهور به حسن حسن‌زاده آملی
« پاسخ #13 : ۲۲ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۷:۴۶ »
نقل قول از: اکبرزاده
بنده کسی را فلسفه چون ایشان سراغ ندارم
حسن حسن‌زاده آملی
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
حسن طبری آملی مشهور به حسن حسن‌زاده آملی (زاده ۱۳۰۷ - کنون) (فرزند عبدالله) روحانی مجتهد و استاد حوزه است.
زندگی نامه
در اواخر سال ۱۳۰۷ هجری خورشیدی در روستای ایرای لاریجان آمل متولد شد.
در سن شش سالگی، به مکتبخانه رفته و خواندن و نوشتن یاد گرفت. تعدادی از جزوات متداول در مکتبخانه‌های آن زمان را خواند و در خردسالی تمام قرآن را یاد گرفت. سپس وارد دورهٔ ابتدایی دروس حوزوی شد. تاریخ ورود وی به حوزهٔ علمیه مهرماه سال ۱۳۲۳ هجری شمسی بود.
متون ابتدائیهٔ درس حوزه را در آمل در نزد محمد غروی و عزیزالله طبرسی و شیخ احمد اعتمادی و عبدالله اشراقی و ابوالقاسم رجائی وآیت‌الله فرسیو و سایرین فرا گرفت و در آمل آغاز به تدریس چند کتاب مقدماتی نمود.
مهاجرت به تهران
ایشان در شهریور ۱۳۲۹ خورشیدی به تهران آمد و چند سالی در مدرسهٔ حاج ابوالفتح به سر برد و باقی کتب حوزوی را نزد آیت‌الله سید احمد لواسانی خواند. چندین سال در مدرسهٔ مروی به سر برد و زیر نظر آیت‌الله محمد تقی آملی و حاج میرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی (به مدت ۱۳ سال) تلمذ نمود و از همو اجازهٔ اجتهاد دریافت داشت.
مهاجرت از دارالعلم تهران به قم
در سال ۱۳۴۲ هجری شمسی به قصد اقامت در قم ، تهران را ترک گفته و پس از ورود به قم، آغاز به تدریس معارف حوزوی و فنون ریاضی نمود.
علوم مورد مطالعه
در عمل به آلات رصدی
اسطرلاب و ربع مجیّب به نحو کمال و معرفت آلاتی که در کتابهای یاد شده مذکور است.
از کتب طبّ
•   قانونچه محمد بن محمود چغمینی
•   شرح الاسباب نفیس بن عوض بن حکیم طبیب
•   تشریح کلیات قانون شیخ الرئیس
علم درایه و رجال
دورهٔ کامل رسالهٔ شعرانی که تاکنون چاپ نگشته است و دورهٔ کامل «جامع الرواة اردبیلی»
حدیث و روایت
جامع وافی فیض کاشانی
اساتید ایشان
رفیعی قزوینی
در آن دوران آیت‌الله حاج میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی از قزوین به تهران آمده و در پایتخت اقامت گزید. به راهنمائی استاد شعرانی شاگرد وی به آیت‌الله رفیعی قزوینی معرفی شد و حدود ۵ سال زیر نظر وی به تحصیل علوم عقلی و نقلی و عرفانی مشغول گشت و به «فاضل آملی» از زبان او وصف می‌شد.

مهدی الهی قمشه‌ای
حکمت منظومه سبزواری و مبحث نفس اسفار و حدود نصف شرح خواجه بر اشارات شیخ رئیس را تلمذ نمود و نیز در مجلس تفسیر قرآن استاد شرکت جست که همهٔ درسها بیش از ده سال در بیت الهی قمشه‌ای برگزار می‌شد.

علامه طباطبائی
به مدت ۱۷ سال نزد علامه طباطبائی تحصیل کرده و کتابهای زیر را خواند:
•   «تمهید القواعد» صائن الدین علی بن ترکه، که شرحی است بر «قواعد التوحید» ابن حامد ترکه.
•   کتاب برهان منطق شفاء شیخ رئیس.
•   جلد نهم اسفار ملا صدرا.
•   کتاب توحید بحار مجلسی.
•   جلد سوم بحار در مورد معاد و مطالب دیگر.
همچنین زیر نظر علامه طباطبائی تحقیق در مورد شعب علم، بحث از واجب تعالی و صفات او، تفسیر آیات قرآنی و تنقیب در عقاید جعفری را دنبال نمود.
محمد حسن الهی طباطبائی
حاج سید محمد حسن الهی طباطبائی تبریزی – برادر حاج سید محمد حسین طباطبائی تبریزی – از اساتید دیگر وی در فنون علوم غریبه اوفاق، جفر، رمل علم حروف، علم عدد و زُبُر و بیّنات و دیگر شعب ارثماطیقی بود.

حاج سید مهدی قاضی تبریزی
ایشان فرزند آقاسیدعلی قاضی بزرگ هستند . به مدت چهار سال یا بیشتر علوم ارثماطیقی را در حضور آیت‌الله حاج سید علی قاضی تبریزی فرا گرفت.ایشان استاد علم اعداد و جفر حضرت علامه حسن زاده آملی هستند.
دیگران
مدتی در تهران نیز در درس خارج آیت‌الله محمد تقی آملی شرکت کرد. همچنین در تهران در دروس محمد حسین فاضل تونی و آیت‌الله حاج میرزا احمد آشتیانی نیز شرکت و نزد حاج شیخ علی محمد جولستانی نیز شاگردی نمود.
تدریس
برخی از دروسی که آیت‌الله حسن‌زاده آملی تدریس نموده است،[۱] به شرح ذیل می‌باشد:
•   چهار دوره اشارات با شرح خواجه (صفحه ۲۵۳).
•   مصباح الانس به مدت هشت سال در حوزهٔ علمیهٔ قم برای حجت‌الاسلام سمندری نجف‌آبادی و دکتر امامی نجف‌آبادی و دوره دوم تدریس آن که در سال ۱۳۷۰ آغاز و به دلیل کسالت وی در سال ۱۳۷۱ تعطیل شد (صفحه ۲۵۵).
•   شرح فصوص الحکم قیصری چهار دوره که برای شاگردان املاء می فرمود و آنان مینوشتند. (صفحه 255)
•   یک دوره کامل شفا شیخ رئیس که در ضمن تدریس از روی چندین نسخهٔ تصحیح شده و تعلیقات و حواشی نمود(صفحه ۲۵۴).
•   چهار دوره تمهید القواعد در حوزهٔ علمیهٔ قم که هر دوره حدود چهار سال به طول انجامید (صفحه ۲۵۴).
•   «اُکَر مانالاؤس» که مدت سه سال در حوزهٔ علمیهٔ قم بطول انجامید (صفحه ۲۵۶).
•   دو کتاب «اُکَر ثاوذوسیوس و مساکن» به تحریر خواجه طوسی (صفحه ۲۵۷).
•   اصول اقلیدس (صفحه ۲۵۷).
•   دروس هیئت و دیگر رشته‌های ریاضی (صفحه ۲۶۳).
تدریس همراه تحصیل
در مدت اقامت در تهران در طی سیزده سال یا بیشتر همراه با اشتغال به تحصیل علوم به تدریس در مدارس حوزوی نیز اشتغال داشت و کتاب‌های ذیل را تدریس نمود:
•   معالم الاصول
•   مطوّل تفتازانی
•   کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد در علم کلام که اینک به طبع رسیده است.
•   قوانین در اصول
•   شرح محقق طوسی بر اشارات شیخ رئیس در حکمت مشائیّه
•   شرح لمعه در فقه
•   ارث جواهر در فقه
•   لئالی منتظمه
•   جوهر نضید
•   حاشیه ملا عبدالله
•   شرح شمسیه
چهار کتاب اخیر در علم منطق است.
•   هیئت فارسی در قوشچی
•   شرح چغمینی
•   تشریح الافلاک شیخ بهایی
•   اصول اقلیدس
•   زیج بهادری
پنج کتاب فوق در ریاضیات است:
•   هیئت
•   حساب
•   هندسه

تألیفات و تصحیحات
آثار عرفانی و اخلاقی
لقاء الله
وحدت از دیدگاه عارف و حکیم
انه الحق
ولایت تکوینی
عرفان و حکمت متعالیه
الهی نامه متن الهی نامه
انسان در عرف عرفان
کلمه علیا در توقیفیت اسماء
اصول و امّهات حکمی و عرفانی
تصحیح رساله مکاتبات
تصحیح و تعلیق تمهید القواعد
تصحیح . تعلیق شرح فصوص قیصری
تصحیح و تحشیه رساله تحفة الملوک فی السیر و السلوک
مفاتیح المخازن
شرح فصوص الحکم
مشکاة القدس علی مصباح الأنس
شرح طایفه‌ای از اشعار و غزلیات حافظ
نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور
باب رحمت
نامه‌ها برنامه ها
قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند
فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه
شرح فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه
نهج الولایه
آثار فلسفی و منطقی
اتحاد عاقل به معقول
نصوص الحکم بر فصوص الحکم
رساله جعل
صد کلمه
تصحیح اسفار اربعه
تصحیح و تعلیق کتاب نفس شفاء
رساله‌ای در تضاد
رساله‌ای در اثبات عالم مثال
رساله‌ای در حرکت جوهری
ممدّ الهِمَم فی شرح فصوص الحِکَم
رساله نفس الأمر
نهج الولایه
درر القلائد علی غررِ الفَرائد
النور المتَجَلّی فی الظّهور الظِّلّی
مفاتیح الاَسرار لسلّاک الأسفار
سرح العیون فی شرح العیون
گشتی در حرکت
الحجج البالغة علی تجرد النفس الناطقة
گنجینه گوهر روان
رساله‌ای در اثبات عالم مثال
رساله مُثُل
تصحیح و تعلیق شرح اشارات
ترجمه و شرح سه نمط آخر اشارات
تصحیح و تعلیق شفا
ترجمه و تعلیقِ الجمع بین الرَّأیَین
رساله اعتقادات
الأصول الحکمیّة
رساله رؤیا
من کیستم
رسالة فی التضاد
دروس معرفت نفس
نثر الدراری علی نظم اللئالی
آثار فقهی
رساله‌ای در مسائل متفرقه فقهی
تعلیقات علی العروة الوثقی فی الفقه
وجیزه‌ای در مناسک حج
آثار تفسیری
تصحیح خلاصة المنهج
انسان و قرآن
آثار کلامی
خیر الأثر در رد جبر و قدر
تقدیم و تصحیح و تعلیق رساله قضا و قدر محمد دهدار
لیلةالقدر و فاطمه علیها السلام
رسالة فی الإمامة
رساله‌ای در کسب کلامی
فصل الخطاب فی عدم تحریف کتاب ربّ الأرباب
رسالة حول الرؤیا
آثار روایی
تصحیح نهج البلاغه
تصحیح سه کتاب (ابی الجعد ، نثر اللئالی ، طب الأئمّة)
تکملة منهاج البراعة
مصادر و مأاخذ نهج البلاغه
انسان کامل از دیدگاه نهج الیلاغه
شرح چهل حدیث در معرفت نفس
رساله‌ای در اربعین
آثار ریاضی و هیوی
دروس معرفة الوقت و القبلة
رساله کلّ فی فلک یسبحون
رساله‌ای در تناهی ابعاد
تصحیح کتاب الإستیعاب فی صنعة الأصطرلاب للبیرونی
تعیین سمت قبله مدینه
الصحیفة العسجدیّة فی آلاتٍ رصدیّة
الکوکب الدرّی فی مطلع التّاریخ الهجری
رساله سی فصل
تعلیق تحفة الأجِلَّة فی معرفة القبلة
رساله قطب نما و قبله نما
تعلیقه بر رساله مولا مظفر
رساله میل کلّی
رساله ظِلّ
رساله تکسیر دایره
تصحیح کتاب المناظر فی کیفیّة الابصار
رساله‌ای در اختلاف منظر و انکسار نور
رسالة فی تعیین البُعد بین المرکزین و الأوج
رسالة فی الصّبح و الشّفق
رساله‌ای پیرامون فنون ریاضی
رساله‌ای در مطالب ریاضی
دروس هیأت و دیگر رشته‌های ریاضی
تصحیح و تعلیق شرح جغمینی
تصحیح و تعلیق تحریر اصول اقلیدس
تصحیح و تعلیق اُکَرِ مانالاؤس
تصحیح و تعلیق تحریر اُکَرِ ثاوذوسیوس
شرح زیج بهادری
تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بر زیج الغ بیک
تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بربیست باب
تصحیح و تعلیق تحریر مجسطی
استخراج جداول تقویم
تصحیح و تعلیق الدّرّ المَکنون و الجوهر المَصون
دروس معرفت اوفاق
شرح قصیده کُنوز الأسماء

آثار ادبی
تقدیم و تصحیح و تعلیق نصاب الصِّبیان
تصحیح کلیله و دمنه
تصحیح و اعراب اصول کافی
دیوان اشعار
قصیده یَنبوع الحیاة
مصادر اشعار دیوان منصوب به امیر المؤمنین
تعلیقه بر باب توحید حدیقة الحقیقة
تصحیح گلستان سعدی
تعلیقه بر قسمت معانی مطوَّل
امثال طبری
آثار متفرقه
تقدیم و تصحیح و تعلیق خزائن
هزار و یک نکته
هزار و یک کلمه
مجموعه مقالات
ده رساله فارسی
کشیکل
مصاحبات

از جناب آقای اکبرزاده جهت انتقال و نقل قول این مطلب از تاپیک کنگره روز جهانی فلسفه به قسمت بزرگان این رشته پوزش می طلبم . از آنجا که تاپیک نام برده تنها مربوط به اخبار روز جهانی فلسفه می باشد.
با احترام از حضور ایشان
mahak2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
دفتر تلفن مشاغل سامانه پیام کوتاه ویژه اعضای دفتر تلفن مشاغل

آفلاین اجـاقـی

xx - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
پاسخ : زندگی نامه ی علامه جعفری
« پاسخ #14 : ۲۲ مهر ۱۳۸۹ - ۱۴:۳۴:۴۴ »
مقدمه

دنيايي كه با تمام فراخي خود امروز به «دهکده جهاني» موسوم شده، از ديرباز، دياري است انباشته از امواج ديد و ديدگاه. چارسوي اين ولايت را ابر و باد تئوري و انگاره سازي پر كرده و بخش مهمي از تاريخ مكتوب بشري، بازمانده همين تئوري و فكرمداري بشر در مسير حيات است و انسان همراه و همگام با واقعيت ملموس زندگي خود، فكر و تأمل را نيز كماكان حفظ نموده است. در اين ميان، ديدگاهي وجود دارد كه ماده و ماهيتي غير از تفكر را بر نمي تابد. از نظر اين ديدگاه ـ كه مدافع و حامي بزرگي به نام دين و عقل سليم نيز همراه آن است ـ يك ساعت تفكر معادل سالها عبادت است، تا براي هميشه نشاني باشد از مطلوبيت ذاتي مايه دار و مايه آفرين كه در زير يك كلمه سه حرفي پنهان شده است: فكر.
آري، فكر، الهي زندگي بشر است و بشر، بشر بودن معنادار خويش را وامدار اين قديس ديرعهد و پير سابقه است. به راستي، متفكران بشري سايه هاي مطبوع درخت معقول و انساني تاريخ هستند كه انسان هاي انديشه خواه در زير شاخسار دلپذير و تناور آن مي زيند و حيات خويش را به سر مي آورند. در اين ميان، گستردگي و تنوع، تعدد قلمرو، حضور و بروز اين خدمتگزاران اصيل بشريت، موضوعي است كه گونه گوني انديشه خواهان و تعدد و تنوع حيات ها را نيز سبب شده است.
بخشي از متفكران بشري به سطوح ظاهري دانشها اختصاص مي يابند و بخش ديگر، به بررسي اعماق پرداخته و به دنياهاي ناشناخته سفر ميكنند. تعدادي از متفكران با عينك مادي انديشي و جزميت، حقايق را مورد كنكاش قرار ميدهند و تعدادي ديگر از آنها آموزه هايي از معناپروري، تأله جويي و قداست يابي. بخش اخير را تنها در متفكرين آزاد انديش ديني عرفاني ميتوان سراغ گرفت كه اشخاصي چون محمدتقي جعفري بيگمان در شمار آنها محسوب مشوند.
محمدتقي جعفري مرد فكر بود كه آزادانديشي و دين مداري را هميشه و با هم داشت. وي به سوي قلعه هاي ناشناخته «بودن» و «شدن» شتافت، و عشق به فتح اين قلعه ها بود كه وي را راهي سرزمين هايي ديگر كرد تا موفق به ابداع حيات معقول گرديد. حيات معقول از ديدگاه وي، اينگونه تعريف شده است:

حيات آگاهانه اي که نيروها و فعاليت هاي جبري و جبرنماي زندگي طبيعي را با برخورداري از رشد و آزادي شکوفان در اختيار، در مسير هدف هاي تكاملي نسبي تنظيم نموده، شخصيت انساني را كه تدريجا در اين گذرگاه ساخته ميشود، وارد هدف اعلاي زندگي مينمايد. اين هدف اعلا، شركت در آهنگ كلي هستي وابسته به كمال برين است.

ostad_jafari_2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا

او صاحب تئوري هاي ديگري نيز بود: از «هست» و «بايد» انسان تا «ارتباطات چهارگانه» و «سؤالات ششگانه». وي نهيب سؤالات پر جست و خيز و تكاپوآفرين: من كيستم؟ از كجا آمده ام؟ به كجا آمده ام؟ با كيستم؟ براي چه آمده ام؟ و به كجا ميروم؟ را با نسيم زوال ناپذير ارتباطات چهارگانه: ارتباط انسان با خويشتن، با خدا، با جهان هستي و با همنوع خود پاسخ مي داد و بشر را در خويش غرقه نميساخت، بلكه وي را همواره به «بايد»ش فرا ميخواند:
بنا بر مشاهدات تاريخي و مختصات رواني آدمي، اين مطلب صحيح است که بگوييم: انسان در هر حالي مي تواند از صفر شروع كند، يا به عبارت ديگر: از فوق صفر تنزل كند، به صفر برسد و از اين نقطه بار ديگر شروع به تحول نمايد، يا از زير صفر خود را به صفر برساند و از اين نقطه شروع به تعيين مسير جديد نمايد. خداوندا ! پروردگارا، داورا، دادگرا ! [آيا] روزي خواهد رسيد كه اين موجودات كه نام خود را انسان نهاده، ادعاي ترقي و اعتلايشان بر فراز كيهان سترگ طنين انداخته است و هنوز براي تشخيص دردهاي اساسي خود و درمان آن كوچكترين گام اختياري برنداشته اند، به خود بيايند؟!»
mahak2 - معرفی و زندگی نامه ی بزرگان فلسفه - متا
دفتر تلفن مشاغل سامانه پیام کوتاه ویژه اعضای دفتر تلفن مشاغل


اشتراک گذاری از طریق facebook اشتراک گذاری از طریق linkedin اشتراک گذاری از طریق twitter

xx
معرفی کتاب برای مطالعه فلسفه

نویسنده اجـاقـی

3 پاسخ ها
5310 مشاهده
آخرين ارسال ۱۹ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۱:۱۲:۰۴
توسط اجـاقـی
xx
ویژه نامه فلسفه و کودک، شماره اول و دوم

نویسنده اجـاقـی

1 پاسخ ها
2600 مشاهده
آخرين ارسال ۲۸ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۴:۲۱:۱۴
توسط اجـاقـی
xx
کتاب فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی

نویسنده اجـاقـی

0 پاسخ ها
2293 مشاهده
آخرين ارسال ۲۶ شهریور ۱۳۸۹ - ۲۱:۳۶:۳۴
توسط اجـاقـی
xx
بنياد نو در فلسفه

نویسنده اجـاقـی

0 پاسخ ها
1050 مشاهده
آخرين ارسال ۲۵ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۹:۳۷:۳۷
توسط اجـاقـی
xx
داســــتان فلسفه

نویسنده اجـاقـی

1 پاسخ ها
2088 مشاهده
آخرين ارسال ۲۵ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۸:۲۶:۳۹
توسط اجـاقـی
xx
:فلسفه آفرینش

نویسنده اجـاقـی

2 پاسخ ها
3517 مشاهده
آخرين ارسال ۱۲ آذر ۱۳۹۰ - ۱۸:۳۳:۵۱
توسط اجـاقـی
 

anything