سلام از همه دوستان مي خوام پاسخ هاي داده شده رو به دقت بخونن
سلام جناب کیارش حرف من اینه آیا امروزه عشق واقعا همون عشقه واقعی هست یا نه یه هوس وقتی پسری به دختری میگه من به ازدواج با تو فکر نمیکنم وفقط میخوام باشی یعنی عشق؟؟؟؟؟ من با معنی عشق مشکل دارم.
همه سر بر ندارم از اين خمار مستی
که هنوز من نبودم و تو در دلم نشستی
خوشتر از دوران عشق ايام نيست
بامداد عاشقان را شام نيست !
خوب نظر بنده در مورد عشق چيزه ديگه اي هست كه...
عاشقان را شادماني و غم اوست
دست مزد و اجرت خدمت هم اوست
غير معشوق ار تماشايي بودعشق نبود هرزهي سودايي بودعشق آن شعلهست كو چون برفروخت
هرچه جز معشوق باقي جمله سوخت
بنده آزادي طمع دارد ز جد
عشق آزادي نخواهد تا ابددر نگنجد عشق در گفت و شنيد
عشق دريائيست قعرش ناپديد
قطره هاي بحر را نتوان شمرد
هفت دريا پيش آن دريا بحرست خرد
در نظر بنده عشق راه درمان وسوسه است
هركه را جامه ز عشقي چاك شد
او ز حرص و جمله عيبي پاك شد
شاد باش اي عشق خوش سوداي ما
اي طبيب جمله علتهاي ما
اي دواي نخوت و ناموس ما
اي تو افلاطون و جالينوس ما
پوزبند وسوسه عشق است و بس
ورنه كي وسواس رابستهاست كسعاشقم من بر فن ديوانگي
سيرم از فرهنگي و فرزانگي
هرچه غير شورش و ديوانگي است
اندر اين ره دوري و بيگانگي است
عاشق مسافره عشقه و معشوق هم سفير عشق و زماني كه عاشق به عشق برسه اونم ميشه معشوق و سفير عشق كه موظفه عاشقي رو به عشق برسونه
هركه عاشق ديديش معشوق دان
كاو به نسبت هست هم اين و هم آن
جمله معشوقست و عاشق پردهاي
زنده معشوق است و عاشق مردهايدر دل عاشق بجز معشوق نيست
در ميانشان فارق و مفروق نيست
[/color]
و در آخر مي گم كه
عشق را از من مپرس از كس مپرس از عشق پرس
عشق در گفتن چو ابر درفشانست اي پسر
ترجماني من و صد چو منش محتاج نيست
در حقايق عشق خود را ترجمان است اي پسر
عشق كار خفتگان و نازكان نرم نيست
عشق كار پردلان و پهلوانست اي پسر
هرچه گويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق آيم خجل باشم از آن
گرچه تفسير زبان روشنگر است
ليك عشق بيزبان روشنتر است
چون قلم اندر نوشتن ميشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقي هم عشق گفت
آفتاب آمد دليل آفتاب
گر دليلت بايد از وي رو متاب=================